داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

حال کردن با خبرنگار

داستانی که میخوام بگم عین واقعیت است که از ایستگاه مترو شروع شد چون مسیرمان یکی بود و همکار هم بودیم در ایستگاه اول صبح بعداز سلام احوال پرسی با هم سوار واگن میشدیم که بخاطر من میامد داخل همان واگن اگر صندلی خالی بود مینشست و من هم برای محافظت میچسبیدم اگر هم جا نبود خودش را جلوی من نگه میداشت وقتی مینشت من کیرم را به شانه اش میسابیدم ولی اصلا نه تکان میخورد نه جابجا میشد هرجقدر فشارش میدادم محکمتر میشده که به یکباره وقتی ارضاء میشدم خودم کمی عقب میکشیدم خلاصه شده بود عادت خصوصآ چندبار که جا نبود و شلوع هم بود متوجه شدم بد جوری کونش را چسبیده به جلوم
منهم به آرامی دستم را بردم جلوی شکمش که بیشتر مواظبش باشم ولی چنان کونش را فشار میداد فهمیده بودم عمدآ اینکار را میکند چون سنش بالا بود و مجرد هروقت هم خودم را خراب میکردم قطعآ متوجه میشد چون خالی میشدم تکون نمیخورد که فهمیدم این کمه خانم است دل را زدم دریا گفتم چرا شوهر نمیکنی با خنده گفت ای شیطون چی میخوای بگی گفتم خانمی مثل تو درست نیست در این سن تنها باشد گفت هرچه خدا بخاد غروبش اضافه کار وانیستادم با خودش از روزنامه بیرون زدیم ولی تا مترو جدا آمدیم دوباره در مترو اینبار جا بود کنار هم نشستیم مثل زن شوهر گفتم نظرت را نگفتی گفت چه نظری گفتم حس ات نسبت به من گفت دست خودم نیست فهمیدم دختری با 35 سال مگر میشود خودش تصمیم گیر نباشد منهم 30 سالم بود گفت تو چرا تنها ماندی گفتم بخاطر تو آدرس منرلش را میدانستم ولی ازش خواستم او هم با تلفن داد بعداز هماهنگی رفتیم خواستگاری متوجه شدم کمک خرج خانواده هم هست ولی خیلی راحت پدر مادرش قبول کردند فقط خودش گفت سرکار به کسی چیری نگو ولی به لحاظ ظاهری صورت گرد با موهای بابلیس که بعضی وقتها بیرون میزد درمحضر عقد مختصری گرفتیمو برگشتیم بعداز دوهفته طاقتم طاق شده بود گفتم باید یک مسافرت بریم هردو مرخصی گرفتیمو با هم رفتیم شمال یک ویلای ساده اجاره کردیمو شروع کردیم از روز اول که چرا خودش را به من میچسبانده گفت ولم میخواست برایم باشی ولی با اینکه ارم کوچتر بودی نمیتوانستم بگم که کم کم دربدن هم میرفتیمو هرکاری میکردم او هم میکرد داشتم تیشرتش را بالا میزدم دیدم دکمه پیراهنم را باز مبکند شلوارش را پایین میکشیدم کمرم را باز میکرد لخت مادرزا در بغلش بودم فقط سوتیینش را باز نکردم که زیاد اذیت نشود دستم را گذاشتم روی چوچولش دیدم باز بسته میکند دراز کشیدم روش یک دستش با سینه های دست دیگرش پست سرم کیرم دبگر داشت منفجر میشد هردو زانویش را خم کردم گذاشتم درواژن ولی کمی دله ره داشت هلش دادم کنج اتاق هردو دستم زیر زانویش تا کمی دفت داخل پاهایش را آزاد کردم که دیدم اشک از چشماش داره میاد گفتم دردت آمده خندید گفت به شوهر رسیدم تا آخر زدم رفت همزمان تلمبه میزدم سبنه ها را میخوردم که دیدم سرعتم را گرفته یک لحظه لرزید گفت زود باش که لبم را گذاشتم روی لبش هدچه بود با جهش خالی شد بیحال افتاده بودم روش که گفت دارم میسوزم دستمال را برد زیر کیرم گفت بکش بیرون به محص اینکه عقب کشیدم دیدم ای وای لحاف چقدر خونی شده پرسیدم خون چیه گفت چقدر شوهر مگ ساده اس دختریم را گرفتی بعداز پاک کردن تا صبح کنار هم دربغل هم خوابیدیم هرشب همین برنامه ولی با احتیاط حالت 15 سال گذشته هروقت میگم چرا در مترو خودت را قالبم کردی میخندد هردو داریم بازنشست میشیم.

نوشته: شوهر خبرنگار

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها