از همون اول از مربی ورزشمون آقای امیری بدم میومد. توی ورزش خوب بودم ولی با این مربی لج می کردم اونم نمره کم میداد یه بار که مادرم اومد تا ببینه چرا نمره کم میده من بیرون دفتر وایسادم و مادرم با اون رفتن داخل. اول حرف می زدن بعد یهو مادرم اومد بیرون و ظاهرا عصبانی بود. چند بار دیگه همین اتفاق افتاد و من گیج شده بودم. چون با این که لجم بیشتر شده بود ولی نمره کامل می گرفتم. مشکوک شدم. یه بار که مادرم رفت از وضعیت تحصیلی بپرسه از لای در نگاه کردم دیدم ممه های مادرمو گرفته و میماله. منم جو گیر سریع درو باز کردم آقای امیری رو گرفتم کوبیدم روی میز وسط دفتر که شیشه ی روی میز شکست. یکی از تکه شیشه هارو برداشتم گزاشتم روی گردنش محکم فشار دادم بعد بلند کردم زیر چششو پاره کردم بعد زدمش به چوب لباسی نقش زمین شد. یه نگاه به مادرم انداختم و پرسیدم: اینجوری می خواستی نمره بگیری آره؟ گفت: امیر حسین به خدا خودش پیشنهاد کرد که همه ی نمره هاتو بیست بده اگه بزارم ممه هامو بماله. مادرمم یه آدب مذهبی بود خوب که فکر کردم تقصیر خودم بود. چند روز بعد که ورزش داشتیم مربی رو گرفتم بینی شو خورد کردم. بعد از مدرسه اخراج شدم وقتی بعد از ده سال دوباره دیدمش دیگه پیر شده بود چنان زدمش که صدا سگ میداد. پسرایی که میگین فلانی مادرمو مالید یا دیدم داره می گایدش کیرم تو دهنتون کس کشای بی غیرت
نوشته: امیر حسین