داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

مرا ببخش خواهرم 18

خیلی بی جنبه ای فرخ تو خودت به من گفتی خودت خواستی که خوشحالت کنم .. -حالا هم که حرفی نزدم . چیزی نگفتم . خیلی خوشحالم . -نمی خوای به من تبریک بگی ;/; -چند بار ;/; -چرا حالا این قدر عصبی هستی . نمی خوای بغلم بزنی ;/; -فرشته من خیلی خوشحالم . کمی استرس دارم . از این که اونی که  شوهرت میشه چه رفتاری رو باهات در پیش می گیره -نترس من دیگه اون آدم بیمار قبل نیستم . تازه اونم آدم خوبیه . من اگه دختر نیستم . اگه شرایط سلامت من مشکوکه اونم یک پسر بچه نیست . اونم یه پسر کوچیک داره . درسته بیشتر وقتا پیش مادر بزرگ و پدر بزرگشه ولی هر چی باشه باباشو هم می خواد . مرغ از قفس پریده بود . -دستمو گذاشتم رو موهای فرشته . -مثل غریبه ها نوازشم می کنی -مگه تو هیچوقت بوی آشنایی رو حسش می کردی ;/; -تو از احساس من چه می دونی ;/; فقط خودتو می دیدی و می بینی .. نمی دونستم فرشته داره چی میگه و از چی میگه . یعنی اونم یه حس قشنگی رو نسبت به من داشته . یعنی اونم دوستم داره .همون جوری که من دوستش دارم و نمی خوام که از دستش بدم ولی به خاطر خوشبختی و رفاه اون حاضرم هر کاری انجام بدم . -فرخ تو نسبت به گذشته خیلی فرق کردی . دیگه اون آدم سابق نیستی . -مگه تو از گذشته چیزی یادت میاد . خواهش می کنم این قدر فیلم بازی نکن . -داداش من مثل تو هنر پیشه خوبی نیستم . ادعا می کنی دوستم داری . برای این که از شر من خلاص شی هر کاری انجام میدی . فکر کردی من نمی دونم که تو برای این که راحت از دواج کنی منو وادار کردی که من قبول کنم ;/; واسه این که دیگه من در کنارت نباشم و با همسرت یک زندگی آرومی داشته باشی . حرفای فرشته مثل تیری بود که بر قلبم فرود میومد . هم این که حس می کردم اونم دوستم داره و هم این که  به خاطر قضاوت عجولانه اش و این که درکم نکرده ناراحت بودم . من به خاطر خوشبختی اون از خودم و از هوس و عشق اون گذشته بودم و اونم فکر می کرد که باید دست از سرم بر داره . -فرشته اگه این طور فکر می کنی من برای همیشه از زندگی تو میرم . میرم به شهر و دیار دیگه ای که تو منو نبینی . -واسه چی حقیقتو نمیگی . چرا به من نمیگی اون خواسته درونت چیه . چرا از من فاصله می گیری ;/; مگه من و تو یکی نیستیم . من و تو جز خودمون و خدا کی رو داریم . بابا مامان دیگه نیستن فرخ . دوست داری من دوباره مریض شم ;/; منو دوباره حموم کنی ;/; آره ;/; به من بگو چه چیزی رنجت میده . مگه خودت نمیگی من و تو با هم خیلی صمیمی هستیم و هر چی داریم و نداریم باید به هم بگیم و میگیم . مگه تو نمیگی که من و تو از در و دیوار به هم نزدیک تریم . -میگم فرشته تواین مثالو از کجا آوردی ;/; -داداش واسم مغلطه بافی نکن . به من بگو چته .. -دست از سرم بردار فرشته بذار به حال خودم باشم . خواهرم خودشو انداخت توی بغلم . -می دونم می دونم که می خوای از شر من خلاص شی . من مزاحم زندگی تو هستم . اصلا من از اولش هم نحس بودم . شوم بودم  پا قدم سنگینی داشتم . مزاحم تو هستم . این منم که از زندگی تو میرم بیرون . اصلا از این جا میرم . میرم یه مدت پیش مادر بزرگ زندگی می کنم . کارای خونه شو می رسم که شرمنده اونا نباشم . تو می تونی راحت باشی . می خوام یه خبری بهت بدم که می دونم ناراحتت می کنه . می دونم که خلاف خواسته توست . فرخ منو ببخش که باهات مخالفت کردم . من قبول نکردم که از دواج کنم . من به عذرا خانوم جواب منفی دادم . گفتم که نمی خواد که برا فرداشب بیان . من نمی خوام از دواج کنم . نه با عارف نه با کس دیگه ای . من میرم واسه همیشه از پیشت میرم . حالا این فرشته بود که سیل اشک از چشاش جاری شده بود .  یه لحظه حس کردم که خوشبخت ترین مرد دنیام . از این که خواهرمو در آغوش یکی دیگه حس نمی کنم . آرامش به نزد من بر گشته بود ولی اشکای فرشته دلمو سوزوند . بی اختیار همراه با خواهرم گریه می کردم . رفتم سمتش و بغلش زدم .  یه احساس آرامش داشتم از این که حالا واسه این روزا دیگه این حسو ندارم که اونو در آغوش یکی دیگه حس کنم . بوی عشق و نفسهامون در میان هق هق گریه هامون می رفت که گم بشه .  لب باز کرد تا حرفاشو بزنه .. -فرخ خیلی وقته که این جوری بغلم نزدی . آخه واسه چی . آخه چرا .. چرا .. چرا .. مگه دوستم نداری ;/; مگه از من بدت میاد ;/; چرا باید این قدر سرد شده باشی . چرا دیگه خودت نیستی . من فرخ خودمو می خوام . همونی که دلش می خواست خودش باشه …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها