داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

ندای عشق 49


ناصر خان شاید سر در آورده باشه که چرا این جوری اونو بوسیدم ولی می دونم اصلا درکم نکرد . طوری می بوسیدم و بوش می کردم که انگار به من دختر داده باشه و اصلا هم متوجه نشدم چطور باهاش خداحافظی کردم . فقط می خواستم تنها باشم و در تنهایی از تنهایی این دقایق خودم لذت ببرم . ندای من ازدواج نکرده بود . نعیم با دختر عمه اش از دواج کرده بود . همونی که از من خوشش اومده بود . به درد هم می خوردند . نمی دونستم چیکار کنم . از خوشحالی نمی دونستم . دنیا مال من بود . داشتم پرواز می کردم خوشحال بودم . خوشحال بودم . بی نهایت شاد بودم . مثل اون لحظه ای که چشای عشق من بهش بر گشته بود و شاید زیباتر و پر شکوه تر از لحظاتی که در آغوشم بود . نمی دونم چی دارم میگم . پس اون هنوز تو بغل یکی دیگه نرفته . هنوز دوستم داره .. هنوز منو میخواد . هنوز واسش اهمیت دارم . اون هنوز عاشقه . سر در نمی آوردم چطور شد که نعیم  از دواج با نازی سر در آورد برام مهم هم نبود . از شر یه رقیب گردن کلفت خلاص شده بودم . هر چند ندا گردن اونو  مثل گردن یه غاز باریک کرده بود . هنوز کاری نکرده این ناصر خان ما می گفت تو بد قولی کردی و کاری کردی که ندا تو رو ببینه . بذار هر فکری می کنه بکنه . من که نامردی نکردم و روحرفم هستم ولی خیلی دلم میخواد نامردی کنم درحق این ناصر خان نامرد ولی می دونم عرضه اشو ندارم .. پسر ! تو که جنبه و ظرفیتشو نداری غلط می کنی به این دختره تعارف می کنی که بره با هر کس دیگه ای که دوست داره از دواج کنه . اگه حرفای تو روش اثر میذاشت اون وقت چی می شد . چه خاکی باید به سرت می ریختی . وقتی رفتم خونه مامان نبود . معلوم نبود کجاست . رفتم بیرون تا اونجایی که می شد شیرینی و بستنی خریدم نشستم دم در خونه که هر فقیری که رد میشه کمکش کنم . از بد شانسی دراین محله جدیدی که توش زندگی می کردیم فقیر نمیومد  . محله قبلی ما خود ساکنینش همه فقیر بودند . سر و کله مامان که پیدا شد مثل یه پلنگی که میخواد رو طعمه اش بپره خودمو آماده کرده گارد گرفتم . مامان با چادر گلدار و اون قیافه مظلومش که تازگیها خوشگل تر و تپل تر نشون می داد ولی به خاطر من کمی در هم بود بهم نزدیک شد امون ندادم پاشو تو خونه بذاره . دو تا دستامو باز کردم . حلقه زدم دور کمرش تا گفت چیکار می کنی اونو گرفتم و بلندش کردم طرف آسمون -چیکار می کنی نوید دیوونه شدی . بده مردم می بینن . چت شده این دختره پرزده رفته . عقلتم پرزدرفت ;/;فریاد کشیدم مامان مامان نرفته نرفته اون هنوز نرفته ازدواج نکرده .. عروس یکی دیگه بود . اون نرفته مامان دوستت دارم دوستت دارم .-بذارم زمین . تعریف کن ببینم چی شده …ازبس هر چیزی رو چند بار تعریف کردم  دیگه جریانی نبود که واسش تعریف کنم . جز این که صحنه هایی رو که گونه های ناصر خانو مثل آدامس می جویدم واسش تعریف کنم .-ببین نوید این یه هشداره به تو . یه فرصت دوباره ایه که خدا بهت داده که بتونی به عشقت برگردی . از این فرصت استفاده کن .-مامان نامردی میشه . من به ناصر خان قول دادم . دوست دارم اون خودش حالیش بشه . این جوری باهام لج می کنه .-یه بار جستی ملخک دوبار جستی ملخک آخر تو دامی ملخک .. از من گفتن از تو نشنیدن بهتر از اینه که مث یه شمع آب شی . تو دنیا دیوونه هایی مث شما ندیدم . غیبت نکنم اون دختره خودش عاقله این پسر منه که دیوونه هست . اگه بخوای من میرم و با ندا صحبت می کنم . یه جوری درستش می کنم -نه مامان یه وقتی این کارو نکنی ها . بذار همه چی رو روال خودش پیش بره .-عزیزم نوید جون من الان چیزی پیش نمیره که بذارم رو روال خودش پیش بره . درست مثل یه آدم بیکاره ای می مونی که تو خونه ات نشسته باشی و از خدا می خوای که بهت روزی فراوون بده . خدا میگه از تو حرکت از من برکت . نمیدونم هر کاری دوست داری خودت بکن .-مامان !بذار این لحظاتو تو عالم خودم و با خودم خوش باشم نمی دونی چقدر عذاب کشیدم نمی دونی وقتی که هر لحظه فکر می کردم اون کنار یکی دیگه هست و همون حرفایی رو که ما با هم می زدیم اونا با هم می زنند چه حالی می شدم . احترام بزرگتر رو رعایت کرده و سانسوریهاشو سانسور کردم ولی دیگه نتونستم ادامه بدم . ندا و عشق ندا منو خیلی احساساتی کرده بود . بیشتر از زنا گریه می کردم . مامان منو به حال خودش گذاشت . دلتنگ نداشده بودم اون خودشو حبس کرده بود . چرا واسه چی ;/;یعنی تا این حد واسش عزیزم و منو دوست داره ;/;دلم می خواست صداشو بشنوم . اون صدای ظریف و نرم و لطیفشو . چقدر دلنشین و شیرین بود وقتی که می گفت الو بفر مایید . نوید جان . تویی .. آهههههه که دلم می رفت وقتی این جوری باهام حرف می زد . تصمیم گرفتم که از دبیت کارت واسش زنگ بزنم که شماره منم نیفته . یه وقتی هم باید باشه که این ننه ما سوتی نده که یه وقتی صدام کنه و صداش بره اون ور خط . به اون خطی هم که اختصاصی واسه من بود کاری نداشتم . چون می فهمید .باید به به اون خط عمومیش زنگ می زدم . مگه این مامان ما بخواب بود . ساعت دو نصفه شب بود که گرفت خوابید . حالا باید چیکار می کردم . ندا حتما تو اتاق خودش تنهاست . یا شایدم با نادر باشه . نادر این جوری نیست که گیر بده با ماست . مادرشم که اگه بخوابه توپ در کنن بیدار نمیشه . ناصر خانو خبر ندارم . باداباد یه زنگی می زنم . اولش یه تک زنگ زدم ول کردم . گفتم یه آماده باشی بهش داده باشم . صبر کردم دوباره شماره گیری رو شروع کردم  .این منشی سر خود کارت هم ول کن نبود . از هفت خان رستم باید رد می شدم تا شماره اشو  می گرفتم . استرس منو دیوونه کرده بود . اون دفعه یه زنگ خورده بود ولی این دفعه هنوز نیم زنگ نشده گوشی رو گرفت ..-بفرمایید بفر مایید مگه لالی ;/;ترس و هیجان شدید نفسهای منو تند کرده بود . حتی بعید نبود صدای ضربان قلبم بره اون طرف .-نوید تویی ;/;عشق من امید من . همه چیز من . بیوفا بیرحم سنگدل تویی ;/;من صدای نفسهاتو می شنوم . می شناسمش . می دونم خودتی چرا باهام حرف نمی زنی ;/;بگو من چیکارت کردم ;/;بگو گناه من چیه ;/;اگه عاشق شدن و دوست داشتن گناهه بگو . چرا روزی هزار بار منو می کشی و زنده می کنی ;/;چرا زجر کشم می کنی ;/;…. داشتم یه جوری می شدم . گیج شده بودم -نوید می دونم خودتی .. نزدیک بود سوتی بدم و بگم من نوید نیستم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها