داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

لز با دختر خجالتی 28

بهاره بهاره فدای دستت همین جوری فشارم بده .. کسمو داشته باش توی دستت -هر چی بگی من بازم میگم این جوری توی خماری رفتنه اگه می خوای بیشتر حال کنی باید راهتو باز کنی .. -اووووووفففففف حرفشو نزن . کارت روبکن .. -خیلی کست خیسه . یه چیزی باید بره اون داخل حسابی هر چی جرم و هوس داره بکشه بیرون و پاکسازیش کنه . هر چند بازم هوس دوباره بر می گرده ولی این جوری آتیش می خوابه دوباره روشن میشه می خوابه باز روشن میشه بالاخره خنکو میشی ولی حالا همش باید بسوزی .. -منو بسوزون . بهاره منو بسوزون  . خنک شدنش با من .. زهیدا چند بار سرشو به طرف من گرفت .انگاری می خواست یه چیزی بگه ولی ازم حساب می برد .خوب خیطش کرده بودم . حقش بود . تا دیگه هست بدونه که نباید در حق رفیقش نامردی کنه . من که بهش خیانت نکرده بودم .  میره نمره رو بهونه می کنه . چشمت هشت تا دندت نرم بشین درست رو بخون . کمی که فکر کردم متوجه شدم خودم دارم تنبل تر از اونا میشم ولی حالا کسم زیر دهن بهاره داشت از هم می پاشید .. -خوشم میاد لذت می برم . هر کدوم از لبه های کسمو میون دو تا لباش قرار داده بود و اون لبه تا عمقی از کسو میذاشت توی دهنش و بعد با لبه دیگه هم همین کارو انجام می داد  . کمرم خیلی سست شده بود . -بهاره فدات شم . فدای اون لبات . .. یه کاری بکن . بهاره سرشو به شدت وسط کسم حرکت می داد تا سرعت لذت من زیاد تر شه . کسمو از هر طرفی میکش می زد . دهنشو از روی کسم بر داشت و با کف دستش یک بار دیگه با هام ور رفت . این بار موهای سر بهاره رو می کشیدم . زهیدا بازم بهم نگاه می کرد ولی من توجهی به اونا نداشتم . فقط می خواستم خودم حال کنم . لذت ببرم . حال فقط به حال کردن خودم فکر می کردم .. حس کردم یه آبی داره ازم می ریزه .. ولی یه لحظه حرکات بهاره شل شد .. نمی دونستم ار گاسم شدم یا نه . هم خوشم اومده بود هم جا داشتم . بهاره زود شل کرده ولم کرد . زهیدا می دونست تا آخرشو چه جوری بره . لعنتی .. نمی خواستم نگاش کنم . واسه این که لجشو در بیارم و بهش بفهمونم که محتاجش نیستم گفتم آخیش بهاره جون دستت درد نکنه . چقدر آروم شدم . هر چی هوس داشتم همه ریخت فدات شم بهاره  جون حالا دیگه خاطرم آسوده شد . حالا دیگه می تونم راحت بخوابم .. چه حالی دادی بهم . خیلی هم سریع بود .. چهره زهیدا رفته بود توی هم . انتظار نداشت که من به اوج لذت برسم . دلش می خواست خودش به من حال بده ولی من ازش نمی گذشتم . اون طرف زلیخا افتاده بود روی کس خواهرش و دو تا کس رو هم می غلتیدند .. هر دو تاشو براق و نرم و لغزنده . این جوری خیلی کیف داره . اگه خوب با هم تماس داشته باشن و حرکاتشون هم از یه هار مونی خاصی بر خوردار باشه سریع میشه ار گاسم شد . خیلی دلم می خواست بهاره دوباره کسمو بخوره . باهام ور بره . سینه هامو بذاره تو دهنش . لمسم کنه . منو ببوسه . به تمام بدنم دست بکشه . ولی اون دو دقیقه ای رو داشت زهیدا و زلیخا رو دید می زد و بعدش هم نگاهشو به من انداخت -زیبا هنوز خماری ;/; فهمیده بودم که حالا باید من بهش حال بدم . مثلا بهش گفته بودم که به آخر عشق و حال رسیدم . حالا باید جبران می کردم . خلاصه اون خیلی راحت تر از من می تونست ار گاسم شه .. لاپاشو به دو طرف باز کرد . زبونمو در آورده و بعدش کسشو میک زدم . کنجکاو شده بودم . دلم می خواست ببینم اون داخل چه خبره . هر کی که کس خودشونمی تونه به خوبی دید بزنه و تا اعماقش بره . دوطرف کس صورتی بهاره رو بازش کردم -زیبا ! دست قشنگتو انگشتاتو بذار توی کسم .  ببین چقدر حال  می داد و حال میده که ما رو مجبور کرد که از شر پرده مون راحت شیم . انگشتامو کردم توی کس بهاره . صدای شلپ شلیپ کس خیس بهاره هوس منو زیاد می کرد .. -زیبا تند تر تند تر خیلی تند .. بازوم ازکار افتاده انگشتام دیگه حس نداشتند ولی چهار تا انگشتمو کرده بودم توی کس بهاره و با شستم قسمت بالا و روی کسشو می مالوند م.. -آخخخخخخخ وااااااااااااا بکن .. بکن .. ادامه بده .. به جای چنگ انداختن به  من پنجه هاشو می فشرد . شاید حس می کرد اگه به من فشار بیاره  حالتم عوض میشه و کار خودشو خراب می کنه . لذت می بردم از این که می دیدم از هوس دستاشو مشت می کنه . پاهاشو آروم آروم و بعد سریع می زد به تشک .. یهو سرش به طرفی افتاد و کاملا شل و دراز کش شد . .. اون شبو به خوبی با هم سر کردیم . من و زهیدا با هم حرف نمی زدیم . ولی می دونم اون دلش واسه من پر می کشید .شب جمعه ای شد دیگه باید خانوم نوایی میومد . دخترا حسابی سنگ تموم گذاشتند . زهیدا دل تو دلش نبود . -زلیخا! بهاره !تا خانوم چیزی نگفت شما حق ندارین بیاین طرف ما زشته . شاید دوست داشته باشه فقط با من حال کنه . بهاره : زهیدا تو بهش بگو ما بچه های با حالی هستیم -می دونه خودش . اگه نمی دونست که حاضر نبود بیاد تا همه اونو ببینن . .بالاخره لحظه موعود رسید . در باز شد و استاد نغمه نوایی وارد شد …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها