داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

آخرین سکس من قبل از سربازی چه گند بود

سلام اینقدر داستان چرت و دروغین تو سایت خوندم که تصمیم گرفتم یک رویداد واقعی واستون به اشتراک بزارم
امروز 27 تیر 1393 هست
الان 25 سالمه اهل زاهدان داستان برمیگرده به 2 سال قبل یعنی 23 سالگیم قرار بود برم خدمت سربازی و خیلی تو شوک بودم … دپرس و ناراحت… یه هفته قبل اعزام بود و داغون داغون بودم … تا این که یکی از دوستانم گفت خیلی داغونی با این شماره یه دختره که فقط کون میده… زنگ بزن بهش و قبل از اعزام به سربازی خودت رو خالی و آروم کن… با خودم کلنجار رفتم و بعد به دختره پیام دادم… تو پیام پنجمی قبول کرد… اسمش مهدیه بود… گفتم از کس میدی… گفت نه فقط کون… گفتم ساک میزنی… گفت فقط سرش رو میمکم… گفتم باشه… باهاش قرار گذاشتم … وقتی اومد سر قرار که دیر شده بود و چند نفر اومده بودن تو اون مکان خالی و دیگه شلوغ بود… بهم زنگ زد رفتم دکش کنم که دیدم… اوه اوه اوه یه دختر کمی تپل میش گفت 65 کیلو با حجابی کاملا اسلامی… شک کردم خودش باشه وقتی جواب تلم رو داد فهمیدم که خودشه… خلاصه دکش کردم و برای فرداش هماهنگ کردم… روز بعد شد و اینبار سر وقت اومد سر قرار… بردمش تو اون جای خالی دستم رو کردم زیر چادرش و از روی لباس کونش رو می مالیدم… و به کسش دست میکشیدم… مهدیه هیچی نمیگفت…بعد نشوندمش… البته بگم خیلی خوشکل نبود ولی چون نزدیک اعزامم بود راضی شدم… سایز سینه هاش میگفت 68 اما به نظرم بزرگتر بود… کون گندهی هم داشت… بعد از مالیدنش دکمه های مانتوش رو باز کردم چیزی زیرش نپوشیده بودفقط سوتینش بود… سینه هاش رو از تو سوتین کشیدم بیرون اومدم مک بزنم که بوی عرق سینه هاش هالمو به هم زد… بیخیال شدم و تنها مالیدمشون… بعد گفتم من کاندوم میارم تو لخت کن … رفتم کاندوم آوردم و دیدم لخت کرده… معلوم بود که موهای کسش رو تازه زده… رفتم که برم رو کار … کاندوم رو بستم سر کیرم… به شکم خوابید گفت یواش بکنی… گفتم باشه اما به پشت بخواب… گفت از کس نه از کون بکن… گفتم از کون میکنم … چشمتون روز بد نبینه… به پشت خوابید… پاهاشو بالا گرفتم که کیرم رو بکنم تو کونش… چنان بوی گوهی از کونش بلند شد که کیر 19 سانتیم شد 19 اینچ… داشتم بیهوش میشدم… گفتم بزار بزنم … کیرم دیگه بلند نشد… هر کاری کردم به هوش نیامد… دیگه نمیتونستم نفس بکشم… مثل سگ پشیمون شدم بهش گفتم بیخیال الان حس خوبی ندارم بزار برای بعد… اون هم گفت باشه… تا پوشید جلدی دکش کردم . تمام درب و پنجره ها رو باز کردم … خلاصه اون روز نه تنها نشد اون رو بکنم بلکه بعدش رفتم سربازی و الان نزدیک 2 سال هست که سکس نکردم و دارم میترکم… آخه میترسم دوباره اون حادثه تکرار بشه… این هم یه داستان واقعأ واقعی… البته نیمه سکسی

نوشته: ashkan756

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها