داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

تلخ تلخ تلخ

سلام،اسم من آرش این خاطره ای که میخوام براتون بنویسم مال تقریبا شیش ماه پیشه اوایل خرداد ماه ،خب راستش جیزی میخوام براتون بنویسم یه حقیقت تلخه که تمام زندگی منو تحت شعاع خوذش قرار داره نمیخوام بهم فحش بدین اما اگه دادین نوش حونتون کاری نمی تونم بکنم، بذارید یکم از خودم بگم من 17 سالمه الان سال سومم اون موقع این اتفاق برام پیش اومد سال دوم بودم اوایل امتحانات پایان سالم، شهر ما یه شهر زیاد بزرگ نیست تو مدرسه ما غقط سه چار تا بچع خوشگل وجود داشت منم جزو همونا بودم برای همین همیشه مورد توجه بودم حرکاتم رفتارم سر هر چیزی سعی میکردن خودشونو با من بگیرن از این موضوع خیلی سرخورده بودم نمیتونیستم با کسی رفیق بشم چند بارم افسرده شدم اما اخه اخه چیکار میکردم مجبور بودم همونجا زندگی کنم بالاخره گذشت هر جوری بود با وجود قیافه خوشتیپ و اندام باحال و زندگی مرفح اما هیچوقت نشد شاد باشم برم بگردم بگذریم بریم سر ماجرا،،،یه مدتی بود با دو تا از هم مدرسه ای هام رفیق شده بودم با هزار زحمت خودمو راضی کردم تا بالاخره با دو نفر واقعی رفیق بشم یکی اسمش سعید بود یکی یاسر یه سال از من بزرگتر بودن برا همین تو کلاس ما نبودن اما اغلب زنگ تفریح ها با هم بودیم موتور داشتن بعد مدرسه میرفتیم بیرون میگشتیم،،، تو مدرسه هم خیلیا حسادت میکردن که من با اینا رفیق شدم جند نقرم دو سه بار بهم گفتن با اینا رفیق نشو مشکل دارن نقشه دارن برات گوشم بدهکار نبود کذشتو و گذشتو کذشت تا امتحانا شروع شد کمتر میدمشون خیلی کمتر چند تا امتحان داده بودیم الان ساعت 6 بود خونه نشسته بودم داشتم تلوزیون میدیم تا بعدش برم درس بخونم یهو پیلم اومد به گوشیم بیا دم در سعید بود اولش گفتم ولش جوابش ندم اما زنگ زذ مجبوری جواب دادم رفتم دم در دیدم اون با یاسر سوار موتور دم درن گفتم جیه گفت میای بریم گفتم کجا گفت دیروز یاسرو زدن میخوایم بریم بزنیمشون گفتم کیا گفت بیا تو راه بهت میگیم دلشوره گرفتم یهو گفتم نرم برم اما دیگه چیکار میکردم باید میرفتم سریع اومدم تو خونه به مامانم گفتم میرم بیرون رفتم منو وسط سوار کردن سعید راننده یاسر عقب رفتیمو رفتیم چنذ تا دور زد تو شهر تو زاه هر چی گفتم چی شده و کی ان جواب سر بالا دادن دیگه هوا تاریک شده بود کم کم رفتیم تو حاشیه شهر گفتم کحا میری لحنشون عوض شد گفت خفه شو ترسیدم حاشیه شهر خیلی خلوته گودی و بلندی هست یک جایی واستاد پیاده شدیم گقتم چیه چیه یه یکهو یه مشت زد تو دهنم اشکم دراومد کاش میمردم از تو حیبش یه طناب باریک دراورد یاسز نگه ام داشت اون دیگه دستامو بست داشتم گریه میکردم کشبدنم جلو هیچکی نبود هز چی داد زدم گریه کردم التماس کردم تهدید کردم فحش دادم اما هیچی شلوارمو درآوردن،از پشت یه لگد زد افتادم زمین بعد مجبورم کردن چار دست و پا شم انگشتشو کرد کونم کم کم فشارش داد درد داشت اب دهن زد به کونم کیرشو دراورد کذاشت دم سوراخم میخندیدن وقتی کرد تو چشام سیاهی رفت دنیا برام تار شد همه چی زندگیمو فراموش کردم دیگه گریه ام نمیکردم اون کارشو کرد یاسر هم کارشو باهام کرد بعد تو حال بی حالی بلندم کردن دستامو باز کردن شلوارمو انداختن جلوم بپوش شلوارمو پام کردم سوار موتورشون شدن گفتن بیا نزفتم نرفتم به دستمو کشید سوارم کردن نزدیگ خونه با یه لگد انداختم بعدش زفتن، بعد اون ماجرا از همه درسا افت کردم افسرده شدم دیگه چی بگم هر روز سردرد ناراحتی نمیدونم چیکار کنم.

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها