داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

داستان من و یک کاکولد (۱)

مرداد ۱۴۰۱ بود
تو یکی از کانال های تلگرامی اتفاقی با یک دوست آشنا شدم
اهل یزد بود ، ۳۳ ساله ، خونگرم و مهربون
علی چندسالی بود متاهل شده بود و دوتا بچه داشت به طور اتفاقی باهم خیلی صمیمی شدیم و از مسائل همدیگه با خبر شدیم تا حدی که این صمیمیت به اوج خودش رسیده بود که حتی علی مسائل همسرش رو هم برای من تعریف میکرد.با این که همسرش رو ندیده بودم و آشنا نبودیم از تعریف های علی تصوراتی از خودم براش ساخته بودم تا این که وقتی یک روز علی عکس خودش و همسرش رو برام فرستاد با دیدن زنش چندثانیه به چشماش خیره شدم
خنده های زنش خیلی زیبا بود انقد دوست داشتم همش ببینمش ولی تایم عکس تموم شد و حذف شد
اونشب موقع خواب همش تو فکر همسرش بودم.خنده های شیرین ، چشمای مشکی و متانتش توی عکس دلمو برده بود.همش با خودم میگفتم آزاده شوهر داره و اونم دوست صمیمی منه اما دوباره یاد خندش می افتادم که انگار به من می‌خندید.
صورت زنش توی ذهنم هک شده بود…
فردا که بهش پیام دادم با هر بهانه ای شروع کردم بحث همسرش و پیش بکشم و موفق شدم ، علی داشت انگار قلقلک میشد از این که همسر خوبی داره و دوستش از همسرش تعریف می‌کنه حس کردم خوشش اومده بازم تعریف کردم ازش…
دوباره عکس خواستم علی ممانعت کرد و گفت همون یکبار که دیدی بسه ولی من باز اصرار کردم تا علی راضی شد یک عکس از همسرش برام بفرسته
یک عکس از همسرش با همون لبخندی که دوست داشتم ولی این اخر ماجرا نبود و من فهمیدم علاوه بر لبخندش چیزای دیگه ای هم هست ک منو جذب خودش می‌کنه
حالا که بیشتر به عکس توجه کردم فهمیدم لبخند زیبا و چشمای جذابش در برابر اندام ظریف و زنونش هیچی نیست.آزاده یک زن قد بلند ، نه چاق و نه لاغر میشه گفت کاملا حد وسط رو داشت ، شونه های ظریف و زنونه و برجستگی های زیر مانتو توی عکس کامل مشخص بود با اینکه لباس تنگی نداشت اما حدس زدن سایز اندامش کار اسونی بود
علی و آزاده از خانواده های مذهبی بودن و این که یک نفر به صورت غریبه با اونها رابطه خانوادگی داشته باشه کار اسونی نبود اما تونسته بودم اعتماد علی و جلب کنم انقد که راضی بشه عکس همسرش برای دوستش بفرسته کاری که هیچ وقت نکرده بود
روز به روز اعتمادش بیشتر شد و متوجه شدم علی یک کاکلد خجالتیه و بدون این که من بفهمم اون لذت بیشتری میبرد از تعریفای من از آزاده
کم کم علی حسای مختلف خودش و به من نشون داد از کاکلد بودن تا بردگی حتی چندبار منو دعوت کرد تا به شهرشون برم و این که علی کاکلد واقعی بود منو بیشتر بفکر برد…
اونقدر تو فکر آزاده بودم که یک شب وقتی خوابم نمی‌برد از این پهلو به اون پهلو میشدم و بهش فکر میکردم…
چشمام بسته بود و با آزاده توی تنهایی خودم صحبت میکردم تا اینکه گیج شدم و خوابم برد اونشب خواب عجیبی دیدم…
خواب دیدم توی یک خونه خیلی خوش نقش با علی نشستم و آزاده توی آشپزخونه چایی می‌ریزه علی بمن چشمک زد و با آبرو همسرش و بمن نشون داد ، دل تو دلم نبود توی خواب وقتی آزاده با سینی چای اومد با موهای بلند مشکی باز ، پیراهن بلند و دامن جلوی من چای گرفت ، دستش و گرفتم و بهش گفتم میدونی چقد بهت فکر کردم…آزاده هم لبخند زد درست مثل لبخندهای داخل عکس و جلوی علی کنارم نشست و لم داد توی بغلم…
علی چشماش برق میزد و انگار از همکاری زنش خوش حال بود…
وقت و تلف نکردم و لباش و بوسیدم…بغلش کردم و میبوسیدمش و زیر چشمی حواسم به علی بود
هیچ وقت اون خواب یادم نمیره که چطور آزاده رو توی خواب عاشقانه بوسیدم و این اولین خواب بود ولی نه آخریش …
ناخودآگاه من پر شده بود از جذابیت های آزاده که بعدا بیشتر ازش میگم…
ادامه دارد…

نوشته: Sad

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها