داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

حال کردن تو مستی با خاله

من ۳۲ سالمه و یه خاله دارم که ۲۳ سالشه خیلی خشگل و جذابه ’ هیکلش خوش فرمه چشمای خشگلی داره و هیکل متوسط و قد کوتاه ولی سینه و کون رو فرم و خوش استایل… داستان از جایی شروع شد که خاله ام طلاق گرفت و بعد یه مدت به خونه ما اومد یه شب که خونمون بود بهم گفت بریم بیرون یکم بچرخیم گفتم بریم سوار ماشین که شدم گفت موزیک به سلیقه من میزارم گفتم اوکی بلوتوث و زدم و اهنگ ملایم غمگین گذاشت و یکم دلگیر بود گفتم چیه چته گفت یجا برو یکم مشروب بگیر بخوریم منم رفتم پیش یکی از دوستام مشروب گرفتم رفتیم سمت رودخونه ‘اونجا که رسیدیم یه قلیون گرفتم و رفتیم نشستیم لب رودخونه پشت یه سکوی سیمانی که مشخص نشیم داریم مشروب میخوریم… یساعت گذشت و مشروب نصفش خورده شد که یهو خالم سرشو گذاشت رو شونم و گفت بغلم کن ’ منم گفتم خاله چیشده گفت فقط بغلم کن منم بغلش کردم’ حالش اصلا خوب نبود و گفت مشروب بریز بخوریم منم ریختم براش پیکو زدیم بالا که گفت سلامتی لبات منم گفتم صفا باشه نوش… بعد چند دقیقه دوباره یه پیک دیگه ریختم گفت اینو میزنم ولی مزه میدونی چی میخوام گفتم چی گفت لباتو… اصلا یه لحظه کپ کردم و فقط نگاش میکردم ’ گفتم باشه پیکو زد بالا و لبامو گرفت از لب گرفت شد به خوردن زبون همدیگه… یه چیزی بگم من دوست دختر زیاد دارم از خالمم خشگلتر و خوشتیپ تر ’ ولی اونشب خالم بهم نیاز داشت…دستمو انداختم دور کمرش و گرفتمش بغل و هی بوسش میکردم لباشو گردنشو وسط سینه هاشو…‌ دستم هم کردم تو شلوارش از پشت و قشنگ وسط ترک کونش بود. دیگه مشروب و خوردیم و قلیونو پس دادیم و رفتیم سمت ماشین’ گفتم کجا بریم بریم خونه گفت نه بریم یه جای خلوت’ گفتم باشه رفتیم باغ خودمون و در زدم نگهبان اومد در رو باز کرد و ماشینو بردم داخل و کلیدو از نگهبان گرفتم و رفتیم تو خونه ’ نگهبانم تو اتاقک خودش بود. منم تا رسیدم داخل پیراهنمو در اوردم و جورابامو و شلوارمو و دراز کشیدم رو تخت’ دیدم خالم نشسته رو مبل و هیچی نمیگه ’ رفتم پیشش دستشو گرفتم و بهش گفتم بیا دراز بکش رو تخت یکم استراحت کن بلند شد و باهام اومد وقتی افتاد رو تخت گفت میشه لباسمو در بیاری گفتم باشه ’ لباسشو در اوردم و تو تاب و شورت رو تخت دراز کشید و بهم گفت بیا بغلم بخواب’ منم دراز شدم پیشش’ نخواستیم سکس کنیم فقط خواستیم کنار هم باشیم’ ساعت حدود ۳ شب بود که چراغها رو خاموش کردم و سرشو گذاشت رو دستم و اومد تو بغلم مثل یه خرکوش کوچولو خوابید’ منم اروم با دست راستم یواش نوازشش میکردم که بهم گفت میخوام امشب برام مثل یه مرد باشی اول متوجه نشدم چی میگه گفتم باشه خاله کنارتم نترس ’ گفت منظورم اینه میخوام تو اغوشت امشب لذت ببرم’ میخوام امشب اشکمو دربیاری و خوب کبودم کنی ‘اینو که گفت خوابوندمش به کمر رو تخت و دستمو گذاشتم اونورش و سرمو بردم جلوی صورتش ’ گردنشو گرفتم و میک میزدم و میخوردم و گوشاشو و رفتم سراغ لباش’ سیر میک زدم لباشو’تابشو در اوردم و رفتم سراغ سینه هاش کوچیک و سفت بودن سیر خوردمشون و میکشون زدم ’ رفتم پایین و شورتشو در اوردم و رفتم رو کوسش و اروم میبوسیدم و لیس میزدم شکمشو کوسشو و پاهای تپل و کوچیکشو’ ولخت شدم و کیرمو در اوردم و گذاشتم رو کوسش یکم خیسش کردم و اروم فرو کردم توش چقدر تنگ بود و داغ اروم بهم گفت میخوام بیهوشم کنی ’ منم کشیدمش لبه تخت و پاهاشو دادم رو سینه اش و کوسش قلبمه زد بیرون و یه پام گذاشتم رو تخت و یه پام رو زمین و شروع کردم به تلمبه زدن اینقدر زدم که چشماش چپه شد’ بعد یه پنج دقیقه درش اوردم و موهاشو گرفتم شرشو اوردم بالا و کردمش تو حلقش ’ و با سیلی میزدم رو لپش ’ بعد برعکسش کردم به حالت داگی ولی سینه هاشو چسبوندم به تخت و رفتم بالا رو تخت و تلمبع میزدم توش براش اینقدر جیغ میزد که صداش پیچیده بود تو کل باغ’ و محکم میزدم رو باسنش و یه اخ بلند میگفت خلاصه سیر کوسشو گاییدم’ و ارضا شد و منم یکم اروم توی کوسش رفتم اومدم گفتم حال بیشتر بکنه بعد برعکسش کردم و خوابوندمش رو تخت و رفتم رو سینه هاش خوابیدم وای چی شد چقدر داغ بود بدنش چه تپش قلبی داشت ’ یه چند دقیقه اروم ولی تا دسته کیرمو میکردم تو کسش که ارضا شدم ت اعماق کوسش و همینجوری شل شدم روش ‘’’ دیگه صبح شده بود و رفتیم صبحانه گرفتیم و رفتیم خونه ’ و خوابیدیم فرداش بهم گفت برو قرص برام بیار وگرنه بدبخت میشیم… این بود داستان …خاله تنهای من… به نظرم کسایی که اینجورین رو باید بهشون رسیدگی کرد وگرنه میرن به بدی و بی ابرویی میدنش به کسی دیکه…من زن دایی دختر دایی دو تاشون و خاله رو یه خواستشون رسوندم چون خیلی دوست داشتنی هستم☺

نوشته: رامین رام رام

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها