داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

هر هفته فقط یک بار بردگی

سلام به تمامی دوستان حمید هستم 34 ساله داستی که مربوط به شش ماه پیشه داستان از اونجایی شروع شد که به حس بردگی خودم‌پی بردم و اینکه دوس داشتم یه بار که شده زیر پای یه دختر خوشگل کم سن 23 ساله این حسو تجربه کنم تو نت فیلمای زیادی ارباب برده میدیدم بیشتر حشری میشدم هر شب که زیر پای یه دخترم حسابی جق میزدم تا اینکه رفتم تو گروهای تلگرامی ارباب برده تو چند تا از این گروها عضو شدم با سی تایی که ارباب بودن چت کردم که معمولا همشون شارژ میخاستن و پولی بودن تا اینکه با یه دختر به نام سمیرا 27 ساله که حسابی هم خوشگل بود چت کردم از طرفی هم آرزوم این بود که یه همسری داشته باشم عاشق هم وفادار که هفته ای یه بار بردش بشم با سمیرا که چت شروع شد مهربونانه چت میکرد گفتم میسترس هستی گفت بله ایشون گفت شما برده ای گفتم‌ تا حالا تجربشو نداشتم اما مدتیه این حس اومده سراغم گفت بر عکس شما من برده های زیادی داشتم گفتن برده دختر هم‌ داشتی گفت بله گفت تلاش کن از این موضوع بری بیرون و گر نه توش غرق میشی گفتم اشتباه میکنی من آرزوم اینه که یه همسری داشته باشم عاشق هم باشیم فقط هفته ای یه بار بردش شم گقت چه جالب حرفت منو هم تکون داد گفت منم میسترس پولی هستم اولین باره یکی مثل تو با این مدل میبینم گفتم چجوری حرف من شما را تکون داد گفت نمیدونم فقط منم یه دخترم دل دارم شاید منم یه عشق آرزومه منم‌ گفتم چه جالب گفتم یکی مثل من بیاد با این مدل بیاد حاضری باهاش ازدواج کنی عاشق هم باشین تو زندگی گفت همونجور که تو دل داری منم دل دارم منم پیش خودم فکر کردم فرصت از بهتر نمیشه واسه آرزوی دلم دلو زدم به دریا گفتم الان از اینجا ازتون خاستگاری میکنم گفت جدی میگی گفتم بله گفت به اول باید حضوری همو ببینیم به هم ثابت شیم گفتم باشه منم‌گفتم پس اول منو باید به آرزوم برسونی باید بردت شم گفت کی میخوایی گفتم الان گفت مکان ندارم گفتم من دارم خونه خواهرم خالیه با شوهرش خارج زندگی میکنن خلاصه آدرس دارم قرار شد تا نیم‌ساعت دیگه اونجا باشیم منم سریع رفتم تا اینکه سمیرا خانم هم اومدن یه دختر خوشگل لاغر اندام مثل من کمی احوالپرسی و پذیرایی رفتیم سر اصل مطلب گفت الان دوس داری برده شی گفتم بله گفت ببین تو این رابطه من خشنم گفتم ارباب باید خشن باشه اونم که وسایه با خودش آورده شلاق قلاده دیلدو گفت آماده ای گفتم بله زد زیر گوشم گفت پارس توله منم‌ هاپ هاپ میکردم بعدش هم پاشو گذاشت تو دهنم گفت بلیس توله سگ منم‌حسابی پاهاشو میخوردم انگشتشو لیس میزدم عرقشو تمیز میکردم برام یه لذت خاصی داشت خلاصه قلاده دور گردنم بست من کمی چرخوند سواری دادم شلاق میزد خلاصه کمی شلورشو کشید پایین شرتشو در آورد گفت بخورش منم حسابی شرتشو لیس میزدم گفت خوبه توله کونشو گذاشت رو دهنم کون لیسی میکردم تو دهنم‌ گوزیدبعدش کوسشو گذاشت رو دهنم حسابی کوس لیسی کردم که یهو شاشید تو دهنم گفت نخوری میکشمت گفتم ممنون ارباب که افتخار شاشتون به من دادی خلاصه خلاصه شاششو خوردم برام یه ِلذت خاصی داشت بعدش دیلدو آورد بیرون گفت اگه از کون دادن خوشت نمیاد اشکال نداره گفتم زیر پای تو همه چی افتخاره خلاصه با کرم کونمو نرم کرد بعدش با انگشت و لیسیدن کونمو باز کرد بعدش دیلدو را آروم آروم فرستاد که یه دفه تا ته فرستاد تو منم درد شدیدی داشتم که داد میزدم اونم میگفت یالا داد بزن جنده داد بزن خونه خواهرم‌ خوشبختانه تو آپارتمان نبود صدایی بیرون نمیرفت منم حسابی داد میزدم اونم میگفت پارس کن منم هاپ هاپ میکردم خلاصه حسابی منو کرد که دم آخر باز دوباره شاششو ریخت تو دهنم منم همشو خوردم گفت پس توله خوبی هستی گفتم ممنون سرورم که به من افتخارو دادیدن کمی باز منو کتک زد با پا رو سینم وایساد که گفت دیگه تموم من خودمو ثابت کردم گفتم دو ساعت صبر کن منم خودمو ثابت میکنم چون منم یه بار ارضا شده بودم خلاصه رفتم بیرون دو دست غذا از رستوران بیرون بر گرفتم و دو تا ردبول بعد دو ساعت که باز جون گرفتم گفتم حالا نوبت منه که خودمو ثابت کنم گفت ببینیم گفتم آبمو میریزم تو کوست که مال همیم نباید قرص بخوری خنده ای کرد که افتادم به جونش کمی ساک زد بعدش کردم تو کوسش بعد پنج دقیقه تلنبه زدن آبمو خالی کردم‌تو کوسش گفت دارم باورت میکنم خلاصه تا چهار روز دیگه که هر روز میومد خونه خواهرم منم هم از کون میکردم هم از کوس اما همش آبمو خالی میکردم تو کوسش فقط دو بار یه بار آبمو خورد یه هم خالی کردم تو کونش دیگه اینکه تصمیم به ازدواج گرفتیم البته هم من هم اون فیلم بازی میکردیم که ما شش ماهه با هم آشنا شدیم خانواده من و اون اول مخالفت میکردن اما وقتی عشقمونو دیدن دیگه راضی شدن دیگه هر دو از گروهای تلگرامی و این چیزا اومدیم بیرون حسابی عاشق هم‌شدیم با پنج سکه مهریه ازدواج کردیم و قرار بر این که هفته ای یه بار دوشنبه شب تا صبح بردش شم چند ماه بعد ازدواج نوبت بردگی که دیگه هم با شمع منو مسوزوند هم اسپنک هم دیلدو منو میکرد چند باری که من که اصرار داشتم عنش بخورم اما اون مخالفت میکرد فقط دو بار تا حالا این اجازه داده که عنش بخورم اونم فقط یه کم نه زیاد بقیش هم مثل زن و شوهر عاشق هستیم و اینکه الان دو ماهی میشه ایشون حامله شده امیدوارم از داستان لذت برده باشید.

نوشته: حمید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها