داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

کردن فاطیما تو جاده

سلام به همه بچه های گل انجمن کیر تو کس.من الان 21 سالمه و داستانی که میخوام بگم برمیگرده به 18سالگیم امیدوارم خوشتون بیاد…
دفتر و کتابارو برداشتم و با موتور رفتم خونه دوستم تا باهم بریم هنرستان.توراه 3تا دختر دبیرستانی رو دیدیم که چادری و خوشجیل موشجیل تو خیابونن و دارن از یه پیرمرد آدرس میپرسن رفتم جلوشون رفیقم(عماد)گف خانوما درخدمت باشیم(همیشه تیکه هاش دوهزار نمی ارزید)تحویل نگرفتن و رفتن تو دبیرستان ماهم دست تو دماغ رفتیم هنرستان.برگشتی عماد گف من با اتوبوس میرم گفتم به کیرم و رفتم خونه.به خونه نرسیده بودم که عماد زنگید گف باورت نمیشه چیکار کردم گفتم ریدی گفت نه شمارمو دادم به یکی ازون 3تا چادری(داشت ذوق مرگ میشد)بعد چندبار قرار گذاشتن باهاشون منم شمارمو دادم به دوستش تا هرجا میریم 4تایی باهم باشیم.نزدیکای امتحانای خرداد بود که عماد گف میخوام سونیا رو بیارم خونه هوامو داشته باش.از خونه رفت و بعد نیم ساعت با سونیا اومدن دست داد و رفتن تو اتاق و یکی دوساعت بعد اومدن بیرون و رفت.به عماد گفتم کاریش کردی گف نه داداش راه نداد ولی کسشر میگفت چون کیرش مث اول ورودشون شق نبود و مدام تخماشو میخاروند.این جریان گذشت تا منم به فاطیما پیشنهاد خونه دادم ولی کونده قبول نمیکرد باهزار بدبختی راضیش کردم که خانواده رو چندساعتی بپیچونه تا با ماشیم دوتایی بریم بیرون شهر بچرخیم.قبول کرد و ساعت 9صبح رفتم سر کوچشون تا اومد و از شهر زدیم بیرون.خودمو ناراحت نشون میدادم تا راضی بشه بریم خونه اما نشد ک نشد.تو راه واسش از جریانات عماد و سونیا تعریف کردم و کسشرایی که عماد راجبه سونیا میگفت و به فاطی میگفتم.رسیدیم به یجای بیابونی خارج شهر که یه جاده خاکی کمربندی از جاده جدا میشد رفتیم تو اون راه و لرز افتاد بدن فاطیما گف امیر برو جاده اصلی اینجا میترسم باترس بهم نگا میکرد و صداش میلرزید.گفتم نترس اگه میخواستم بلایی سرت بیارم الان خونه ی عماد لخت زیرم بودی.ساکت شده بود و ناخوناشو میجویید.یجای خلوت که به دوطرف جاده تسلط داشتم نگه داشتم و خاموش کردم.گف چی شد امیر گفتم فاطیما 6ماهه منتظر این لحظه ام تا دوتایی یجای خلوت باشیم .گف امیر توروخدا زودبریم میترسم گفتم چشم میریم اما این همه راه اومدیم یه لب نمیدی؟دوروبرو نگاه کردو لباشو اورد نزدیک از زیر شونش گرفتم و اوردم لباشو چسبوندم به لبام چندبار مک زدو جداشد.دوبارو رفتم سمتش لباشو کردم تو دهنم که تندتند نفس میزد و دستمو فشار میداد دستمو گذاشتم رو سینش فشار دادم که یهو سینشو سفت کردو لبامو محکم مک زد بعد جداشدیم گف بریم گفتم نترس عزیز اینجا خلوت ترین جای این منطقس.گفتم فاطی میزاری لباساتو باز کنم سینه هاتو بخورم؟دوتا دکمه ی مانتوشو باز کرد گف بیا درش بیار.قبلا عکس سینه هاشو واسم فرستاده بود ولی تو عکس کجا واقعیت کجا.! سره سینشو گذاشتم تو دهنم و تند تند میمکیدم.دوتا سینه ی گرد سفت با نوک قهوه ای کم رنگ داشت آمپرم می اومد بالا و به قول دوستان نویسنده با ولع سینه هاشو میخوردم اونم گف امیر بسه ادامه نده حالم بد میشه اما کو گوش شنوا.با خودم میگفتم من به قصد کردن اوردمت مگه به این زودیا ولت میکنم. سینه سمت چپش تو دهنم بود و با دستم سینه دیگشو میمالیدم گه گاهی میرفتم بالا و لباشو میخوردم. اونم حشرش زده بود بالا و همکاری میکرد.دستمو بردم لای پاش خودشو جمع کن به زور دستمو از زیر شلوار رسوندم به کسش که خیسه خیسو داغه داغ بود.دستمو گرفت گفت امیر نکن ترشحاتم اومده دوس ندارم تو دست بزنی منم گفتم کسشر نگو(تودلم)وداشتم کسه خیسشو میمالوندم.دید اصن به حرفاش گوش نمیدم شالشو انداخت رو صورتش و باصدای خیلی ضعیف آه و اوه میکرد.بعد چند دقیقه کسمالی از ماشین پیاده شدم و رفتم در سمت فاطی رو باز کردم و اوردمش صندلی عقب.به شکم درازش کردم و شلوار جینشو تا زانوهاش کشیدم پایین.فاطیما که فهمیده بود نمیتونه از کردن کونه سفیدو گندش منصرفم کنه گف امیر توروخدا فقط توش نکن.گفتم خرکه نیستم پردتو بزنم.گف اونوکه غلط میکنی بکنی منظورم تو کونمه.گفتم باش لاش میزارم.یکم تف انداختم سره کیرمو گذاشتم لاش.وااای چه کونی داشت با اینکه حالت سگی شده بود ولی بازم میشد راحت کیرمو بزارم لای دولپ کونش.کم کم تفو بیشتر کردمو سره کیرمو کردم تو کونش.خودشو جلو کشید و گف امیر توش نکن گفتم باشه.دستمو گذاشتم رو کمرش تا نتونه دوباره بره جلو اینبار با تف بیشتر و فشار بیشتر کیرمو تا نصفه بردم تو که نفسش بند اومد.گفتم حالاکه رفته بزار بکنم دیگه.فاطیما که لباشو گاز میگرفت و یه قطره اشک گوشه چشش بود گف بکن فقط زود ولم کن عوضی.بهم بر خورد که فوش داد منم مث وحشیا تو کونش تلمبه زدم و اه و اوف فاطیما سکوت اون اطرافو شکسته بود.داشت آبم می اومد با آخرین حرکت و بافشار آبمو ریختم تو کونش.گف خب خلاص شدی حالا پاشو از روم بریم خونه.کیرمو که از کونش در اوردم انقد کونش باز شده بود که بی اختیار یکم گوه از کونش زد بیرون منم که بار اولم بود کون میکردم و نمیدونستم اینجوری میشه با دیدن گوه و بوی بده گوه و آبم که قاطی شده بود و هوای گرم تو ماشین حالم بد شد و رفتم کنار ماشین بالا اوردم.فاطیما که نمیدونست چی شده وقتی داشت با غر زدن فوش دادن کونشو پاک میکرد دید که چطور ریده و فهمید استفراغ من واسه چی بود چنان ساکت شد که حتی وقتی بردم سره کوچشون و پیادش کردم تو چشام نگاه نکردو حتی بی خداحافظی رفت خونه.روز بعدش همه جریانو برا عماد تعریف کردم و روده بر شدیم از خنده.فاطیماهم تا چندهفته جواب پیاماو تماسامو نمیداد بعد یک ماه اس داد دیگه زنگ نزن دارم ازدواج میکنم.منم گفتم فقط شوهرت اگه خاست از کون بکنت به هر قیمتی شده نزار.دیگه جواب نداد و منم به زندگی عادی خودم ادامه دادم…پایان،!

نوشته:‌ پسربد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها