داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

بدترین و بهترین کون دادن من

سلام. این داستان واقعیه منه. سال 68 من اول دبیرستان بودم و محل ماموریت پدرم خرم اباد بود. اونجا بودیم. اونموقع جو و شرایط جوونها خیلی خراب بود. منهم اونجا غریب بودم چون تازه رفته بودیم. من بقول اونروزیا بچه خوشگل بودم و باسنم فرم عالی داشت. برجسته و گرد و نسبتا بزرگ. ولی نه زیاد. خوش فرم بود. یمدتی دو نفر از همکلاسیام بهم نزدیک شدن و دوست شدیم. چند سالی هم رد شده بودن و بزرگتربودن. فوتبال و این کارا و باهم بریم و بیاییم. تا یروز علیرضا گفت فیلم سوپر گرفتم و یکم مشروب دارم. میای بریم خونه با بیژن؟ منم قبول کردم و رفتیم. فیلمو گذاشتن و یکمم مشروب خوردیم که در زدن و هم محلی علیرضا که ازاونم بزرگتر بود و خدمت هم رفته بود، اونم اومد. نشست کنار منو صحبت و یکم دیگه مشروب خوردیم. منم کیرم ازفیلم سوپرسیخ شده بود. علیرضا بلندشد رفت سمت یه اتاق و منو صدا کرد. من بلندشدم برم دست جمال رو حس کردم لای چاک کونم. بروی خودم نیاوردم ولی داغ شدم. رفتم تو اتاق و علیرضا یخورده صحبت کرد و حین صحبت بمن نزدیک شد و یه دستش رفت رو کیرم و یکیش روی کونم. کشیدم کنار که چیکارمیکنی؟ با یه لحن بد گفت لخت شودرارلباساتو. فهمیده بودم که جریان چیه. هم دوست داشتم هم میترسیدم. مقاومت کردم و علیرضا جمال رو صدا کرد و گفت تو عاشقشی. مال خودته. رفت و در و بست و کن و جلال تنها موندیم. اتاق دور سرم میچرخید. اومدو منو برگردوند به دیوار و ازپشت چسبید بمن. دم گوشم گفت یا بما مثل ادم میدی یا کل محل بزور میکننت. همونجوری شلوارمو بازکرد و کشید پایین. قدرت هیچ کاری بجزیکم همراهی تو لخت شدن رو نداشتم. لخت لخت کرد منو و برد سمت یه تشک. بدنمو دستمالی میکرد و قربون کونم میرفت. اونارو صدا زد که بیایین ببینین زنمو. اومدن دستمالیم میکردن. من یه حال عجیبی بودم. انگارخوابه. ولی وقتی دستشون لای کونم بود یا کیر یا دودول بگم بهتره رو میگرفتن و سینه هامو لیس میزد جلال میفهمیدم بیدارم. منو خوابوند رو تشک و گفت دستاشو بگیرین، ترس وجودمو ورداشت. تقلا کردم ولی چه فایده. سوراخمو چرب کرد و شروع کرد انگشت کردن و لپای کونمو میمالید و میزد. درد داشت و بلد بود چیکارکنه. منو یکم وا کرد و اومد جلوم گفت بخورش. بلد نبودم. چندتا سیلی خوردم تا یاد گرفتم. برگشت پشتمو یه تف غلیظ انداخت و فرو کرد. تمام رگ ها و ماهیچه هام گرفت. زیرش تقلا میکردم و زجه میزدم ولی اون درشتر بود. خوابید روم یخورده تا عادت کردمو به علیرضا و بیژن گفت بیرون. مال خودمه این کون فعلا. اروم اروم هی فرو کرد و بعد کشید بیرون یه صدا داد کونمو گفت جوووون، دوباره کرد تو… دیگه شروع کرد به گاییدن من. من تقریبا بخودم اومده بودم و داشتم لذت میبردم ولی ترس اینکه از این به بعد اینا منو ول نمیکنن، بهم استرس میداد. یدونه زد رو کونم و گفت اه و اوخ کن. ساکت نباش. حالا کارت دارم. تازه شیره داره اثر میکنه که اونموقع نفهمیدم چی میگه. برم گردوند مثل جنده ها پامو رو شونش، علیرضارو صدا زد و گفت باهاش ور برو. اونم سینمو میخورد و دودولمو میمالید. کیر خودشو هم گذاشت تو دهنم. منو برگردوند و داگی هم منو کرد. دردداشتم. تا اینکه خودش درازکشید و منو نشوندرو کیرش و با دستاش کونمو بالا پایین میکرد، سینه هامم میخورد. یهو چنان تند کرد که گریم گرفت و یهو اروم شد و همشو خالی کرد تو کونم. یکم منورو کیرش بالا پایین کرد وبلندم کرد. پاهام نا نداشت. گفت این واسه الان. میدونی چند ماهه تو کف کونتم؟ خودم گفتم این برنامه رو بریزن. علیرضااومد و منو برد حموم، تمیزم کرد و دوباره اون شروع کرد. کیرش قابل تحملبود. بهتر لذت بردم. مخصوصا وقتیکه منو خوابوند و سینمو میخورد و واسم جق میزد. اون ابشو روی کونم ریخت. بیژن اومدو منو بلند کرد برد حموم. یکم حالم جا اومد. تو حموم منو کرد. ایستاده کرد تو کونمو گفت جق بزنم تا ابم بیاد. خیلی حال داد. ولی سوراخم واقعا داشت میسوخت. اومدیم بیرون و منو انداختن یگوشه لخت مادرزاد و یکساعتی کاری نداشتن. جلال اومد و التماسش کردم گفتم بخدا نمیتونم راه برم. خونوادم میفهمن. لاپایی بکن، بازم میام قول میدم. دید حرفم درسته. نفری یه راه لاپایی منو کردن. جلال منو با خودش برد حموم و وقتی اومدیم بیرون منو تو بغل خودش طوریکه از پشت کونمو بغل کرده بودیکم خوابید و بعدشم منو راهی کردن. باورم نمیشد. هم لذت هم درد و احساس حقارت و ترس. یکسال من کون و جنده اینا بودم. میومدن دم خونمون که بیا بریم فوتبال، منم مجبور بودم برم و بهشون کون بدم. ولی فقطهمون سه نفر بودن. اخریا دیگه تو دادن وارد شده بودم. این اتفاق کلا زندگی منو عوض کرد. نابود کردبنوعی. دانشگاه اهواز، یه تاکسی تلفنی بود که میرفتم بعضی وقتا، انگار از چشام خونده بود کونیم. اونجا چقدر تو مسیر اندیمشک تو جاده منو کرد. بگذریم. اینا اتفاق زندگیمن بود. پارسا از تهران

نوشته: پارسا1401

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها