داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

اویک فرشته است

بااین که فرشته خیلی خوشگل بود و اخلاقش هم قشنگ تر از خودش ولی من  همش دوست داشتم با زنای دیگه خوش بگذرونم . یه کارمند ساده بودم که در آمد زیادی هم نداشتم . باباش وضعش توپ بود و راستش من بیشتر واسه همون بود که راضی شدم که ازدواج کنم . دوستش داشتم ولی حال و حوصله این که خودمو پای بند یک زن کنم نداشتم . از سر کار که میومدم دو ساعتی رو می خوابیدم و می رفتم بیرون با دوستام گردش و چش چرونی و دوست دختر بازی و احیانا کارای خطرناک دیگه . یعنی حال کردن در  سطوح عالیه . شبم که بر می گشتم خونه حال و حوصله ور رفتن با فرشته رو نداشتم . یا اگرم به خواسته هاش جواب می دادم این کارو با سردی و بی میلی انجام می دادم . هیچوقت در مناسبت ها توجه زیادی بهش نمی کردم .  سال دومی بود که از دواج کرده بودیم . سالگردشو یادم رفته بود . روز تولدشو اگه باباش بهم نمی گفت اصلا در خاطرم نبود . هنرم این بود که یه جعبه شیرینی بگیرم دستم و بدم دستش . روز زن که می شد غصه ام می شد . می رفتم  بررسی می کردم ببینم شیرینی ارزون تر تموم میشه یا چند تا شاخه گل  براش بگیرم . پس اندازمو قایم می کردم تا بتونم برای تفریح خودم استفاده کنم . ولی اون تا می تونست  واسم مایه میذاشت . روز مرد بهترن هدیه ها رو واسم می گرفت . بهم می گفت کادو دادن ملاک نیست . مهم به یاد هم بودنه . هیچوقت بهم اعتراض نمی کرد . همش ازم تشکر می کرد و می گفت از این که به یاد منی خوشحالم . گاهی از خودم خجالت می کشیدم . اون با این که کارمند نبود ولی پدش کلی پول در اختیارش گذاشته بود که همه رو گذاشته بود سپرده و سه برابر حقوق من سود می گرفت . بیشترشم خرج خونه می کرد . در خونه داری و شوهر داری حرف نداشت . شاید با این کاراش بود که لوسم کرده بود . . گاهی اوقات که گناهکارانه میومدم خونه تو چشاش نگاه نمی کردم که شرمنده نشم . تا که شرمنده نشم و بتونم بازم به عیاشی هام ادامه بدم . گاهی وقتا واسه این که نگه چقدر بی حالم و چرا حریص نیستم می رفتم توی حس و خودمو تشنه نشون می دادم . اون در سکس از خودش کم نمیذاشت . به بهترین وجهی به خودش می رسید . مثل یه پری . اوزیباترین زنی بود که در عمرم دیده بودم. زیبا ترین درون و زیبا ترین برون . ظاهر و باطنش یکی بود . اون اوایل یکی دوبار ازم پرسید که کجا میرم که این قدر دیر می کنم و یه دروغی تحویلش می دادم ولی دیگه همینو هم نمی پرسید . اصلا شکایتی هم نمی کرد . خدایا چرا اون این قدر خوبه . چرا من نباید  بتونم یه ایرادی ازش بگیرم که یه توجیهی باشه واسه خیانت هام . چرا اون سرم داد نمی کشه . چرا بد اخلاقی نمی کنه . چرا منت نمیذاره . چرا شکایت نمی کنه .. فقط گاهی که دروغ تحویلش می دادم یه نگاه پر معنایی بهم مینداخت و با یه لبخند مرده جوابمو می داد . لبخندی که درش دنیایی از معنا نهفته بود . وقتی که بغلش می زدم حس می کردم که احساس خاصی نسبت بهش ندارم . فقط به فکر این بودم که یه زن دیگه رو در آغوش بگیرم . آمار اونایی رو که باهاشونم ببرم بالا . به خودم ببالم پز بدم اعتماد به نفس پیدا کنم . این که یک هنر مندم . این که قدرت اینو دارم که با هر زن یا دختری باشم . هم  حرفای عاشقونه بزنم و هم باهاشون رابطه جنسی داشته باشم .. حس کردم که دارم زندگی اونو خراب می کنم . من لیاقت اونو نداشتم . ولی با همه اینا دوست نداشتم ازش جدا شم . اون زندگی منو اداره می کرد . حتی خونه ای رو که می تونست به اسم خودش باشه به اسم من کرده بود . می گفت مال دنیا واسش مهم نیست . اگه حس کنه که مردش قدرت داره و می تونه بهش تکیه کنه احساس آرامش بیشتری می کنه . .گاهی که در خوردن مشروب زیاده روی می کردم و حالم به هم می خورد بهم می گفت که عزیزم فکر سلامتی خودت هم باش . شاید واسه همین بود  که می ترسید بار دار شه . هر چند من به الکل اعتیاد نداشتم . یه شب من و یکی از دوستام دو تا دخترو بردیم به یه خونه ای .. البته دختر نبودند ولی دریه سنی بودند که می شد اصطلاحا بهشون گفت دختر . .. چند تا از همسایه ها من یکی رو شناسایی کرده بودند . مسخره تر این بود که خونه به اسم یه بنده خدایی بود که  اونجا رو با اثاثیه اش گذاشته بود برای فروش و این دوست ما هم بنگاهی بود . صاحب خونه هم بود خارج از کشور . .. از من شکایت شده بود . مامور اومد و جلبم کرد . دیگه همه چیزمو از دست رفته می دیدم . زن و زندگی و آبرومو . هیشکدوم از اینا واسم مهم نبود . فقط نمی تونستم پیش فرشته سر بلند کنم . از اون خجالت می کشیدم . اون بالاخره فهمیده بود که من چه آدم پستی هستم . شبو در باز داشتگاه به سر می بردم . ازم باز جویی می کردند و من انکار می کردم . من و فرشته عاشق هم بودیم . حالا اون دیگه منو وفا دار نمی دونه . اگه بخواد مهرشو ازم بگیره چی . خدا حاقظ زندگی راحت . از این شکایت هراسی نداشتم کاری نکرده بودم . الان زن شوهر دارش خلاف می کنه صاف در میره . من که مرد زن دار هستم . روز بعد منتظر بودم که برم دادگاه ولی آزادم کردند . روم نمی شد برم خونه . موبایلم زنگ خورد . فرشته بود . نمی خواستم حرف بزنم .. از یه چیزی تعجب می کردم . اون باعث آزادی من شده بود . فکر می کردم چون روز زن بوده به من تخفیف و بخشش خورده . اون شهادت داده بودکه شبو با من گذرونده و من در ساعت حادثه داخل خونه در کنارش بودم و یکی دو شاهد دیگه رو هم به عنوان مهمان خونه با خودش هم صدا کرد تا کمتر شک کنند . با این حال حس می کردم که خودش می خواد خدمتم برسه گوشی رو نمی گرفتم . برام پیام فرستاد . کجایی بیا خونه غذا سرد شده . مثل یه بچه ای که کار زشتی انجام داده باشه و هر لحظه منتظره که مامانش تنبیهش کنه منم انتظار این حرکتو داشتم . رفتم خونه ..-عزیزم تو که می دونی من از غذای سرد خوشم نمیاد .. خدایا این چرا این جوری می کنه . چرا سرم داد نمی کشه . چرا از طلاق حرف نمی زنه . چرا تو ی صورتم تف نمیندازه . چرا نمیذاره زیر گوشم . چرا بازم اون لبخند زیبای همیشگی رو لباشه . چرا خودشوبیش از اندازه خوشگل کرده .. نمی دونستم می خواد چیکار کنه . امروزم که روز زنه . هیچی واسش نگرفتم . هیچی .. اگه ازم جدا شه می ارزه براش هدیه بگیرم ;/; واقعا لعنت بر من که هنوزم در موردش دارم این جوری فکر می کنم . -عزیزم روزت مبارک .. فرصت نشد چیزی برات بگیرم . می خوای تو ناهارتو بخور من برم یه چیزی بگیرم بیام ..-عزیزم من که از تو چیزی نمی خوام . همون قدر که سایه اتو رو سرم حس می کنم از هر هدیه ای برام بالا تره همون که پیشمی برام  بهترین هدیه هست . یه لحظه بغضم ترکید . رومو بر گردوندم تا اشکامو نبینه . رفتم کنار پنجره . ازش فاصله گرفتم . ولی بازم ازم جلو زد .آره  بازم یه حرکت دیگه کرد که این بار مجبور شدم سرمو بذار بین دستام و با صدای بلند گریه کنم . آخه اون از اتاق رفته بود بیرون تا من خجالت نکشم . تا بتونم اشک بریزم و خودمو خالی کنم . تا سرافکندگی خودمو نشون ندم . تا با خودم راحت باشم . تا خجالت نکشم که یک  زن صدای گریه و ریزش اشک یک مردو بشنوه . حس کردم که اون از اولش می دونسته که من چیکار می کنم . با این که گشنه اش بود ولی نیمساعتی رو بهم مهلت داد . وقتی هم که بر گشت هیچی بهم نگفت . فقط لبخند می زد . بوسیدمش . دوباره همون حسو نسبت بهش پیدا کرده بودم . اونم خودشو  سپرده بود به آغوش من . حس کردم که این بوسه از اولین بوسه ما داغ تر و شیرین تره . اون روز فکر می کردم که عاشقشم ولی حالا با تمام وجودم می دونم و حس می کنم که عاشقشم . اون روز من عاشق عشق بودم . عاشق هوس بودم ولی حالا عاشقشم . عاشق خودش . عاشق فرشته ام . فرشته ای بالا تر از فرشته . مگه نه این که انسان بالاتر از فرشته هست . اگه من بهش میگم فرشته فقط به خاطر خصلت پاک بودنشه .آروم شده بودم . هرچی بهم گفت چیزی نمی خواد ولی  برای اولین بار اونو به زور بردم به زرگری .. فکر کنم ارزون ترین و نازک ترین و سبک ترین انگشتری رو که در اون جواهری بود برا خودش گرفت .. با خودم عهد کردم که حتی به اندازه اون انگشتر نازک هم بهش خیانت نکنم . آخه گناه داره آدم به فرشته ها خیانت کنه . فرشته هایی که مراقب آدمن . فرشته هایی که خدا دوستشون داره . پس چرا من دوستش نداشته باشم .. فرشته من چرا چیزی بهم نمیگی . چرا خیطم نمی کنی . نکنه داری دستم میندازی . وقتی که رفتیم خونه بهم گفت می خوام یه چیزی بهت بگم .  دلم هری ریخت پایین . صورتم عین گچ سفید شد -امیدوارم کارم اشتباه نبوده باشه . شد دیگه .. ..آخ بالاخره داره سر حرفو باز می کنه .. -در هر حال من می خواستم این خبر رو داشته باشم برای روز مرد بهت بگم …. آخیش خاطرم جمع شد خبر از جدایی نیست کوتا روز مرد .. -باشه عزیزم همون روز مرد بگو .. -نه خیلی دیر میشه . مجبور میشم بگم -عشق من من بار دارم .. بار دارم .. -وووووویییییی فرشته .. تو که هدیه ات خیلی سنگین تر و با ارزش تر بود .. بازم یه بوسه داغ دیگه بازم بوی تن عشق بوی تن پاک اون بود که منو به زندگی بر می گردوند . مگه من دیگه از زندگی چی می خواستم . اون منو به زندگی بر گردونده بود . زندگی خودشو نجات داده بود . ولی هرگز به من نگفت که چیکار کردم . هرگز به روم نیاورد . دلم می خواست واسه یه بار م که شده بهم بگه من پست و خیلی ظالم بودم . فقط یک سال بعد یه بار بهش گفتم فرشته من ! می دونی کدوم آدما زود تر از بقیه میرن به بهشت -نه عزیزم برام بگو -اونایی که عیب های دیگران رو ندیده می گیرن . صبر و تحمل می کنن مهم تر از همه گذشت دارن . مثلا خود تو .. نذاشت ادامه بدم -عزیزم بیا از چیزای دیگه بگیم . فکرت رو مشغول نکن . آدم در زندگی اگه بعضی چیزا رو خودش حس کنه و با خوب و بد یه چیزی آشنا شه بهتره .. -ولی فرشته جات تو بهشته .. -عزیزم اگه همین جوریه که تو میگی دوست دارم اونجا هم در کنار تو باشم . من بهشت بدون تو رو نمی خوام . اینو که گفت دیگه این بار ازش  فاصله نگرفتم اونم اتاقو ترک نکرد . چون  من خودمو انداخته بودم در آغوشش و سرمو گذاشته بودم رو شونه هاش و مثل بچه ها اشک می ریختم . . فرشته من همیشه با یه چیز تازه ای فرشته بودن خودشو نشون می داد . .. صدای گریه دختر کوچولوم در اومده بود . اسمشو گذاشته بودیم بهشته . می دونستم اونم مث مامانش میره بهشت . باید کاری می کردم که از اونا عقب نمونم …. پایان … نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها