داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خواهر خوب و خوشگلم 1

چقدر دوست داشتم شبا برم اتاق خواهر بزرگه ام بخوابم چهار سال ازم بزرگتر بود . نمیدونم چرا شبا تنهایی می ترسیدم بخوابم . من سالم بود و اون سالش . یه شب که طبق معمول می خواستم برم اتاقش و بازم ازش خواهش کنم اجازه بده که شبو پیشش بخوابم و اونم طبق معمول خیطم کنه و بر گردم ..واسه یه لحظه که آروم درو باز کردم دیدم که تارا قمبل کرده و پشت به منه و یه خیار فرو کرده تو کونش و بدون این که روشو بر گردونه دستشو گذاشته رو کوسش وداره ناله می کنه .. یواش درو بستم . می دونستم این صحنه خوبی نیست و اگه منو ببینه که اونجا وایسادم دعوام می کنه . رفتم و دیگه کاری به کارش نداشتم . یکی دو سال گذشت . من روز به روز تپل تر می شدم و بدنم بیشتر گوشت می گرفت و باسنم هم بیشتر رشد کرده بود و خیلی تپل شده بود . تارا  وقت و بی وقت دستشو می ذاشت رو کونم و باهام شوخی می کرد و می گفت که وقت شوهر کردنت رسیده ..  از این جور حرف زدنهاش خجالت می کشیدم و بدم میومد . دوست داشتم برم به مامان بگم . تا اینکه نزدیکای یازده سالگی ام بود . خونواده خیلی نگران بودند که چرا تا حالا پریود نشدم . یه حس و حال عجیبی داشتم . مثل سابق از این که تارا به کونم دست بزنه زیاد بدم نمیومد . تازه یه خورده هم خوشم میومد . یه تغییراتی رو در خودم حس می کردم  به خصوص تو سینه هام و ناحیه کوسم و هیجاناتی که داشتم و این که بر خلاف گذشته که در رابطه با پسرا بی خیال بودم حالا دوست داشتم هر کی منو می بینه خوشش بیاد و ازم تعریف کنه . تارا پونزده سالش بود و من هم یازده سالم . اون دیگه مثل بچه ها باهام رفتار نمی کرد . با هم می رفتیم حموم و تن همو می شستیم و واسه هم لیف می زدیم . بهم می گفت ترانه همین روزاست که باید پریود شی . خیلی منو ترسونده بودند . می دیدم که مامان و تارا همش از نوار بهداشتی استفاده می کنند و خون زیادی هم ازشون می ره و همش هم از قرصای آهن استفاده می کنن که به کم خونی دچار نشن . مامان که تازگیها به خاطر خونریزی های زیاد به وقت عادت ماهانه اش دچار سر گیجه و بیماریهای عجیب و غریبی شده بود . یه روز که من و تارا تنها بودیم حس کردم یه مایعی شورتمو خیس کرده و یه چیزی داره ازم می ریزه . بالاخره منم به جرگه آدم بزرگایی که هنوز دختر بودم پیوسته بودم . دستپاچه شده بودم . دلم نمی خواست خواهر خوشگلم متوجه ضعفم شه . منو برد حموم از کمر به پایین کاملا لختم کرد . یه خورده خون ریخته بود و دیگه خبری نبود -تبریک میگم ترانه ..تو دیگه خانوم شدی .. از نوار خودش داد بهم تا بذارم رو کوسم . بر خودم مسلط شدم . یه خورده سرم گیج می رفت ولی چیزی نگفتم . بیشترهول خورده بودم . همه به دید دیگه ای بهم نگاه می کردند . مامان واسم نذر کرده بود . تارا صد و هشتاد درجه تغییر کرده بود و بهم گفت یه مدتی نیاز داری که من همراه و همدم تو باشم و بهم گفت تختمو بیارم اتاقش وکنار تخت اون بذارم و با هم بخوابیم . خواهر بزرگم اتاقشم بزرگ تر بود . من که حسودی نمی کردم . بزرگتر بود دیگه . یه جورایی دوست داشت که شبا همدیگه رو بغل بزنیم و بخوابیم . در همون روزهای اول عادت من گاهی بدون این که ازش بخوام شلوارمو می کشید پایین و نوار خونی رو خودش برام عوض می کرد . یه دستمال کاغذی می گرفت و روی کوسمو و یه خورده خیلی کم از داخلشو پاک می کرد . وقتی اون این کارو انجام می داد یه لذت عجیبی توی تمام تنم به وجود میومد . ناز می کردم وتعارف -تارا جون زشته بده بوی خون میده .. خوب نیست -عزیز دلم من و تو خواهریم . از من نزدیک تر به تو که کسی نیست . این قدر که نباید نسبت به هم غریبه باشیم . وقتی اون دستشو میذاشت رو کوسم گاهی حس می کردم که خون داره می ریزه تو دستش ولی یه جورایی خوشم میومد و یه خیسی خاصی داشت که همراه با چسبندگی بود . همون بار اول پریودم روزی دوبار باهام از این کارا می کرد -تارا من خودمم می تونم .. -نه ترانه جون . این شروع کارته یه وقتی داخل رحمت و ناحیه تناسلی تو میکربی و چرکی میشه کار دست خودت میدی .. از این که خواهرم این قدر به فکر منه لذت می بردم . خودمو مینداختم تو بغلش تا صورتشو ببوسم ولی اون خودشو می چسبوند بهم و لباشو میذاشت رو لبام و با یه حرارت خاصی منو می بوسید . گاهی دستاشو میذاشت  رو سینه های کوچولو و نقلی ام . البته از رو بلوزم . سینه هایی که تا چند وقت پیشش که کوچولوتر بودم بابا مامانم بهش می گفتن جوجو .. هرچند اون وقتی هم که تازه پریود شدم همون جوجو بیشتر بهش می خورد . وقتی تارا این کارو باهام انجام می داد تمام تنم داغ می شد . خوشم میومد . یه جورایی حس می کردم که اگه مامان بابا بفهمن که اون باهام از این کارا می کنه ناراحت میشن و این کارش یه کار درستی نیست . ولی هر کاری بود که من خیلی خوشم میومد . اگه من پاک می شدم و دوره پریودم تموم می شد اون وقت دیگه دستاشو رو کوسم نمی ذاشت ;/; تمام فکر و ذهنم توی مدرسه شده بود همین . کی میرم تو رختخواب و کی تارا باهام از این کارا می کنه … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها