داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

بدترین روز زندگیم

سلام دخترم ۲۵ سالمه. این فاجعه ای که تعریف میکنم مربوط به ۱۹ سالیگمه سال ۹۵… برای اولین بار بود که رل میزدم. شمارشو داد منم خیلی ازش خوشم اومد قد بلند بود و هیکلی چهره جذابی داشت… منم خوشگل بودم ولی خیلی خجالتی. با هزار زور و کلی فکر زنگ زدم بهش و گفتم راضیم دوست بشیم با هم اونم یه جا قرار گذاشت کلی حرف زدیم میگفت پولداره و تو اولین نفری که دلمو بردی و…😏 منم احمق به خودم میبالیدم چه فرشته ای نصیبم شده… بهش گفتم من با خونه قرار گذاشتن اوکی نیستم اگه سکس ازم بخوای نیستم برو دنبال یکی دیگه که خودش گف ن من ازدواجیم و بعد عروسیمون رابطه خواهیم داشت… بعد یه مدت یواش یواش رو مغزم رفت که نشون بدم و اون برام بخوره منم ساک بزنم براش. انقدر دوسش داشتم قبول کردم… کم کم با حماقت خودم پام به خونش باز شد در حد لاپایی و عشق بازی بود. یه روز تماس گرفت گفت حالم بده بیام دنبالت که گفتم نه دو ساعت دیگه(روزایی ک قرار داشتیم روز های زوج بود به بهانه کلاس زبان میرفتم پیشش وگرنه که پدرم یع عقاید مزخرف و پوسیده ای داشت و اجازه نمیداد تو جامعه باشم بلکه این بلا سرم نیاد😔) راس ساعت ۵ رفتم بیرون طبق معمول رفتم خونش ولی این بار فرق داشت عصبی بود گفت سریع لباساتو درار.دراوردم و منو انداخت رو تخت و دستمو با کمربند به تاج تحت بست. فکر کردم فانتزیشه و هیچی نگفتم ولی یه درصدم فکرشو نمیکردم بخواد بکنه. وازلین زد به واژنم و یه نگاهی بهم کرد و شروع کرد فشار دادن داخل. انقد تو شک بودم فقط نگاش میکردم که وقتی کامل فرو کرد یه درد و سوزش شدیدی حس کردم و جیغ میزدم که دهنمو گرفت و بی رحمانه بدون توجه به حالم تلمبه میزد. بعد بیست دیقه که آبش اومد ولم کرد. فوشش دادم و گفتم بازم کنه که برم… شروع کرد کتک زدم عوضی صورتمو نمیزد که خانوادم نفهمن… چند دیقه بعد برم گردوند و از پشت گذاشت که دردش چند برابر جلوم بود… حوصله توضیح کامل ندارم دوبار دیگه هم کرد منو و بعد کلی تحدید ولم کرد. تا یه سال با اجبار میرفتم خونش و یه سری هم دوستشو اورد و خیلی بد کردن منو. دیگه بیست سالم بود که رفتن ازین شهر با خانواده خراب شدش… صبح تا شبم آرزومه سر خواهر حروم زادش این بلا بیاد تا بفهمه تجاوز به دختر ساده چه عاقبتی داره… دو سال افسردگی داشتم ولی نذاشتم کسی بفهمه و یواشکی دکتر میرفتم که درمان شم… اگه بابای عوضیم میذاشت یکم تو جامعه باشم گول اون حرومی رو نمیخوردم… حتی رفتم برای دوختن پردم و دکتر گفت بافت پرده به طور کامل ازبین رفته و با دوختن پردت طرف آیندت میفهمه چندین بار رابطه کامل داشتی… بعد اون زبانمو ادامه دادم و تو همون آموزشگاه معلم شدم و تدریس میکنم… یه زندگی روتین وار با یه زخم عمیق قلبی دارم… امیدوارم هیچ کس هییییچ کس حال منو دچار نشه که داغون کنندس

نوشته: یه بدبخت

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها