داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش (۳)

لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه…

ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش در سفر شمال و خارج

یه هفته گذشت… تو این هفته هم مثل روز های قبلش با سعیدشون خوش میگذروندیم و از صبح تا شب تو خونه همدیگه بودیم …زنامون هم خیلی بیشتر احساس راحتی میکردن و کاملا به همدیگه اعتماد داشتیم …من و سعید از سرکار اومدیم و و رفتیم خونه ما که نهار رو با خانوما بخوریم نهار رو خوردیم و بعد از نهار من گفتم که خانوما یه سورپرایز داریم واستون … اونا هم گفتن چیه چیه زود بگو … منم گفتم که با سعید از شرکت مرخصی گرفتیم کخه یه سفر یه هفته ای بریم شمال نظرتون چیه؟ اونا هم حسابی خوشحال شدن و پریدن بغل من و سعید که روی مبل ها نشسته بودیم و شروع کردن به بوسیدن شوهراشون ولی انگار نه انگار که دو تا زوج اونجا هستیم اینقدر خوشحال شده بودن که فقط میخواستن خوشحالی و رضایتشون رو با بوس کردن ما نشون بدن … همینطوری که بغلمون بودن الناز گفت: راستی مرخصی رو از کی گرفتین کی حرکت میکنیم.؟
من: از فردا مرخصی داریم میتونیم سر صبح حرکت کنیم هر وقت شماها بتونین خودتونو اماده کنین
فریبا:عالیه فردا صبح حرکت کنیم امشب هم بریم یه سری خرید انجام بدیم و وسایل رو ببندیم…خلاصه زنا بلند شدن و رفتن تو اتاق خواب لباس بردارن و سریع وسایل رو جمع کنن و بریم …شب هم همه با هم رفتیم خرید و وسایل رو جمع کردیم …قرار شد با ماشین من که ال ۹۰ بود بریم صبح وسایل رو گذاشتیم تو ماشین و به سمت چالوس حرکت کردیم. من کلا به الناز تو لباس پوشیدن بیرونش گیر نمیدم ازاد گذاشتم هر جور راحته لباس بپوشه وقتی صبح حرکت کردیم زنامون یه مانتو کوتاه و نازک پوشیده بودن که تا زیر باسنشون میومد و یه ساپورت تنگ پوشیده بودن که یه وجب از ساق پاشون لخت بود و یه صندل پاشنه کوتاه که کاملا پاشون لخت بود …به پای فریبا که نگاه کردم دیدم یه پا بند که نجیر نازک بود تو مچ پاش بود و جالب اینکه اونم مثل الناز ناخن های پاش بلند بود و لاک هم نزده بود …منم یه کم دید زدم و حال کردم … خلاصه تو راه گفتیم و خندیدیم ساعت های ۲یا ۳ بود که به چالوس رسیدیم و ر فتیم یه رستوران و نهارمون رو خوردیم بعد از نهار اومدیم جای ماشین الناز گفت:صب کنین من و فریبا میخوایم دامن بپوشیم تو ماشین راحت باشیم خیلی هوا گرم و شرجیه. رفتن دامنشون رو از تو صندق عقب اوردن و رفتن تو ماشین نشستن و عوض کردن .بعدش اومدن بیرون که ساپورت رو بزارن سر جاش دیدم الناز یه دامن پوشیده سفید رنگ که تا نصف ساقش رو می پوشوند .دامن فریبا هم مثل الناز بود … خلاص راه افتادیم به سمت رامسر نزدیک های غروب بود که وسط راه نرسیده به نمک ابرود یه ساحل ازاد پیدا کردیم رو رفتیم ماشین رو کنارساحل پارک کردیم که یه تنی به اب بزنیم من که زود رفتم پشت ماشین شلوارکمو پوشیدم و پیراهنمو در اوردم و فقط با یک شلوارک رفتم سمت اب سعید هم مثل من شد و اومد تو اب پشت سرمون هم الناز و فریبا دویدن و اومدن تو اب البته چون تو ساحل کسی نبود و ماشین هم نزدیک اب دریا بود مانتوشون رو دراورده بودن و با یه تاپ و دامن اومدن تو اب شالشون رو هم دراورده بودن…اونا هم اومدن تو اب و با هم اب بازی میکردیم خیلی احساس راحتی میکردیم تو اون لحظه من رفتم سمت الناز یهش گفتم بیا بریم اونا رو اب بدیم با الناز رفتیم سمت فریبا الناز فریبا رو از پشت گرفت منم از جلو اب می پاشیدم روش سعید هم که دید داریم زنشو اب میدیم اومد از پشت الناز رو گرفت و از فریبا جداش کرد و گرفته بودش و داشت اب میریخت تو صورتش منم دیدم که فریبا ازاد شد و میخواست در بره که منم اونو از پشت بغلش کردم دستام قشنگ روی سینه های فریبا بود ولی فریبا فقط میخندید دامن فریبا هم که اومده بود روی اب پاهاش کامل لخت بود زیر اب به فریبا گفتم نفست رو نگه دار میخوام بندازمت توی اب همونطوری که از پشت بغلش کرده بودم بلندش کردم و انداختمش توی اب ولی سریع از زیر روناش و پشتش گرفتم و اوردمش بالا که یه وقت خفه نشه دیدم صدای الناز هم از اون طرف میومد که میگفت سامان کمک کمک …سعید هم خوب الناز رو دستمالی کرده بود مثل من ولی تو اون لحظه همه داشتیم میخندیدم .هیچی مهم نبود…خلاصه بازی هامون تموم شد و هوا داشت تاریک میشد رفتیم سمت ماشین الناز و فریبا که از اب اومدن بیرون دیدم بلوزشون قشنگ چسبیده به سینه هاشون و خوب سوتین هاشون از زیر تاپشون معلوم بود .الناز و فریبا رفتن یه دامن دیگه از داخل صندوق عقب اوردن و فتن داخل ماشین پوشیدن به ما گفتن شما روتونو اون طرف کنین تو ماشینو نگاه نکنین ما لباسمون رو عوض کنیم ما رفتیم اونطرفتر تا اونا عوض کنن. خلاصه لباس های خیس رو عوض کردن و ما هم نشستیم تو ماشین و رفتیم سمت ساحل نمک ابرود فریبا تو راه گفت که بریم شب رو تو چادر بخوابیم لب ساحل خیلی حال میده الناز هم موافق بود منو سعید هم موافقت کردیم و رفتیم تو ساحل نمک ابرود ورودی دادیم و رفتیم داخل و یه تخت نزدیک ساحل پیدا کردیم و همونجا چادر رو برپا کردم . تو ساحل افراد زیادی نبودن مخصوصا دور و بر ما کسی نبود زنامون رفتن تو چادر که لباس راحتی هاشون رو بپوشن واسه خواب منو سعید هم رفتیم یه ذره تنقلات از بوفه نزدیک بگیریم برگشتیم دیدم که الناز اومده بیرون چادر ولی همون دامن کوتاهی که تا بالای زانوش بود و تو خونه میپوشید رو پوشیده و یه تاپ استین حلقه و خوب که دقت کردم دیدم سوتین هم نپوشیده فریبا هم اومد بیرون دیدم اونم مثل الناز پوشیده ولی انگار دامنش کوتاه تر بود چون نور زیاد نبود اونجا و دور و برمون کسی نبود زنامون خیلی راحت بودن من هم به سعید گفتم اینا رو نگاه انگار اومدن لاس وگاس .سعید هم خندید و گفت اره . خلاصه نشستیم بیرون چادر کنار چایی که از بوفه گرفته بودیم و تنقلات رو خوردیم اماده شدیم واسه خواب .موقع خواب زنا وسط بودن و من و سعید هم کنار چادر پاهامون هم به طرف در چادر بود که اگه یه وقت کسی خواست بره بیرون راحت بره…الناز به پهلو رو به فریبا خوابیده بود من هم که پشت الناز بودم خوب از پشت خودمو چسبوندم به الناز و دستم رو رسوندم به سینه هاش از روی لباسش میمالوندم که الناز صورتشو برگردوند و خیلی اهسته به من گفت زشته یه وقت میبینن منم گفتم نه نترس نمیبینن تاریکه …چون نور بیرون یه مقدار داخل چادر رو روشن کرده بود ولی زیاد نبود من یه چشمم به فریبا و سعید بود که یه وقت مارو نبینن دستمو از زیر تاپ الناز بردم داخل و با سینه هاش که سوتین هم نداشت بازی میکردم و میمالوندم یه لحظه دیدم سعید هم از زیر تاپ فریبا داره سینه های فریبا رو میماله منم که این صحنه رو دیدم از پشت دامن الناز و دادم بالا و با کف دستم و انگشتان کوس الناز رو از روی شورتش میمالوندم که دیگه الناز چیزی نگفت و فقط چشماشو بسته بود و داشت حال میکرد مشخص بود که فریبا هم داشت حال میکرد چون فریبا به پشت خوابیده بود و سعید از پایین دامنش دستشو رسونده بود به کوسش و داشت باهاش ور میرفت .هممون با این که میدونستیم طرف مقابلمون داره چکار میکنه و ممکنه همدیگه رو دیده باشیم ولی باز هم ادامه دادیم حتی بعضی موقع ها صدای ناله خیلی ریزی از زنامون بلند میشد و صدای نفسهای الناز و فریبا بلند تر شده بود ولی اصن واسمون مهم نبود فقط داشتیم تو اون وضعیت حال میکردیم که یه زوج دیگه کنارمون دارن با هم حال میکنن… من با دستم شورت الناز رو کشیدم پایین که خوب بتونم بمالمش …اونم که دیگه خیلی شهوتی شده بود با دست خودش شورتش رو کشید پایین تر و با جابجا کردن پاهاش شورتش کامل دراومد و پایین پاهامون افتاد منم راحت کوس الناز رو میمالوندم و با چوچولش بازی میکردم بهش گفتم به پشت بخواب اونم به پشت خوابید که من بتونم راخت انگشتم رو بکنم داخل کوسش زانوهاشو اورد بالا ولی کف پاهاش روی زمین بود منم که به پهلو کنارش خوابیده بودم پاهامو بردم زیر زانوهاش داشتم دوتا نگشت وسطمو میکردم داخل کوسش که احساس کردم یه پای دیگه از زیر پای الناز به پای من چسبیده که دیدم اره فریبا به پهلو خوابیده و چون فاصلمون خیلی به هم نزدیک بود پاهای لختش از زیر پاهای الناز رد کرده بود این سمت منم که اینو دیدم موقع انکشت کردن کوس الناز یه مقدار دستم رو روی زانوی فریبا هم کشیدم ولی اون زانوشو عقب نکشید معلوم بود اونم از این کار حال میکنه…خلاصه همینطوری مالوندم کوس الناز رو که دیدم پاهاشو به هم چسبوند و یه لرزشی افتاد به پاهاش مشخص بود که ارضا شده و یه کم بیحال شد … منم که دیگه خسته شده بودم و چون از صبح خیلی رانندکی کرده بودم همون حالت خوابم برد و الناز هم خوابش برد دیگه نمیدونم فریبا و سعید کی خوابشون برد…صبح ساعت های ۷ بود که از خواب بیدار شدم و همون جا سرجام نشستم که دیدم الناز به پهلو رو به فریبا خوابیده و پای چپش رو اورده بالا تر که قشنگ دامنش اومده بود بالاتر و رون هاش کامل بیرون بود فریبا هم به پشت خوابیده و دامنش اومده بود بالاتر که اگه یه ذره دیگه میومد بالاتر شورتش دیده می شد و تاپش هم رفته بود بالا که نافش قشنگ معلوم بود سینه هاشم که مشخص بود اونم سوتین نپوشده بود چون جابجا شده بود به سمت گردنش اومده بودن بالا و خوب چاک سینش معلوم بود سینه تای الناز هم از زیر تاپش چون به پهلو خوابیده بود یه سینش افتاده بود پایین و یه مقدار از نوک قهوه ای سینه اش اومده بیرون با دیدن این صحنه ها دوباره کیرم راست شده . دوست داشتم همونجا بشینم و خوب نگاهشون کنم. یه ذره دامن الناز رو دادم بالا که دیدم شورت پاش نیست یادم اومد دیشب در اوردش و همون پایین افتاده بود زیر پاهامون که شورت رو برداشتم و گذاشتم پشتم. دامنش رو که یه ذره دادم بالا کوسش و سوراخ کونش قشنگ اومده بود بیرون از دامن یه حسی بهم گفت که بزارم همینجوری بمونه حتی اگه سعید هم ببینه کیرم حسابی راست کرده بود …دیدم سعید داره تکون میخوره فک کنم میخواست بلند شه که من سریع دراز کشیدم و خودمو به خواب زدم و از زیر چشمم داشتم سعید رو نکاه میکردم که دیدم سعید بلند شد و مثل من نشست و چشمش به لای پای الناز که افتاد چشماشو با دستاش مالوند انگار حسابی شوکه شده بود به من نگاه کرد و دید که خوابم سرش رو اورد جلوتر و خوب داشت لای پای الناز رو نگاه میکرد و حتی نکاهش به سمت سینه هاش هم بود . من که دیدم سعید داره کوس و کون زن منو نگاه میکنه یاد اون روز که تو خونمون من کوس و کومون فریبا رو مخفیانه دید میزدم افتادم و با خودم گفتم این به اون در . خیلی تو اون لحظه داشتم حال میکردم دوست داشتم بیشتر نگاه کنه ولی دیدم توری چادر رو باز کرد و رفت بیرون من دوباره نشستم این دفعه دیدم که دامن فریبا رفته بود بالاتر که قشنگ کوسش اومده بود بیرون فهمیدم که کار سعیده اونم دامن زنش رو داده بالاتر که حتما منم مثل اون کوس زنشو ببینم خلاصه منم خوب نکاه کردم و واسه این که سعید یه وقت برگرده و ضایعه منم رفتم بیرون از چادر دیدم سعید بیرون نشسته رفتم پیشش نشستم و گفتم صبح بخیر اقا سعید گل سعید :صبح تو هم بخیر سامان جون خسته نباشی
ما که هر دوتا میدونستیم کوس و کون زن همدیگه رو دید زدیم ولی به روی هم نمی اوردیم خلاصه یه مقدار کوسشر گفتیم و خندیدیم و با هم رفتیم از بوفه اونجا ابجوش بگیریم و چای درست کنیم وصبحانه که بخوریم .تو راه به سعید گفتم امشب بربم یه خونه بگیریم که دیشب خیلی سخت گذشت.
سعید:سخت گذشت مثلا چکار میخواستی بکنی دیگه
من: چکار . همون کاری که تو داشتی میکردی
سعید : من که کار خاصی نمیکردم
من: نه جوون خودت هیچ کار نمیکردی
سعید : یه ذره داشتم فریبا رو ماساژ میدادم چون خسته بود .
من: هههههه دهنت سرویس سعید پس داشتی ماساژ میدادی
سعید :اره دیگه مگه تو داشتی چکار میکردی
من: منم داشتم ماساژ میدادم ولی ماساژمون به نتیجه نرسید امشب یه خونه خوب بگیریم که بتونیم یه حال اساسی بکنیم
خلاصه رفتیم صبحانه رو اماده کردیم و زن ها رو هم ااز بیرون چادر صدا زدیم و اونا هم کم کم اماده شدن و اومدن بیرون و همون مانتو کوتاه و دامن بلنده تا نصف ساق که دیروز پوشیده بودن پ خشک شده بود پوشیدن و اومده بودن بیرون … صبحانه رو خوردیم و راه افتادیم سمت رامسر و تا غروب خوب گشتیم و یه خونه پیدا کردیم که دو تا اتاق داشت .وسایل رو ریختیم تو خونه و شام رو هم که از بیرون گرفته بودیم خوردیم و دوشمون رو هم گرفتیم رفتیم تو اتاقامون .اتاقا در هاشون گوشه و روبروی هم بود دستشوی و حمام هم بین اتاقا در هارو هم نبستیم چون کولر گازی فقط تو حال بود و از شانس ما تو اتاق ها کولر نداشت واسه اینکه خنک بشه اتاقا در اتاقا رو نبستیم . واسمون هم مهم نبود چون دیگه دیدمون نسبت به همدیگه یه جور دیگه بود… موقع خواب روی تخت سریع دامن الناز رو دراوردم و شروع کردم به خوردن کوسش به صورت وحشیانه چون حسابی اونروز شهوتی شده بودم الناز هم هر کار میکرد ناله نکنه نمیتونست به من هی میکفت ارووم تر یه وقت میشنون من هم میگفتم بزار بشنون مگه چیه دارم زنمو میکنم اونا هم دارن همینکارو میکنن تو راحت باش الناز لذت ببر…شروع کردم به کردن الناز دیگه صدای الناز بلند شده بود از اونطرف صدای فریبا هم میومد که میگفت آه آه اووم اووم دیگه زنا اصن واسشون مهم نبود چون حسابی داشتن حال میکردن. منم که صدای فریبا رو میشنیدم شدت ضربات رو بیشتر میکردم از کون هم الناز رو کردم من و الناز با هم ارضا شدیم و توی کونش ابم رو خالی کردم و از خستگی زیاد همونجا همون حالت لخت خوابمون برد تو بغل همدیگه صبح از خواب بیدار شدم دیدم الناز همینطوری لخت بغلم خوابیده و منم بدون لباسم.پاشدم شلوارکمو پوشیدم و یه رکابی تنم کردم رفتم سمت در دتشویی که بین اتاقا بود . در دستشویی بودم که یه لحظه کنجکاو شدم داخل اتاق سعیدشون رو ببینم از اونجا نمیشد روی تخت رو خوب دید یه ذره اومد به سمت در اتاق و قشنگ سرمو بردم داخل دیدم سعید نیست ولی فریبا به پشت خوابیده طاق باز پاهاشو باز کرده لخت لخت کوسشو قشنگ داشتم دید میزدم رون های تو پر و ساق های خوش فرم و ناخن های خوشگلش منو داشت دیوونه میکرد از همه مهم تر سینه هاش که از هم باز شده بودن و به کنارا افتاده بودن . این ذفعه اولی بود که اینقدر نزدیک فریبا رو کامل لخت میدیدم و با خودم فک کردم حتما سعید هم موقعی که بلند شده اومده تو اتاق و مارو لخت دیده دیگه اصن واسم مهم نبود چون منم زنشو لخت میدیدم خیلی هم خوشم میومد که سعید زنمو دید بزنه …خلاصه یکم دید زدم و رفتم صورتمو شستم و رفتم تو حال تو اون موقع هم سعید از بیرون اومد نون هم دستش بود نشستیم کنارهم و حرف زدیم تا زن هامون بیدار شن و بیان با هم صبحونه بخوریم .من: سعید جوون خسته نباشی خوب خسته شدی دیشب
سعید: ممنون تو هم خسته نباشی ولی تو بیشتر خسته شدی
من : چطور
سعید: اخه سرو صدای اتاق شما بیشتر بود
من : عه مگه چی میگفتیم
سعید : چیزی که نه ولی اخ و اووخ زیاد میومد
من: اها نکه اصن فریبا آه و ناله نمیکرد من که دلم به حال فریبا سوخت

تو این صحبت ها خیلی حال میکردم که داریم اینطوری حرف میزنیم واسه همین دوست داشتم ادامه بدیم
سعید : الناز که بدجور اخ و اووخ میکرد مگه داشتی باهاش چکار میکردی
من: تو چکار میکنی با فریبا منم همون کارو میکردم
سعید : من هم از جلو هم از عقب میکنمش تو چطور
من: منم همینطور . ولی وقتی از کون میکنمش اخ واووخ بیشتری میکنه
دفعه اولی بود که میگفتم کون الناز جلوی سعید . یه جوری شدم خیلی بیشتر بهم حال داد این رو که گفتم معلوم بود سعید هم خوشش میاد اونم گفت : اره معلوم بود که صدای کون دادنه چون فریبا هم موقعی که میزارم تو کونش اخ و اووخ میکنه ولی کمتر از الناز
تو همین حین صدای الناز و فریبا هم اومد که داشتن از تو اتاق میومدن بیرون الناز یه دامن تا روی زانوش و تاپش هم استین حلقه که یکم از خط سینه هاش دیده میشد. فریبا هم مثل الناز پوشیده بود .خلاصه صبحانه و خوردیم و رفتیم بیرون چرخیدیم و خوش گذروندیم
تو این چهار روی که تو اون خونه بودیم کار هر شبمون کردن زنامون بود و صبح و بعد از ظهر هم میرفتیم اب بازی و همدیگه رو اب میدادیم . زنامون هم که هر روز تو لباس پوشیدن تو جمعمون راحت تر میشدن از حمام که میومدن بیرون با همون حوله که دورشون پیچیده بودن از بالای نوک سینه هاشون و از پایین تا وسط رون هاشون منم هر وقت پاهای فریبا رو میدیم کیرم راست میشد.دامن هاشون هم که کوتاه تر شده بود و تا وسط رون هاشون بود و تاپ الناز هم طوری بود که قشنگ سینه هاش از کنار حلفه استینش دیده میشد و نصف بیشتر خط سین هاش دیده میشد. ف یبا هم تاپ گشادی پوشیده بود که وقتی خم میشد تا نوک سین هاشو میتونستم ببینم.الناز و فریبا هم موقعی که تو دریا بودیم همش میگفتن که ای کاش الان تو ساحل های اروپا بودیم و راحت بودیم و لخت میشدیم و مایو می پوشیدیم
من و سعید هم بهشون قول دادیم که یه سفر خارج هم ببریمشون…خلاصه برگشتیم خونمون و رفتیم سرکار و روز ها مثل همیشه میگذشت و هر شب و هر روز خونه همدیگه میگفتیم و میخندیدیم…

دو ماه از سفر شمالمون گذشت تو این دو ماه من و سعید تمام تلاشمون رو کردیم که بتونیم یه سفر خارج بریم دنبال پاسپورت رفتیم و…موفق شدیم که برنامه رفتن به امریکا رو بچینیم واسه یک ماه بریم اونطرف اب خوش بگذرونیم .چون خودمون از سهام دارهای شرکت بودیم راحت تونستیم که واسه یه ماه مرخصی بگیریم و بریم سفر.با زنامون هم صحبت کردیم و تصمیم بر این شد که بریم میامی.خلاصه تو این مدت وسایلامون رو جمع کردیم و همه کارهارو انجام دادیم و بلیط هم واسه ترکیه گرفتیم و از ترکیه به مقصد میامی روز حرکت رسید و رفتیم فرودگاه و به سمت استانبول حرکت کردیم و بلافاصله تو همون فرودگاه دو ساعت بعدش هواپیما میامی رو سوار شدیم و پرواز کردیم به سمت میامی الناز فریبا تو همون فرودگاه ترکیه شالهاشون رو از سرشون برداشتن و یه تاپ استین کوتاه و یه ساپرت تنگ که قشنگ شورتشون دیده میشد . من هم به الناز چیزی نگفتم و گفتم حالا اومدیم یه چند روزی خوش باشیم و ازاد باشیم ولش کن .خلاصه سوار هواپیما میامی شدیم و به سمت امریکا پرواز کردیم …رسیدیم فرودگاه میامی از اونجا تاکسی گرفتیم و به سمت سوییتی که قبلا از طریق اینترنت رزرو کرده بودیم و نزدیک ساحل میامی بود رفتیم داخل تاکسی الناز ببیرون رو که نگاه میکرد به من گفت:سامان میبینی چقدر زناشون راحت میچرخن تو خیابونا ای کاش ما هم میتونستیم اینقدر راحت باشیم .من هم که دیدم الناز اره یه جورایی از من اجازه میگیره که راحت لباس بپوشه بهش گفتم:خوب شما هم میتونین مثل اینا راحت باشین اومدیم اینجا که یه مدت ازاد باشیم و خوش بگذرونیم
فریبا هم که کنار ما نشسته بود شنید حرفامونو به سعید گفت :سعید تو نظرت چیه .سعید :اره عزیزم چرا راحت نباشین اصن هر جور دوست دارین لباس بپوشین و بچرخین اومدیم خوش بگذرونیم
زنامون حسابی خوشحال شدن و وقتی از تاکسی پیاده شدیم و رفتیم داخل سوییت پریدن بغلمون و حسابی شروع کردن به بوس کردنمون…خلاصه وسایل رو از توی ساکامون در اوردیم و چیدیم تو کشو ها و کمد ها بعدش هم رفتیم رستوران همونجا و یه شام مفصل خوردیم و برگشتیم سوییتمون .دو تا اتاق داشت و تو هر کدوم هم یه تخت دو نفره .یه حمام خیلی بزرگ داشت که یه وان دونفره داخلش بود و دستشویی هم که حسابی تمیز و شیک بود یه حال و اشپزخونه کوچیک هم داشت.رفتیم تو اتاقامون و از بس که خسته بودیم زود خوابمون برد…
صبح روز بعد تا ظهر خوابیدیم و وقتی بلند شدم و رفتم یه دوش گرفتم دیدم یه شورت و سوتین قرمز رنگ داخل رختکن حمام اویزونه فهمیدم مال فریباست چون الناز دیشب نرفته بود دوش بگیره فقط فریبا دیشب یه دوش گرفت و با حوله دورش رفت تو اتاقشون .شورت و سوتین ها شسته نشده بودن مثل اینکه یادش رفته بشوره یا خسته بوده.اونا رو برداشتم و شورتش رو بو کشیدم دقیقا همون بویی رو میداد که همیشه موقع خوردن اب کوس الناز حس میکردم. برداشتم خوب بوشون کردم و مالیدم به کیرم و به یاد کوس فریبا که داهل این شورته کیرم حسابی راست شد یکم دیگه بو کردم و گذاشتم سرجاشون و دوشم رو گرفتم و اومدم بیرون…
رفتم تو اشپزخونه که قهوه درست کنم دیدم فریبا داره قهوه درست میکنه با لباس خوابش اومده بود تو اشپزخونه لباس خوابش نازک بود و تاپایین باسنش اوبود و از بالا هم دو تا بند داشت دور گردنش که سینهاش از بغل و خط سیته هاش کامل معلوم بود و مشخص بود که سوتین نپوشیده بود چون نوک سینه هاش مشخص بود وقتی دیدمش صبح بخیر گفتم و اونم منو دید و گفت صبح بخیر سامان جون خوب خوابیدی بشین الان برات قهوه میارم.
اصن واسش مهم نبود که دارم تو اون لباس میبینمش
منم گفتم ممنون . نشستم رو کاناپه
فریبا هم رفت تو اتاق پیش الناز تا بیدارش کنه سعید هم دیدم بیدار شد و رفت دستشویی و بعدش اومد تو اشپز خونه قهوه رو ریخت و نشست با هم بخوریم.الناز هم همراه فریبا از اتاق اومدن بیرون که دیدم الناز هم با همون لباس خوابش اومده که مثل فریبا پاها و سینه هاش رو از زیر میشد دید. یه چشمم به سعید بود که قشنگ داشت زن منو دید میزد منم فریبا رو نگاه میکردم …اونا هم اومدن کنارمون نشستیم و صبحانه رو هم با هم خوردیم و تصمیم گرفتیم بریم بیرون خرید.زنامون میخواستن چند تیکه لباس بخرن…الناز یه دامن کوتاه تا وسط روناش و یه تاپ استین حلقه که خط سینه هاش مشخص بود پوشید و یا یه دمپایی پاشنه دار که دو تا بند داشت و پاهاش کامل لخت بود رفتیم بیرون فریبا هم مثل الناز بود ولی تاپش یکم کوتاه بود و یکم از کمرش زیر نافش لخت بود …رفتیم سمت فروشگاهی که نزدیک ساحل بود تو فروشگاه همه چیز داشت یه جور هایپر مارکت خیلی بزرگ که حتی لباس و کفش و خیلی چیزا داشت رفتیم تو فروشگاه همه با هم رفتیم قسمت لباسا الناز و فریبا میخواستن چند تا شورت و سوتین واسه ساحل بگیرن .شورت و سوتین ها رو اوویزون کرده بودن که اونا هم هر کدوم دو مدل انتخاب کردن و رفتن پشت پرده تا پرو کنن و بعد از پنج دقیقه من و سعید وصدا زدن که بیایم ببینیم خوبه یا نه .منو سعید هم بهم نگاه کردیم و خندیدم و رفتیم پرده رو زدیم کنار و دیدم دو تا هلو با شورت و سوتین قرمز رنگ جلومون ایستادن شورتاشون اینقدر کوچیک بود که قشنگ رفته بود لای پاشون و سوتین هاشون هم با دوتا بند از کنارا به هم گره خورده بود و تنگ بودن به این شورت و کورست ها میگفتن بیکینی … من و سعید فقط داشتیم اندام زن های همدیکه رو نکاه میکردیم و هیچی نمیگفتیم
الناز:بسه دیگه چقدر نگاه میکنین سیر نشدین . نظر بدین خوبه.؟
من: اره عالیه خیلی هم بهتون میاد
سعید :اره خوبه
و دوباره مشغول نکاه کردنشون شدیم که فر یباگفت :بسه دیگه برین بیرون میخوایم در بیاریمشون
ما هم اومدیم بیرون و رفتیم یه چند تا وسیله و خوردنی گرفتیم و زنامون هم یه چند تیکه لباس دیگه هم برداشتن و از فروشگاه رفتیم سمت خونه …زنا رفتن تو اتاقا لباساشونو عوض کردن و ایندفعه دیگه لباس یه سره پوشیده بودن که به زور تا پایین باسنشون رو می پوشوند و از بالا هم نصف سینه هاشون بیرون بود فقط نوک سین هاشون دیده نمیشد . بند سوتینشون هم قرمز بود معلوم بود بیکینی هارو از زیر پوشیدن که بریم لب دریا … رفتیم نزدیک ترین ساحل به خونمون اونجا همه زن ها و مردها دراز کشیده بودن و داشتن افتاب میگرفتن زنا همه با بیکینی بودن من که با دیدن این همه هلو که لخت دراز کشیده بودن کیرم داشت راست میشد ولی واسه اینکه یه وقت خیلی بلند نشه هی نگاهمو برمیداشتم و به الناز نگاه میکردم …رفتیم یه جایی بین بقیه که دراز کشیده بودن زیر انداز رو انداختیم و هر چهار تایی روش دراز کشیدیم . الناز و فریبا که همون اول لباسشون رو دراوردن و با بیکینی های تنگشون دراز کشیدن .الناز روغنی که واسه لب ساحل خریده بود رو داد به من که روی پاها و شکمش بمالم …منم نشستم و مششغول مالیدن روغن شدم که دیدم فریبا به پشت دراز کشیده و سعید هم داره پشت پاها و باسن و کمر فریبا رو با روغن میماله من همش داشتم بدن لخت و سفید فریبا رو نگاه میکردم که سعید داشت میمالیدش شورتش قشنگ رفته بود لای چاک کونش و کونش کامل مشخص بود سعید هم داشت شکم و سینه های الناز رو نگاه میکرد الناز هم چشماشو میبست و باز میکرد و یه چشمش به سعید بود که داشت نگاهش میکرد و معلوم بود داره حال میکنه یه نفر داره اندامشو میبینه . فریبا هم که به شکم خوابیده بود صورتشو به پهلو سمت من و الناز چرخونده بود و داشت تو چشم های من نگاه میکرد . وقتی سعید روغن رو روی کون فریبا می مالوند کونش بالا و پایین مثل ژله تکون میخورد منم کیرم راست راست شده بود ولی جرات نمیکردم از جام تکون بخورم چوون حسابی ضایع بود … الناز و فریبا برگشتن و روغن رو سمت دیگه بدنشون مالوندیم و همینطوری به بدنشون نکاه میکردیم و اونا هم معلوم بود خیلی حال میکردن از این نکاه های ما ولی من و سعید فقط نکاه میکردیم و من که خیلی داشتم حال میکردم مشخصه سعید هم همین حالت رو داشته .

فریبا وقتی به پشت دراز کشید که سعید روی شکمش و روی روناشو روغن بماله چشمم افتاد به سینه هاش که به زور داخل سوتین جا شده بود.بیکینی هاشون اینقدر تنگ و کوچک بود که قشنگ بغل های سینه هاش اومده بود بیرون و خط سینه هاشون کامل مشخص بود.طوری که فقط نوک سینه هاشونو نمیتونستیم ببینم.سعید روغن رو داشت روی شکم و پاهای فریبا میمالید خیلی دوست داشتم تو اون لحظه من جای سعید بودمو روغن رو روی شکم و رون های فریبا میمالوندم .اخخخخ همونطوری که دست سعید از روی شکم فریبا میرفت روی پاهاش و رون هاشو روغن بماله چشمم به شورت فریبا افتاد .خیلی تنگ بود قشنگ رفته بود لای پاهاش و اینقدر کوتاه بود که فک کنم اگه سه انگشت دیگه میداد پایین کوسش می زد بیرون .این صحنه ها رو که میدیدم الناز رو بیشتر میمالوندم و محکمتر روغن رو روی باسنش میمالوندم . الناز هم صداش در اومد که ارووم تر چه خبره …بعد از یه ربع الناز که حسابی پشتش داغ شده بود برگشت و نشست و به من گفت بریم تو اب یه کم اب بازی کنیم …منم گفتم بریم… من و الناز که بلند شدیم فریبا و سعید هم با همراه شدن و با هم رفتیم تو اب دریا.رفتیم تا جایی که اب تا کمرمون می اومد .من و سعید یه کم رفتیم جلوتر و یکم شنا کردیم بعدش من به سعید گفتم بیا بریم الناز و فریبا رو اذیت کنیم .سعید هم قبول کرد.یکم زیر ابی رفتیم تا رسیدیم بهشون . اونا هم گرم صحبت بودن و حواسشون نبود .من از زیر اب کمر الناز و گرفتم و قلقلکش دادم و سرم رو اوردم بیرون از اب و الناز رو از کمرش بغل کردم و بلندش کردم . الناز هم فقط جیغ می زد و میگفت سامان نه نه نندازی منو . غرق میشم . منم میگفتم نه عزیزم چرا غرق بشی . سعید هم فریبا رو مثل من بلند کرده بود درست یه قدمی ما بودن به طوری که الناز و فریبا همدیگه رو بغل کرده بودن و کامل به هم چسبیده بودن که مثلا نزارن ما اونا رو بندازیم .خیلی به هم چسبیده بودیم به طوری که دست های من که دور کمر و شکم الناز چسبیده بود و گرفته بودمش از اون طرف به رون ها و شورت فریبا چسبیده بود تا حالا اینقدر به هم دیگه نزدیک نشده بودیم که دستام به پاهای فریبا بچسبه اونم تو حالت لختش . زنامون فقط جیغ و داد میکردن و همدیگه رو بغل کرده بو دن که نیوفتن . من و سعید هم اونا رو بالا و پایین میکردیم و مثلا میترسوندیمشون . پشت دستام که به رون ها و شورت فریبا کشیده میشد حال میکردم به طوری که حسابی کیرم راست شده بود .الناز خودش و خیلی تو جابجا میکرد که یه لحظه یه موج بلند اومد و فریبا و سعید که پشت به موج بودن رو هل داد سمت ما و همراه موج افتادن روی من و الناز . من که کامل رفتم زیر اب الناز و فریبا هم که تو بغل هم بودن افتادن روی من که یه لحظه تو اب دیدم دو تا باسن تو بغل من روی سینه هامه و واسه اینکه یه وقت الناز و فریبا زیر اب خفه نشن دستامو گذاشتم روی باسن هردوتاشون و اونا رو از زیر اب هل دادم بالای اب در همین حین نمیدونم دست کدوم یکیشون بود که خوردش به کیر من که حسابی راست شده بود .خلاصه منم بلند شدم و دیدم که الناز و فریبا دارن میخندن .فریبا هم با یه نگاه معنادار داشت رو به سمت من میخندید که من به باسنش دست زدم شاید هم دست فریبا بوده که تو اون صحنه خوردش به کیر من … من هم بهشون گفتم که شانس اوردین نجاتتون دادم .اینقدر که تو حال خودشون بودن که دیدم سوتین الناز یکم رفته پایین تر و از بس که بیکینی هاشون تنگ بود یه مقدار از تیرگی نوک سینه هاش اومده بود بیرون یه چشمم به سعید بود که اونم داشت سینه ای زن منو نگاه میکنه .نوک سینه های فریبا هم از زیر سوتینش چون خیس خیس شده بودن قشنگ خودنمایی میکرد. . با همدیگه از اب اومدیم بیرون و رفتیم سر جامون دراز کشیدیم . زنامون به پشت دراز کشیدن . یه لحظه چشمم به شورت فریبا افتاد که چون خیس خیس بود کامل چسبیده بود به کوسش و یه مقدار از شورتش رفته بود لای درز کوسش . شورت الناز رو هم که دیدم اونم کامل درز کوسش از زیر شورت مشخص بود .یه نیم ساعتی همون حا دراز کشیدیم و کامل خشک شدیم و لباسامون رو پوشیدیم و رفتیم سمت هتل . وارد سوییت که شدیم الناز گفت : ما که دیگه همدیگه رو لخت دیدیم پس مشکلی نداره لباسامونو در بیاریم و مثل تو ساحل تو خونه هم باشیم . فریبا هم تایید کرد و همونجا لباسشونو در اوردن و با همون بیکینی هاشون تو خونه لخت شدن .بعدش هم با همدیگه رفتن داخل حمام . من هم رفتم تو اتاق که بخوابم . یه چرت کوچیک زدم و چشمام رو باز کردم که دیدم الناز تو اتاقمون لخت لخت روی تخت نشسته و داره موهاشو شونه میکنه .من هم دستمو رسوندم بهش و گفتم که خوشگلم دوش گرفتی تمیز شدی بیا بغلم عزیزم. الناز هم به پهلو رو به من دراز کشید و شروع کردیم به لب گرفتن . پتج دقیقه از هم لب گرفتیم …
الناز : پاشو برو تو هم دوش بگیر بیا بیرون که نهار بخوریم .
منم رفتم دوش گرفتم و مثل ساحل فقط با یه شلوارک اومدم تو پذیرایی پیش بچه ها .دیدم که الناز و فریبا داخل اشپزخونه هستن منم رفتم کنار سعید که روی مبل ها نشسته بود داشت تلویزیون نگاه میکرد نشستم بعد یه دقیقه دیدم که الناز و فریبا به همراه غذاهای سفارشی از رستوران. از اشپزخونه اومدن سمت میز نهار خوری که هر دوتاشون فقط شورت و سوتین تنشون بود .الناز هم همون شورت و سوتین سفیدی که همیشه تو خونه خودمون میپوشید تنش کرده بود که حسابی هم تنگ بود فقط نوک سینه هاشو میپوشوند و شورتش رو هم اگه سه انگشت دیگه می اوردی پایین کوسش دیده میشد .فریبا هم یه شورت و سوتین قرمز رنگ تنش بود خیلی سکسی شده بود منم یه سره داشتم نگاش میکردم از بالا تا پایین اون پاهای تو پر و سفیدش و باسن بزرگش تو اون شورت تنگش سکسی تر بود دوست داشتم اون شورت هم نبود قشنگ میتونستم کوسش رو هم دید بزنم و حتی برم به کوسش دست بزنم ولی حیف که نمیشد.فریبا هم در همون حالتی که داشتن می فتن سمت میز نهار خوری منو که دید روی باسنش زووم کردم یه لبخند معناداری بهم کرد و گفتش که عافیت باشه سامان جون .بیاین نهار . منم سریع چشامو از روی کون فریبا دزدیدم و با سعیدبلند شدیم رفتیم سمت میز نهار رو خوردیم و تصمیم گرفتیم یه استراحت کوچیکی بکنیم و غروب بریم داخل شهر یه دوری بزنیم.بعد نهار هر کدوم رفتیم داخل اتاقمون و من همون اول الناز رو بغل کردم و شروع کردم به لب گرفتن و بوسیدنش مثل اینکه دفعه اولمه دارم ازش لب میگیرم .دیدن بدن لخت فریبا باعث شده بود من حسابی تحریک بشم و حس شهوتم رو روی الناز خالی کنم داشتم از الناز لب میگرفتم و گردن و سینه هاشو لیس میزدم و میخوردم که الناز گفت: سامان تو چته چرا اینجوری شدی نکنه فریبا رو که لخت دیدی اینجوری شدی؟
من: خوب اره تو هم باشی اینجوری میشی
الناز: خوش به حالت شده حسابی
من :الناز جوون عزیزم تو واسه من تنها زنی هستی که عاشقت هستم و خواهم بود بعدش هم تو هم جلوی سعید لختی سعید هم همینجوری مثل منه حتما دیگه ماها با هم راحتیم
بعدش میخواستم برم سمت کوس الناز که الناز نذاشت و گفتش که بزار شب موقع خواب یه حال اساسی بهت میدم
منم قبول کردم و تو بغل هم یکم خوابیدیم و هوا داشت تاریک میشد که بیدار شدیم و با سعید و فریبا با هم رفتیم تو شهر . الناز یه تاپ استین حلقه پوشیده بود که نصف خط سینش مشخص بود و سینه هاش از کنار مشخص بود و یه وجب از پایین کوتاه بود و تا بالای نافش میومد و شکمش زده بود بیرون . یه دامن کوتاه هم پوشیده بود که تا نصف رونش میومد پایین. فریبا هم مثل لباس الناز پوشیده بود ولی دامنش یکم کوتاه تر از الناز بود و اون رونای سفید و خوشگلش حسابی خودنمایی میکرد.خلاصه رفتیم تو شهر یه دوری زدیم و من و سعید هم دو سه تا شیشه مشروب گرفتیم که دیگه کامل از ازادی استفاده کنیم . چون برگردیم ایران دیگه از این خبرا نیست واسه همینه به الناز هم تو لباس پوشیدن و ازاد بودنش کاری ندارم چون برگردیم ایران از این خبرا نیست دیگه و دوست دارم بهش خوش بگذره اینجا…
اخرای شب بود که برگشتیم هتل و از بس که خسته بودیم رفتیم تو اتاقامون که بخوابیم .قبلش الناز رفت یه دوش بگیره بعدش با همون حوله دورش اومد روی تخت کنارم دراز کشید منم حولشو باز کردم و شروع کردم به لب گرفتن باهاش .از بالا شروع کرذم به بوسیدن و لیسیدنش . تمام گردنش و بوسیدم اومدم دور تا دور و زیر سینهاشو و نوکشون رو لیسیدم و خوردمشون اومدم روی شکمش و دور نافشو بعد هم رفتم سراغ پاهاش چون خوب تمیز شسته بود خودشو حسابی انگشت های پاشو با اون ناخن های بلند و خوشگلش لیس زدم و اومدم بالاتر روی ساقش و روناشو بعد هم اومد روی کوسش و مثل کوس ندیده ها شروع کردم به خوردن کوسش و در حین خوردنش الناز گفت : معلومه فریبا خوب حشریت کرده . منم گفتم نه عزیزم خودت و این اندام سکسیت منو دیوونه کردن جووون
الناز : عزیزم میخوام امشب از کون هم بکنی منو خوب تمیزش کردم داخل سوراخ رو و خوب شستم
من: چجوری شستی داخل دستشویی که شلنگ اب نیستش
الناز : تو حمام یه شلنگ و یه شیر اب واسه شستشویی حمام هستش با همون شستم
درست میگفت چون حمام خیلی بزرگ بود یه قسمتش یه سنگ توالت فرنگی دیگه گذاشته بودن و البته یکم با فاصله یه شیر اب مخصوص شستشوی حمام بود…
منم رفتم سراغ سوراخ کونش و انگشتم رو کردم داخلش و بعد دوتا انگشت و بردم سمت دهنش که خودش بخوره یکم با انگشتام با سوراخ کونش بازی کردم که حسابیباز شده بود منم زبونم رو کردم داخل کونش و بالا و پایین سورذخ کونش رو لیس زدم بعد رفتم سمت دهن الناز و زبونم رو کردم تو دهنش که حسابی واسن بخوره زبونمو . بعدش دوباره رفتم سمت کوسش و با انگشتم کردم داخل کوسش و سقف کوسش و بازی میدادم تا ارضا بشه تو همین حین صدای فریبا رو شنیدم از اون اتاق که یه اه بلند کشید و شروع کرد به اه اووه کردن الناز هم که کم کم داشت ارضا میشد اه اه کردنش بلند تر شده بود . صدای فریبا رو که میشنیدم تند تر انگشتم رو تو کوس الناز تکون میدادم .طوری که الناز ارضا شد و اب خیلی زیادی از کوسش سرازیر شد به سمت سوراخ کونش و منم سریع همه اباشو لیس زدم و یه مقدار رو خورذم و بقیه رو تو دهنم جمع کردم و بردم سمت دهن الناز و خالی کردم تو دهنش و اونم تو دهنش نگه داشت و منو به پشت دراز کرد و شورتم رو از پام در اورد و کیرم که حسابی راست شده بود رو کرد تو دهنش و با همون اب های تو دهنش حسابی خیسش کرد و واسم ساک میزد بعدش سریع اومد روی من نشست و کوسش رو با کیرم تنظیم کرد و کرد داخل کوسش و چند بار که بلا پایین شد دیگه راه کوسش کامل باز شد واه اووه میکرد حسابی صدای فریبا هم از اون اتاق میومد که اخ و اووخ میکرد فومعلوم بوذ که داره از کون میده به سعید . الناز بعد از چند بار بالا پایین شدن دوباره کیرم رو کرد تو دهنش و حسابی خیسش کرد تو همون حالت نشست روی کیرم و این دفعه سوراخ کونش رو تنظیم کرد با کیرم و نشست روی کیرم .چند بار ارووم ارووم بالا پایین کرد دیگه حسابی سوراخ کونش باز شده بود کامل کیرم میرفت داخل کونش و آه آه الناز تبدیل شد به آخ اووخ ولی بعد از چند بار که سوراخش حسابی باز شده بود منم تند تند از اون زیر داشتم تلمب میزدم تو کونش که صدای الناز تبدیل شد به آههه های کشیده و بلند بلند که یهویی صدای سعید رو شنیدم از اون اتاق گفتش سامان جان یکم ارروم تر داریم میخوابیم چون در اتاقامون کامل باز بود و روبروی هم بودن کامل صدا رد و بدل میشد .منم خندم گرفت و گفتم چشم سعید جان الناز هم که انگار یه مقدار خجالت کشیده بود صداش در نمیومد .بعدش فریبا گفتش که الناز جوون راحت باش عزیزم میذونم سخته سعید الکی میگه با هنوز نخوابیدیم بعدش شروع به اه اه کردش . الناز هم که صدای فریبا رو شنید دوباره شروع کرد به اه اه کردن کونش حسابی باز شده بود از روی من رفت کنار رو دوباره کیرم رو کرد تو دهنش و خوب کیرم رو که تازه از سوراخ کونش اومده بود بیرون رو تو دهنش تمیز کرد بعدش اومد روی دهن من نشست منم که به پشت دراز کشیده بودم سوراخ کونش رو اورد جلوی دهن من که حسابی واسش بخورم منم زبونم رو میکردم داخلش و حسابی لیس میزدم . کوسش رو هم حسابی خوردم چوچولش رو هم کامل میکردم تو دهنش . بعدش بهش گفتم که به پهلو پشت به من دراز بکشه تو همون پوزیشنی که من عاشقشم . منم از پشت گذاشتم داخل کوسش . بعد در اوردم و گذاشتم داخل کونش همین رو چند بار تکرار کردم که ابم داشت میومد سریع کر دم داخل کونش و همون داخل کونش تمام ابم رو با فشار خالی کردم . اینقدر خسته شده بودیم دیگه از جامون تکون نخوردیم و تو همون حالت به پهلو خوابمون برد
صبح روز بعد ساعت های ۷و نیم بود از خواب بیدار شدم دیدم که الناز هم مثل من لخت لخت روی تخت خوابه به پهلو راست خوابیده پای چپش رو هم جمع کرده بود به سمت شکمش که قشنگ کوس و سوراخ کونش زده بود بیرون یه لحظه بذ خودم فک کردم که ساید اگه بیدار شده باشه رفته باشه حمام یا دستشویی حتما الناز رو لخت روی تخت دیده چون حمام و دستشویی کنار هم بین اتاق ها بود و در اتاق ها هم روبروی هم بود و هر کی میخواست بره دستشویی میتونست داخل اتاق و نصف تخت رو ببینه . با این افکار خیلی حال میکردم . نشستم قسمت پایین تخت که رو به در بود و از داخل راهرو دید داشت و همینطوری لخت لخت بودم و داشتم به زاویه خواب الناز نگاه میکردم و یکم کیرم راست شده بود چون صبح بود با خودم گفتم که اونا خوابیدن و واسه همین همونجا نشستم و داشتم فک میکردم که یهویی دیدم فریبا از اتاق خودشون اومد بیرون و داشت میومد سمت دستشویی شورت و سوتین هم نداشت منم خوب میتونستم کوس و سینه هاشو ببینم . خودش گیج خواب بود . مثل اینکه وسط خواب دستشویی لازم شده . همینطوری گیج از پایین تختشون اومد نزدیک در دستشویی که رسید چشمش به داخل اتاق ما و من افتاد که داشتم بهش نگاه میکردم که جا خورد و ایستاد و یه دستش رو گذاشت روی سینه هاش و یه دست دیگش رو روی کوسش که من نبینم بعدش هم ارروم گفتش بیداری تووو و در دستشویی رو باز کرد و فت داخل موقع رفتن داخل زاویه دیدش روی کیر من بود منم از بس جا خورده بودم اصن حواسم نبود که شورت پام نیست کیر من هم که نیمه راست شده بود .فریبا هم قشنگ دیده بودتش .فریبا رفت تو دستشویی منم دوباره سر جام وی تخت دراز کشیدم تا فریبا بیاد بیرون بعد من برم و همونطوری لخت کنار الناز خوابیدم صدای در دستشویی رو شنیدم که فریبا اومد بیرون منم بلند شدم و شلوارک پوشیدم و رفتم دستشویی داخل اتاق فریباشون رو که دیدم اونم رفته بود دراز کشیده بود قسمت پایین پاهاشون تا زیر باسنش دیده میشد از بیرون اتاق منم دیگه فضولی نکردم که یکم برم جلوتر و بیشتر ببینم ضایع بود ولی پاهای خوشگلشو دیدم که به پشت خوابیده بود و پاش رو روی هم اورده بود و اون انگشت های کشیده با ناخن های بلندش مثل الناز که من عاشق اینجور پاها هستم رو دیدم خیلی دوست داشتم میرفت

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها