داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

قدم اول

شبی سرد و پاییزی بود. چند دقیقه ای می شد که شوهرم ماشین رو خاموش کرده بود. ولی هیچ کدوم از جامون تکون نمیخوردیم. بالاخره خودم پا پیش گذاشتم و دستگیره ی در رو کشیدم که با ناله ای باز شد. باد ملایمی می وزید و دست نوازشش رو به موهای لختم می کشید. ساعت هفت و سی دقیقه بود. ماه کامل، چون یکه سواری در دل تاریکی می تازید و پرتوی های پرنورش رو به هر طرف گسیل می داشت. سکوتی خوشایند بر فضا حاکم بود که گهگاه با صدای شرشر آب رود میشکست و منو غرقه در شعر می کرد.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ …
شوهرمم پیاده شد و به سمت خونه ای ویلایی که در اون نزدیکی بود، حرکت کردیم.
حدودا سه ماهی از اون شب و خاطراش می گذره. چند شب قبل اون، بعد یک سکس عالی با همسرم کریس روی تخت ولو شده بودیم و اون با حرکاتی رمانتیک نوازشم میکرد و توی گوشم نغمه های عاشقانه می خوند.

نا حالا شده دلت برای سکس با زنا تنگ بشه؟!
سوالش ناگهانی بود ولی اونقدارم که به نظر میرسه غیرعادی نبود و از ماجرای خاصی نشات میگرفت. زمانی که من و کریس تصمیم به ازدواج گرفتیم، گفتگویی صادقانه رو شروع کردیم و این بین در مورد روابط قبلیمونم حرف زدیم و معلوم شد که کریس قبل من با سه نفر دیگه بوده و از این حیث تنها یک قدم از من جلوتر بود. البته هیچکدوم از شنیدن این مسائل شوکه نشدیم و اساسا با این قضایا مشکلی نداشتیم. اما وقتی در ادامه به کریس گفتم که تو دوران کالج با دو تا دختر هم رابطه داشتم، شوکه شد و به دنبالش کلی سوال پیچم کرد و در مورد کم و کیف اون رابطم پرسید. هرچند که ظاهرا از روز بعد همه چیز رو فراموش کرد و دیگه اشاره ای به اون موضوع نکرد. البته شک داشتم که این قضیه رو به کلی فراموش کرده باشه و حدس میزدم که تنها نمی خواد دوباره بحثش رو بکنه. و این یادآوری دوباره اش بعد سال ها باعث شد شوکه بشم.
فکر میکردم همه چی رو فراموش کرده باشی.
چطور می تونم فراموشش کنم؟
راستشو بخوای گاهی خاطرات اون روزا رو توی ذهنم مرور میکنم. البته تاکید میکنم که فقط گاهی.
لبخندی هیستریک زدم و منتر واکنش کریس شدم. اونم دستشو از کمرم پاییین تر برد شروع به نوازش کونم کرد.
خبببب، اگه دوست داشتی که بازم انجامشون بدی …
چیزی رو که شنیده بودم باور نمی کردم. منکر نمی شم که این افکار خیلی بیشتر از گاهی به ذهنم خطور می کرد ولی محال بود که به کریس خیانت کنم. ولی خب روحمم خبر نداشت که اون این مسئله رو فراموش نکرده و منتظره فرصتیه تا به زبون بیارتش. مخصوصا بعد اینکه سال قبل زایمان کردم، علاقه ی بیشتری بهم نشون میداد و رغبتش به بدنم بیشتر از همیشه شده بود. هرچند همین تغییراتی که حاملگی ایجاد کرده بود اعتماد به نفسم رو شدیدا پایین آورده بودم ولی ظاهرا کریس چندان هم از این مسئله ناراضی نبود. سوای این ها میدونستم که هر تجربه ی لذت بخش جدیدی توی سکس، آدم رو بدعادت میکنه و بعدها دل کندن ازش خیلی سخت میشه و ممکنه کل زندگی زناشوییمون رو تحت تاثیر قرار بده. بخاطر همینم بود که به تکرار دوباره ی تجربیات سابقم علاقه ای نداشتم.
ولی حرف هایی که اونشب زده شد منو تو فکر فرو برد و کرمشو تو مغزم انداخت. مخصوصا که گفت دوست داره منو در حال سکس با یه زن دیگه ببینه و اگر راضی باشم سکسی نفره رو تجربه کنیم. راستش از این پیشنهاد چندانم بدم نیومد ولی ترسیدم خودم رو مشتاق نشون بدم. چون نگران بودم که در صورت انجام چنین کاری و باز شدن پای زن دیگه ای توی زندگیمون، کریس بهش علاقه نشون بده و رابطه ی بین خودمون سخت بشه و زندگیمون به مشکل بخوره. بخاطر همینم سعی کردم محتاطط تر رفتار کنم و از دادن جواب طفره برم که خوشبختانه تونستمم قانعش کنم که الان دیروقته و بهتره فعلا بخوابیم و بحث در این باره رو به فردا موکول کنیم.
چند روزی به همین منوال گذشت و بعد کلی چک و چونه قبول کردم که فانتزی شورهمو عملی کنیم. ولی تنها به شرط اینکه اگه هرکدوم از ما، در هر مرحله ای به این نتیجه رسید که از این رابطه ناراضیه، طرف مقابل هم بی چون و چرا قبول کنه.
سخت تر از گرفتن تصمیم ماجراجویی هایی مثل سکس سه نفره یا ضربدری، پیدا کردن فرد یا افراد مناسبه. علی الخصوص که اکثر زنای مجرد حاضر به انجام این کار نیستند. پس بعد اینکه نتونستیم کسی رو از بین دور و بریامون پیدا کنیم سراغ سایتی رفتیم که مخصوص همین کار بود. ولی اونجا هم کیس مناسبی پیدا نشد. البته نه اینکه کسی نباشه. بود ولی هیچکدومشون به دل من و کریس نمیشست. چند هفته ای هم به این منوال گذشت و دوباره دست از پا دراز تر برگشتیم سر خونه ی اول. خود کریسم دیگه داشت نا امید می شد که بهش پیشنهاد کردم بهتره دنبال زوج هایی بگردیم که طلبه ی این جور کارا هستن. اولش به شدت مخالفت کرد و گفت که نمیتونه منو در اختیار کسی بذاره. البته خودمم چندان میلی به این کار نداشتم. بخاطر همینم توضیح دادم که منظور من سکس ضربدری نبود و مخاطبم زوج هایی هستن که مثل من و تو فکر میکنن و شوهره دوست داره که عشقبازی زنش با زن دیگه ای رو تماشا کنه. ولی لندهور با همینم مخالفت کرد و بالاخره بعد کلی چک و چونه راضی شد که این کارو انجام بدیم.
دوباره جستجومون رو شروع کرده بودیم و بخاطر همینم تو چندتا سایت مخصوص اینجور کارا بطور ناشناس ثبت نام کردیم تا زوج هایی رو که نزدیکمونن پیدا کرده و در صورت امکان باهاشون آشنا بشیم. چند روزی هم به همین منوال گذشت تا اینکه بالاخره ایمیلی دریافت کردم که نگارنده خودشون رو سم و کاری معرفی کرده بود و ادعا میکرد که هردو 30 سالشونه و خونشون اون دست رودخونه است. ضمنا یه عکس دونفره از خودشونم فرستاده بود که دلمو قرص تر میکرد. توی عکسشون نکته ی قابل ذکری نبود جز اینکه یک زوج عادی مثل همونایی که هر روز تو کوچه و خیابون می بینیم بودن و ظاهری کاملا معمولی داشتن. بعد اینکه با کریس مشورت کردم جوابشونو دادم و ایمیل بازیمون شروع شد تا اینکه بالاخره بعد چندوقت که هردو طرف مطمئن شدیم آدمای مناسبی رو انتخاب کردیم، قرار گذاشتیم که همدیگرو تو باری در مرکز شهر ببینیم و در مورد این مسئله بیشتر صحبت کنیم.
بالاخره بعد یک هفته لحظه ی موعود فرا رسید. پس بعد اینکه یه پرستار برای مراقبت از بچه خبر کردیم به همون باری که با سم و کری قرار گذاشته بودیم رفتیم و به محض ورود، سراغ همون میزی رفتیم که تعیین کرده بودیم. میزی گرد به دو جفت صندلی عاشق و معشوق که زیر نور ملایم اونجا برق میزد و در کنار صدای پیانوی ملایمی که به گوش میرسید فضا رو بدجور دونفره و رمانتیک میکرد.
شب عاشقـان بیدل چه شبی دراز بـاشد
تو بیـا کــز اول شب در صبح بـاز بـاشد
عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیـــر بـاز بـاشد
قدمی که برگرفتی به وفـا و عهد یـاران
اگــر از بـلا بتـرسی قدم مجـاز بـاشـد
با هر قدمی که به سمتشون بر میداشتیم دهنم خشک تر و لرزش دستام بیشتر میشد. بالاخره رسیدیم و دوستان جدیدمون از جاشون بلند شدن و احوالپرسی گرمی باهامون کردن. از همون لحظه ای که رسیدیم کری با لبخندی دوست داشتنی بهم نگاه میکرد که منو مضطرب تر میکرد ولی سعی کردم که این استرس رو بروز ندم اما وقتی که دستمو گرفت، دیگه سردی و لرزشش قابل کتمان نبود.
سلام کری جونم. من اریکا هستم. از آشناییتون خوشوقتم.
وقتی که سرمو چرخوندم تا باس م هم دست بدم متوجه جذابیت خاصش شدم که از روی عکس قابل تشخیص نیود. به هر نحو، احوال پرسیمونو کردیم و بعدش روی صندلی های اون سر میز نشستیم. بعد کمی چاق سلامتی کری شروع به حرف زدن کرد و در مورد زوج دیگه ای که قرار بود امشب بهمون ملحق بشن حرف زد. البته یادم رفت اشاره کنم که قبل اومدنمون گفته بودن که قرار زوج دیگه ای رو هم ملاقات کنیم که البته ما نمیشناختیمشون و ظاهرا خودشونم اولین بارشون بود که میخواستن این زوج جدید رو ببینن.
سم مردی سی ساله با موهایی کوتاه و قهوه ای بود که هماهنگی خاصی با چشمای عسلیش داشت و همونطور که گفتم جذابیت خاصی به چهره اش میداد. در طول مدتیم که زنش داشت حرف نیزد به من خیره شده بود که معذبم میکرد و مجبور میشدم بهش نگاه نکنم. کری هم زنی با چهر ای معمولی و موهایی بلوند و چشمانی آبی بود که با اون لهجه ی ملایم جنوبیش بی پروا صحبت میکرد. اون هم جذابیت خاص خودش رو داشت. مخصوصا که با اون هیکل پر و گوشتی ای که به نظر نمی رسید شل و ول باشه، بقول مردا خوب گوشتی بود.
همچنان عنان صحبت دست کری بود که گارسون اومد تا سفارشامونو بگیره و بالاخره کری هم لحظه ای به فکش استراحت داد و بعد رفتن گارسون با یه چشمک دوباره شروع کرد.
اسم زوجی که امشب قراره باهاشون آشنا بشین، جان و اُلیویا است و ما همونطور که شما رو پیدا کردیم، باهاشون آشنا شدیم. ولی غرض از دعوت همزمانتون این بود که اگه شما هم مایل بودین گروهمون رو کمی بزرگتر کنیم و لذت بیشتری ببریم. اگرم مایل نباشینم چیزی رو از دست ندادین که هیچ، بلکه با زوجی جدید هم آشنا شدین که اگه دوست داشته باشین میتونین به صورت جداگانه و بدون حضور ما باهاشون در ارتباط باشین.
خب راستش فکر نکنم این تشکیل گروه ایده ی جالبی باشه.
عزیزم منم اصراری ندارم و همونطور که گفتم صاحب اختیارید که هرجور دوست دارید عمل کنید.
با تموم شدن نوشیدنی هامون، جام و اُلیویا هم از راه رسیدن. واقعا هم که چه زوجی. یعنی همنقدری که رو متوسط بودن سم و کردی تاکید کردم، رو زیبایی و جذابیت این زوج هم تاکید میکنم. واقعا که محشر بودن و انقدری جذابیت داشتن که علیرغ اعتماد به نفسی که نسبت به خودم و کریس داشتم در مقابلشون احساس ضعف میکردم.
بالاخره این زوج فوق العاده بهمون رسیدن و بعد یک احوالپرسی گرم با هر چهارتامون دوتتا صندلی دیگه برداشتن و دور میز نشستن. جان و اُلیویا با بیست و خرده ای سال سن، جوونترین افراد جمعمون بود. جان، پسری قد بلند با موهایی مشکی و کوتاه بود که در کنار گونه های استخونیش زیبایی خاصی به چهرش میداد. مخصوصا که کفش و شلواری مشکی رو با پیراهن مردونه ی مشکیش که داشت تو تنش جر میخورد ست کرده بود و بدجور خوش تیپ کرده بود. اُلیویا هم دست کمی از اون نداشت و با اون قد بلند و چشمای سبز مثل فرشته ها بود. مخصوصا پوست برنزش توی اون پیرهن آبی و چکمه های بلند مشکی، جذابیت این بشر رو دوچندان میکرد.
دیگه یخم آب شده بود و منم پا به پای بقیه میگفتم و میخندیدم. حالا نمیدونم بخاطر اون دو پیک شاردونی بود یا صمیمیت جو. ولی در هر صورت اهمیتی نداشت و تنها احساس راحتی من در کنار این دو زوج غریبه مهم بود. ولی خداروشکر تو نگاهای بقیه حالتی مثل برانداز کردن من ندیدم. وگرنه دوباره استرس میگرفتم و بعید بود به این زودیا ریلکس شم.
همچنان در حال خوش و بش بودیم و از هر دری میگفتیم تا بیشتر در مورد همدیگه بدونیم که احساس کردم مثانم پر شده و از جمع عذرخواهی کردم تا برم دستشویی که پشت بندش اُلیویا هم بلند شد و به کری هم گفت که دنبالمون بیاد. ظاهرا میخواستن بدون حضور مردا چند دقیقه ای اون تو اختلاط کنن. به محض اینکه رسیدیم، کردی سینه های اُلیویا رو تو دستش گرفت و باهاش بیب بیب کرد!
عاششق سینه هاتم.

مرسی عزیزم. فقط بپا چشمشون نزنی.
کارمون تموم شده بود و داشتیم دستامونو میشستیم که کری رو به ما کرد.

خببب. نظر شما دوتا در مورد امشب چیه؟
_ تا اینجاش که عالی بوده.

منم با اریکا موافقم. مخصوصا که شوهرای خیلی نازی دارین. البته امیدوارم از این حرفم ناراحت نشین.
_ من یکی که اوکیم

شوهر خودتم حرف نداره اُلیویا جون.
_ مخصوصا که خیلی سکسیه.

هنوز کجاشو دید. ایشالله بعدا به این حرفم میرسی. البته یه نکته ی دیگه هم هست

مثلا چی؟؟؟؟
_ خب دخترا فک کنم بهتره هرچیزی رو که لازمه بدونیم، به هم بگیم.

خب راستش جانی عاشق کونایی مثل کون کریه.
_ جووووون. کیه که از کون شما دوتا خوشش نیاد

با این حرفت غیر مستقیم رسوندی که نظرت در مورد گروپ عوض شد؟
_ خودمم زیاد مطمئن نیستم. مخصوصا که نظر مردا هم تو تصمیم نهایی تاثیر داره.

اونا که خر خودمونن و هرچی بگیم نه نمیارن.
لبخندی روی لبامون نشت و بدون هیچ حرف دیگه ای رفتیم بیرون.

بالاخره بعد 2 ساعت و نیم از هم خدافظی کردیم و قرار شد که با ایمیل در تماس باشیم و واسه هفته ی برنامه بچینیم.
تو ماشین که نشستیم با کریس هم یه مشورتی کردم و حرفایی روکه دخترا در مورد رابطه ی گروهی زده بودن بهش گفتم و وقتیم در مورد حرفایی که در غیاب ما رد و بدل شده بود پرسیدم جواب سر بالا داد.

حرف خاصی نزدیم و صرفا در مورد کار و از این جور چیزا صحبت کردیم.
همین؟ یعنی هیچ حرفی از ضربدری و اینجور چیزا به میون نیومد؟
ابدا. مخصوصا که خودمم شدیدا مخالفشم. شما که ماشالله خوب برای خودتون بریدین و دوختین. پس ما مردا این وسط هویجیم؟ ضمنا در مورد خودمون اینم اضافه کنم که هیچ مردی سر قرار اول نمیتونه به اون یکی بگه که دوست داره زنشو بگاد یا حتی مثلا جلوش لخت بشه. ما که مثل شما زنا بیحیا نیستیم.
بابا باحیا.
از رو نریااا. خوبه دیگه. شما زنا بین خودتون هر تصمیمی دوست دارین بگیرین و انتظار داشته باشیم مردام یه چشم تحویتون بدن.
خبه خبه. بچه پررو. نه اینکه چقدم بدت میاد که اون دوتا لعبتو بکنی.
خنده ی جانانه ای کرد و ماشینو استارت زد.
خونه که رسیدیم پرستارو مرخص کردم و بعد اینکه سری به عزیز دلم که تو خواب نازی بود زدم رفتم تو اتاقمون.
وقتی رسیدم داشت لباساشو درمیاورد و منم از فرصت استفاده کردم دستامو از پشت دورش حلقه کردم و صورتمو توی گردنش فرو بردم.
خبب. پس که این دوتا خانوم بدجور دل آقاییمو بردن.
این حرفو نزن. من تو رو با دنیا هم عوض نمیکنم.
خوب بلدی چاپلوسی کنیاااا
باشه قبول. جفتونم خوب کسی بودن و هر کدوم به نوعی دلبری میکردم. کری که خوب گوشتی بود و اُلیویا هم مثل این مانکنا بود و هیچ مردی بدش نمیاد یه سیخ به این دوتا جوجه بزنه. منم از این قاعده مستثنا نیستم.
حلقه ی دستامو تنگ تر کردم و پایین آوردمش و از روی شلوار گداشتم رو کیرش که حسابیم راست شده بود و داشت هلاک میشد.
چشمم روشن. می بینم که هنوز هیچی نشده براشون راست کردی؟
نه اینکه فکر سم و جانی تو رو تحریک نمیکنه.
معلومه که میکنه. جفتشونم جذابن و هرکدوم به نوبه ی خود کیس خوبین. ولی بعید میدونم به اندازه ی اینی که تو دستم گرفتم تحریک بشم. ولی خب منکر نمیشم که همین جذابیتشون باعث میشه بخوام در مورد ضربدری تجدید نظر کنم. هرچند که تو هم ضرر نمیکنی.
اره؟ اینجوریاست؟ ضربدری؟
اوهوم
امشب جفتمونم بدجور حشری بودیم و هنوزم تو همون وضعیمو بهتره تصمیم گیری در مورد این مسئله رو به یه وقت دیگه موکول کنیم.
باشه عزیزم. حرفی ندارم.
بعد چند لحظه سکوت، کریس به طرفم برگشت و لب هامو در آغوش لب هاش گرفت. ولی زیاد تو این حالت نموند و سریع تی شرتمو بالا کشید و درش آورد. منم سریع دست به کار شدم و داشتم کمر بندشو باز میکردم که دستاش رو پشت سرم احساس کردم و به دنبالش سوتینم پایین افتاد و سینه هام از قفس رها شدن. کریس با دیدن این صحنه وحشی تر شد و جفت سینه هامو توی دستاش گرفت و مشغول مالیدن خودشو نوکش شد. منم تنها ناله میکردم و سعی داشتم که توی همون وضع شلوارشو پایین بکشم تا بتونم به هیولای در بندش برسم.
جفتمونم به قدری حشری بودیم که معاشقمون زیاد طول نکشید و تنها دقیقه ای بعد زیر کریس به خودم می پیچیدم و فکر کری و الیویا بیش از پیش به مغزم هجوم می آورد.
زودتر از اون چیزی که فکر می کردم ارضا شده بودیم. ولی همچنان از هم جدا نمی شیدم و تو هم می لولیدیم.
خیلی چسبید عزیزم. اگه بدونی به چیا فک کردممممم
چی؟
و من تنها لبخندی مرموز تحویلش دادم.

بالاخره جلوی در خونه ی سم و کری رسیدیم.

نگرانی؟
یه کم
یادت باشه که هروقت بخوایم میتونیم کنسلش کنیم.
دیگه واسه اینکار خیلی دیره.
لبخند تلخی تحویلم داد و انگشتت رو روی زنگ در گذاشت. چند ثانیه در با ناله ای به عقب رفت و کری در چهارچوب در ظاهر شد و بعد سلام و احوال پرسی، به داخل هدایتمون کرد. البته اینبار نگاهش نسبت به من فرق داشت و انگاری میخواست با چشماش قورتم بده. به دنبال او سم هم جلو اومد و بغل کردن من و دست دادن به کریس بهمون خوش آمد گفت و قبل اینکه بشینیم بهمون پیشنهاد نوشیدنی داد و به دنبالش، از پذیرایی به نشیمن راهنماییمون کرد. نشیمنشون در اصل یه تی-وی روم نقلی بود که با یک بار از آشپرخونه ای فول فرنیش جدا شده بود. کری رفت برامون نوشیدنی بیاره و ما هم روی کاناپه ی جلوی تلویزیون نشستیم.
اونشب کلی با خودم کلنجار رفتم تا بالاخره تونستم اون دامن مشکی بلند و بلوز آبی رو انتخاب کنم. ولی وقتی تیپ راحتی کری با اون شلوارک جین و تاپ نازک رو دیدم، حس کردم که زیادی به خودم سخت گرفتم. البته نمیتونستم تشخیص بدم زیر این لباسا چی پوشیده ولی خودم محض احتیاط لباس زیر خاصی رو انتخاب کرده بود و هرچند که مطمئن نبودم امشب قراره کسی بینتش ولی خب کار از محکم کاری عیب نمیکنه.
نیم ساعتی نگذشته بود که جان و الیویا هم از راه رسیدن. الیویا بازم همه رو سرجا میخکوب کرده بود. مخصوصا که با اون چکمه های بلند قهوه ای تیره و دامن و تی شرتی مشکی حسابی خوش تیپ شده بود. جان قبل الیویا به من رسید و منو لحظه ای به بغل خودش مهمون کرد که واقعا حس خوبی داشت. الیویا هم همینکار رو تکرار کرد و علاوه ب راون بوسه ای هم روی گونم کاشت.
سم دوباره به آشپرخونه رفت و مشروب به دست برگشت. جان و الیویا هم رو مبل روبروی من و کریس نشستن. بازهم اون نگرانی لعنتی سراغم اومده بود که البته بعدش با خوردن چند پیک و داغ شدن گفتگومون به مرور از بین رفت و جاشو به احساس صمیمت و راحتی داد. سم هم اومد و روی صندلیِ کنار زنش نشست. کم کم کله هامون داغ میشد و بحثمون به هدف اصلیش نزدیک تر میشد تا اینکه کارلی بحث رو به سکس ضربدری کشوند و تعریف کرد که قبل ماها با یه زوج که از آشناهاشون بودن رابطه داشتن و بعد اینکه انا از این شهر رفتن، دست به دامن اینترنت شدن تا جایگزینی مناسب برای اون ها پیدا کنن که با ماها آشنا شدن. ولی جان و الیویا دقیقا مثل ما بودن و اولین بارشون بود که میخواستن همچین رابطه ای رو تجربه کنن و تنها تفاوتون با ما، نداشتن تجربه ی لز بود که اونم داشت محقق میشد. در ادامه حرف ها الیوی گفت که اینکار از هر لحاظ ممکن برامون تجربه ای جدیده که مطمئنم از لحظه به لحظه اش لذت خواهیم برد. جان هم بلافاصله جواب داد که فقط امیدوارم زیاده روی نکنی. کریس با شنیدن این حرف لبخندی زد و دستش رو دور کمرم حلقه کرد.
حرفمون هنوز هم پیشرفت قابل توجهی نسبت به قرارمون توی بار نکرده بود که آخر سر کری به حرف اومد.
نظرتون چیه یه چیز جدید رو امتحان کنیم؟ مثلا یه بازی باحال که سنگینی جو کوجود رو از بین ببره و یخ همتونو آب کنه. موافقین؟
کریس قبل از همه موافقت خودش رو اعلام کرد که با همرامی ما مواجه شد. کری هم بعد اینکه از بابت ما خیالش راحت شد به اتاق رفت و با یه دسته ورق برگشت و توضیح داد که روی هر کدوم از این ورث ها دستور خاصی نوشتته شده که واسه هرکی افتاد باید بی چون چرا اجراش کنه و البته اینم اضافه کرد که چون اولین مهمونیمونه و ممکنه بعضیا هنوز معذب باشن، یه سری از کارتایی رو که دستورات سختی داشتن کنار گذاشته تا کسی این وسط اذیت نشه. حرفش تموم نشده بود که الیویا سوتی زد و خندید و کری بعدش ادامه داد که اگه از بازی خوشمون بیاد، میتونیم اونیکی کارت ها رو هم اضافه کنیم.
خبببب. حالا کی یه پیک دیگه میخواد؟
بالاخره بازی شروع شد و دستوراتش بیشتر حالت سوالی داشت و ازمون میخواست که مثلا ماجرای اولین سکسمونو تعریف کنیم و یا مناسبت هایی رو که بعدش حتما سکس میکنیم اسم ببریم. البته هیچکس از این مسائل ناراحت نمیشد و خنده و خجالت، تنها احساسی بود که تو چهره هامون نقش می بست. باز یهمچنان جریان داشت تا اینکه با رو شدن کارت الیویا کمی جو عوض شد؛ چون کارتش میپرسید که جز همسرش دوست داره با چه کسی توی این اتاق بخوابه. الیویا خنده ای کرد و کمی سرخ و سفید شد.
اومممم. فک کنم سم!
هممون خندیدیم و سم هم دستاشو به نشونه ی پیروزی بالا برد.
سم نفر بعدی بود. ولی وقتی کارتش رو برداشت نخوندنش و به دنبالش بدجوری سرخ شد و وقتی خودمون سراغ کارتش رفتیم دیدیم که پرسیده اگه تا بحال در مورد همجنس بازی با مرد دیگه ای خیال پردازی کرده برای جمع نغریف کنه. ولی خب سم کلا طفره رفت و به هیچ عنوان حاضر نشدکلمه ای در این مورد حرف بزنه که ماهم دیگه بیخیالش شدیم و بازیمون رو ادامه دادیم.
نفر بعدی کری بود. ولی کارت به جای اینکه سوالی بپرسه، ازش میخواست که یه تیکه از لباساشو دربیاره. اونم با خنده کفشاشو در آورد. نوبت شوهرم بود و به محض اینکه کارتشو برداشت، از ته دل خندید. توی کارت، ازش خواسته شده بود که به دو نفر دستور بده که هرکدوم یه تیکه از لباساشونو دربیارن.
خبببب. درسته که بعدا تاوان این کارمو پس میدم ولی خببب اریکا وووو سم رو انتخاب میکنم.
عوضییییییی. میدونم چیکارت کنم.
با آرنجم به پهلوی کریس ضربه ای زدم و با خنده کفشامو در آوردم. نفر بعد من بودم و باید کارتمو برمیداشتم و بدجور هیجان داشتم و وقتی که خوندمش بیشتر ذوق کردم.
“به دو نفر از افراد حاضر در این اتاق دستور بدهید که تا شماره 10، همیدیگر را ببنوسند”
خبببب بذارین فک کنمممم. اوممم. اها تصمیمو گرفتم. الیویا و سم!
الیویا نگاه مظلومانه ای اول به کری و بعد به سم که لبختد موزیانه ای روی لباش داشت، انداخت. بعدش هردو بلند شدن و وسط اتاق وایتادن و به چشمای هم خیره شدن. واقعا صحنه ی جالبی بود و از تصور چیزی که قرار بود شاهدش باشم هیجان داشتم. بالاخره شروع به شمارش کردیم و اونا هم سر همدیگرو گرفتن و لباشونو به هم قفل کردن. وقتی که شمارشمون به 5 رسید، لحظه ای لباشونو از هم جدا کردن و این بار با ولع بیشتری شروع به خوردن لبای هم دیگه کردن. واقعا صحنه ی فوق العاده ای شده بود تا اینکه بالاخره شمارشمون به پایان رسید و اونا هم لباشونو از هم جدا کردن و بعد چند ثانیه نگاه معنا داری که به هم انداختن، سرجاشون برگشتن که همون موقع با تشویق کری مواجه شدن.
عالی بود بچه ها. حالا بیاید ادامه بدیم.
جان نفر بعدی بود و روی کارتش نوشته بود که باید یه تیکه از لباساشو دربیاره و از یه نفر دیگه هم بخواد که همون تیکه رو از تن خود دربیاره که جان اشاره ای به کری کرد وکفش خودش رو درآورد و ازاونجایی که کری کفششو درآورد بود، جورابشو کند.
حالا نوبت الیویا بود که کارتشو برداره.
“به همه بگو که پوزیشن سکسی مورد علاقت چیه؟”
دختر بیچاره کمی سرخ و سفید شد و کمی لفتش داد تا اینکه بالاخره جانی صداش در تومد.
عزیزم خجالت نکش. اصلا من بگم چه پوزیشنی رو دوس داری؟
نه. خودم میگم. پوزیشنی رو که سوار بر طرف مقابلم باشمو بیشتر از همه دوست دارم.
دوباره کری جیغ و ویغ کرد و بعد کمی مسخره بازی از سم خواست که کارتشو برداره. تو این گیر و دار، تصور الیویا سوار بر کیر سم بدجور اتیش به جونم انداخت و شراره ای رو توی اجاق کسم انداخت.
بالاخره سم هم کارتشو برداشت.
“دوست داری کدوم یکی از ادمای این اتاقو لخت ببینی؟!”
سمی نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت و بعد نگاهش به سمت الیویا چرخید و دوباره همین حرکتو تکرار کرد که صدای کری در اومد.
پس من چی عوضیییی
عزیزم تو رو که هر روز دارم لخت می بینم.
به دنبالش پوزخندی زد و رو به من کرد.
رو راست بگم؛ من آدم ممه بازیم و شک ندارم که توپ ترین ممه های این جمع رو داری.
پوزخندی زدم که نشات گرفته از جسارتی بود که الکل بهم داده بود.
مرسی سم عزیز. فقط امیدوارم ناامیدت نکنم.
عقربه های ساعت بی درنگ می دویدند و هر دقیقه ای که میگذشت، کفش و جوراب بود که به اطراف پرت میشد و درعین اینکه کلی میگفتیم و می خندیدیم، از چیزهای زیادی در مورد همدیگه و علایق سکسیمون باخبر میشدیم که صمیمیتمون رو بیشتر می کرد. مثلا کری از جالب ترین محلی که توش سکس داشتن حرف زد که در اصل کنار یه دریاچه ی وسط جنگل بود یا مثلا جانی اعتراف کرد که پوزیشن مورد علاقش، گاییدن تو داگی استایله. رو شدن این کارت ها منو بیش از پیش نگران میکرد؛ چون میدونستم با رو شدن کارتای سوالا، کارتایی که دستور به دراوردن لباس میدن باقی می مونن و منم نمیخواستم اولین زنی باشم که لباس بعدیم رو که در اصل بلوزم میشد در بیارم. هرچند این یه بازی بود و هرجا که میخواستیم میتونستیم دست نگه داریم ولی بازهم نیمخواستم کسی باشم که بازی رو به هم میزنه.
بالاخره انتظار به پایان رسید ونوبت من شد. ولی به محض اینکه کارتو کشیدم مغزم هنگ کرد!
“اخرین باری که جق زدی کی بوده و اون لحظه به چی فکر میکردی؟”
دهنم خشک شده بود و قدرت انجام هیچ حرکتی رو نداشتم. جواب دادن این سوال شرم آور تر از درآوردن بلوزم بود؛ چراکه من حتی با شورهرمم در مورد همچین مسئله ای حرف نزده بودم و الانم سختم بود که در حضور اون و 4 نفر دیگه همچین چیزی رو به زبون بیارم.
شقیقه هام رو مالشی دادم و سعی کردم به خودم مسلط بشم و حضور کریس رو نادیده بگیرم تا راحت تر بتونم حرفمو بزنم ولی با این وجود نگفته سرخ شده بودم.
خب اگه بخوام راستشو بگممم، آخرین باری که جق زدم سه شنبه بود. کریس سر کار بود و منم رفتم که یه دوشی بگیرم…
آخراش کمی به تته پته افتادم که صدای کری منو به خودم آورد.
لازم نیست انقدر نگران باشی عزیزم. کار بدی نکردی که.
الیویا هم گفته ی کری رو تایید کرد.
منم جق زدن تو حمومو دوست دارم.
بعدش نوبت جانی بود که عرض اندام کنه. پس با اشاره ای به بازوش شروع به در افشانی کرد. تقریبا حس شرمم فروکش کرده بود که دوباره کری به سمتم برگشت.
خببب نگفتی تاقلا. به چیا فک میکردی؟
راستش خیلی چیزا.
تصمیم گرفته بودم روراست باشم و بدون هر سانسوری حرفمو بزنم. چون حس کرده بودم که اوناهم تو بیان حرفاشون تا اینجای کار صادق بودن و بخاطر همین حس میکردم نامردیه که اگه بخوام دروغ بگم.
اول از همه به سکسی که شب قبل با کریس کرده بودیم فکر میکردم و به یاد اون خودم و میمالیدم تا اینکه به قرار امشبمون و اتفاقاتی که ممکنه توش بیفته، مثل برق از خاطرم گذشت. راستش به این فکر میکردم که من و کریس جلوی شما سکس کنیم و همتون به ما خیره بشین. البته نه اینکه همینطور شیک و پیک سرجاتون بشینین. منظورم این بود که شما هم یه گوشه مشغول باشین.
جووون. چه فانتزی شیرینی.
جانی حین گفتن این جمله دستشو روی رون زنش برد و شروع به مالوندنش کرد. کری هم که عین جنده ها دهنشو باز کرده بود و لب بالاییشو لیس میزد. کریسم که همچنان با دستش کمرمو نوازش میکرد و این وسط تنها سم بود که از جاش تکون نخورد که واقعا هم جای تعحب داشت. خودمم باورم نمیشد که من این حرفا رو زده باشم. ولی از گفتنششون ناراحت نبودم و احساس رضایت میکردم.
حالا نوبت جانی بود که کارتشو برداره.
“به دو نفر دستور بده که از جاشون بلند بشن و به انتخاب خودشون، یک تیکه ی مشترک از لباسشون رو دربیارن.
جانی بلافاصله با لبخندی موزیانه به من و کری اشاره کرد. کری که اساسا با این قضیه مشکلی نداشت و ممنم دیگه روم باز شده بود و هرکاری میتونستم بکنم. پس بلند شدیم و روبروی هم قرار گرفتیم. اول کری پا پیش گذاشت و شروع به باز کردن دکمه ی های بلوزم کرد. منم بهش کمک کردم و بعد باز شده دکمه ها دستمو عقب بردم تا بلوزم از تنم سر بخوره و زمین بیفته. حالا نوبت من بود. پس دست انداختم و تاپ کری رو گرفتم و از بالای سرش در آوردم. البته حواسم بود که به عینکش نخوره و برای همینم یکم درآوردنش طول کشید. بعد درآوردن تی شرتش، نگاهی به به سینه های کری انداختم که توی سوتینی مشکی پنهان شده بود. دیدن این صحنه بدجور حشریم کرد و دوست داشتم حمله کنم و لبای ناز و خوردنی کری رو قورت بدم. ولی سریع به خودم مسلط شدم و برگشتم سرجام.
راستش اساسا ادم بی لعتماد به نفسی بودم و از اینکه با اون وضع نشستم حس خوبی نداشتم. واسه همینم تا جایی که میتونستم به جلو خم شدم تا قسمت کمتری از بدنم دیده بشه. البته خوشبختانه بچه ها هم بی جنبه بازی در نمیاوردن و روم قفلی نمیزدن.
نفر بعدی الیویا بود.
“دو تا انتخاب داری؛ یا یه تیکه از لباساتو دربیار یا دو تیکه دربیار ولی در اینصورت میتونی از دو نفر بخوای که یه تیکه از لباساشونو بکنن.”
لبخندی شسطانی روی لبای الیویا نقش بست.
خبببب. بیاید بازی رو کمی هیجان انگیزترش کنیم. جان! کریس! آماده شین که باید همراهیم کنین.
به محض تموم شدن حرفش، بلند شد و تی شرتشو از تنش دراورد و به دنبالش سراغ دامنش رفت که با باز شدنش زیپش از روی پاههاش سرخورد و زمین افتاد. واااوو واقعا که فراتر از انتظار بود و بدجوری چشمو گرفته بود. البته وقتی به دور و برم نگاهی انداختم متجه شدم من تنها کسی نیستم که میخکوب شده!
جان و کریس هم از جاشون بلند شدن و بشمار سه شلواراشونو درآوردن و سرجاشون نشستن. ولی حالا که دیگه از خبری از شلار نبود، کیراشون توی اون شورتای تنگ عرض اندام میکرد. منم نامردی نکردم و بی هوا کیر کریس و تو چنگم گرفتم که ناله ای از درد کرد. الیویا هم از اینکارم استقبال کرد و همون بلا رو سر جانی بیچاره آورد.
می بینم که بعضیا بدجور آمپر جسبوندن.
آخه فک نمیکردم روزی برسه که بخوایم همچین کارایی بکنیم.
سم کارت بعدی رو کشید.
“به تیکه از لباسای زنی که کنارت نشسته رو دربیار و 30 ثانیه، چیزیو که زیرشه بخور!”
سمی نگاهی شیطانی به صورت زنش انداخت و پوزخندی زد.
خودت میدونی که میخوام چیکار کنم.
کری هم بدون هیچ حرفه ای سوتینشو درآورد و یه گوشه پرت کرد و سینه های لختشو در اختیار شوهرش گاشت که اونم با شروع شمارش ما مشغول خوردن ومکیدن اون سینه های درشت و خوش فرم شد. سم عین قحطی زده ها رفتار میکرد و با حرص و ولع خاصی یکی از سینه های کری رو تو دهنش میکرد، میکش میزد، لیسش میزد، نوکشو گاز میزد و خلاصه هرکاری رو که از دستش برمیومد تو این فرصتی که پیش اومده بود انجام میداد. و الیویا هم هی تیکه مینداخت و به خر کیف شدنِ کری اشاره میکرد.
سم 15 دقیقه ی دوم رو هم به خوردن اون یکی سینه ی زنش اختصاص داد و تک تک حرکات قبلیو روی این یکی هم پیاده کرد. کری هم از فرط لذت و شهوت دندوناشو به هم فشار میداد و گاهیم له له میزد.
کارتی که کری در ادامه ی بازی کشید، ازش میخواست که یکی از زنای حاضر در بازی رو برای عشق بازی انتخاب کنه که اونم بلافاصله اسم منو گفت و به دنبالش ازم خواست که همین جایی که نشستم بمونم و خودش بلند شد و به سمتم اومد. راستش از قبل برای این اتفاق آمادگی ذهنی داشتم و اونقدری که فکر میکنین شوکه نشدم. هرچند که از بعد دانشگاه هیچ زن و دختری رو نبوسیده بودم. بالاخره کری به رو به روم رسیده بودم و در کمال ناباوری پاهاشو کمی باز کرد و رو به من، تو بغلم نشست و لباشو به لبام نزدیک کرد و بوسه ای ریز ازشون چید و بعد کارشو با شدت بیشتری ادامه داد و لبامو در اغوش لباش گرفت.
در دو چشمش گناه می خندید
بر رُخَش نور ماه می خندید
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله ای بی پناه می خندید
شرمناک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت
باید از عشق حاصلی برداشت
سایه ای روی سایه ای خم شد
در نهانگاه راز پرور شب
نفسی روی گونه ای لغزید
“بوسه” ای شعله زد میان دو لب …
موهای لختش روی صورتش ریخته بود و دیوانه وار می بوسید. منم دستامو دور کمرش حلقه کرده بودم و به خودم فشارش میدادم تا گرمای تنشو روی تن لختم حس کنم.
عقربه ها ساعت بی مهابا می تاختند و این لحظات شیرین رو به پایان نزدیک تر می کردن.
می بخشی عزیزم. وقتمون تموم شد.
همه به ما خیره بودن و لبخندی دوست داشتنی روی لباشون نقش بسته بود. جرعه ی از شرابم خوردم و غرقه در افکار بوسه ای شدم که بعد 9 سال تجریه کرده بودم.
شوهرم نفر بعدی بود و باید کارتشو بر می داشت.
“به یکی از کسایی که کنارت نشستن دستور بده که یه تیکه از لباساشونو در بیاره.”
کریس نگاهی به من کرد و لبخندی شیطانی زد.
میدونم که واسه در آوردن دامنت بی تابی و منم روتو زمین نمیندازم عزییییزم.
با این کار کریس یک قدم به مقصودم نزدیک تر می شدم و پس بدون هیچ مقاومتی از جام بلند شدم و زیپ دامنمو باز کردم و رههاش کردم تا از روی پاهام به پایین سر بخوره. با دیده شدن شورت کوچیکم کمی استرس گرفتم ولی سوت وکفی که بچه ها زدن، همین استرس جزئی رو هم ازم دور کرد و باعث شد اعتماد به نفسم بالاتر بره.
به محض اینکه سر جام نشستم یهمو یادم اومد که کریس میتونست کری رو انتخاب کنه ولی ترجیح داد از من بخواد که این کارو انجام بدم. پس خودمو کمی به سمتش کشیدم و سرمو به گوشش نزدیک کردم
عزیزم تو میتونستی کری رو انتخاب کنی ولی این کارو نکردی. هرچند که برام اهمیتی نداره و مشکلی با این قضیه ندارم. فقط لازمه بهت گوشزد کنم که ما اینجا اومدیم تا خوش باشیم. پس بدون اینکه ملاحضه ی چیزی یا کسی رو کنی، هرکاری رو که دلت میخواد انجام بده.
خبب اریکا اگه حرفای در گوشیت با کریس تموم شده کارتتو بردار.
نگاهی بی تفاوت به کری انداختم و کراتمو برداشتم.
“دو نفر از جنس مخالف هم رو انتخاب کن و بهشون دستور بده که اگه لباسی غیر از لباس زیر تنشونه، درش بیارن و بعد زنی که انتخاب کردی، به مدت سه دقیقه برای مرده استریپ تیز کنه.”
با خوندن کارت ناخودآگاه لبخندی زدم و بی هیچ تردیدی فورا سم و کری رو انتخاب کردم.
اونا هم ازجاشون بلند شدن و شلوار جین هایی رو که هنوز تنشون بود در اوردن. راستش اگه قرار بود خودم این کارو جلوی کسایی که تازه باهاشون آشنا شده بودم انجام بدم بدجور خجالت می کشیدم و حتی شاید اصلا نمیتونستم همچین کاری بکنم. ولی کری به قدری خونسرد بود که انگاری این کار هر روزشه و با این مسئله هیچ مشکلی نداره. تو همین افکار سِیر میکردم که گرمای دست کریس رو روی رونم حس کردم که فشاری خوشایند و انجمن کیر تو کس رو به دنبال داشت.
سم روی مبل نشست و کری هم جلوش گوش به فرمان وایستاد و با اشاره ی من رقصیدنو با گذاشتن دستاش روی شکمش و بالا آوردنش تا سینه هاش شروع کردو با لروندن اون سینه های درشت واسه شوهرش ادامه داد. کمی بعد خودشو به طرف سم هم کرد و صورتشو در آغوش سینه هاش گرفت. در عین حال از بالا بردن و رها کردن موهای لخت و زیباشم غافل نمی شد و با این کارا مردا رو دیوونه تر می کرد. کمی بعدش پشت به سم وایستاد و کونشو تا جایی که میتونست عقب داد و شروع به لرزوندنش کرد. این حرکتو برای ما هم انجام داد. ضمن اینکه اینبار دستاشم به کار انداخت و لپای کونشو از هم باز کرد. سم هم که عملا از حال رفته بود و هرلحظه ممکن بود کنترلشو از دست بده و به سمت کس و کون زنش شیرجه بره. هرچند بقیه هم دست کمی از اون نداشتن.
کریس هم بیکار نبود و در عین تماشای این صحنه ی شهوت برانگیز پیشروی کرده و دستشو به کسم رسونده بود و اونو از روی شورت میمالید و باهاش بازی میکرد که باعث میشد حشرم چند برابر بشه و ناله های آروم سر بدم که البته همشو توی گلوم خفه میکردم و نمیذاشتم صدایی به بیرون درز کنه. البته خود کریس هم دست کمی از من نداشت و کیرش کم مونده بود شلوارشو جر بده و بیرون بپره. اینو از حرکات دستشم میشد فهمید. چون که بدجوری کسمو میمالید و سراسیمه دنبالش سوراخش میگشت و فک کنم اگه پیداش کرده بود انگشتشو از همون روی شورت تا ته توی کسم فرو میکرد! تو همین حالا و هوا بودیم که توجهم به سمت جان و الیویا جلب شد که مثل ما میخکوب کری شده بودن و تک تک حرکاتشو به دقت دنبال میکردن ولی چیزی که این بین بیشتر از همه چیز جلب توجه میکرد طرز نشستن الیویا بود. چون پاهاشو روی هم انداخته بود و دستشم بینشون بود و قیافش گویای این بود که دستاش بیکار نیستن و دارن به کسش فشار میارن.
دوباره نگاهمو به سمت کری برگردوندم و با شوق بیشتری مشغول تماشای حرکات جنده وارش شدم؛ چراکه اینبار دستشو روی شرتشو گذاشته بود و کسشو به فاصله 30 سانت از صورت شوهرش میمالید. سم هم که دیگه عملا از حال رفته بود و با نگاهی حشری تر از هر اون چیزی که تا به امروز ازش دیده بودم، محو زنش شده بود. البته دیگه وقت داشت به پایان می رسید و قر و قمیش کری تا چند ثانیه ی دیگه به پایان می رسید.
چطور بود عزییییزم؟ دوس داشتی؟
بهتر از این نمیشد
خبببب حالا نوبت کیه؟
جان مظلومانه دستشو بالا و منی گفت و به دنبالش کارتشو برداشت.
کریس هم دیگه دست از کس کچلم کشیده بود و خیلی عادی رفتار میکرد. ولی هنوز چشماش میشد حشر بی اندازه اش رو خوند که البته فرق چندانی با خودم نداشت.
” به یک نفر دستور بده که یه تیکه از لباساتو بِکنه و به تو هم همون تیکه از لباس اونو دربیار و بعدش جفتتون چیزی که زیر اون تیکه از لباس بود رو 30 ثانیه بمالین.”
جان چند لحظه ای تو فکر فرو رفت. ولی خیلی طولش نداد و سریعا نگاهشو به سمت من چرخوند.
اگه ازت بخوام همراهیم کنی ناراحت میشی؟
البته که نه!
با رضایت کامل از جام بلند شدم و به وسط جمع رفتم و جان هم بلافاصله بهم ملحق شد و روبرم وایستاد. اولش کمی تو چشام خیره شد و به دنباش دستشو از بغل سینه هام به سمت گیره های سوتینم برد و سعی کرد بازش کنه ولی یه چند ثانیه ای طولش داد که باعث شد به حرف بیام و بگم که انگاری بار اولته گل پسر که البته همه خندشون گرفت.
بالاخره بعد کمی تلاش بازش کرد و همونجوری رهاش کرد تا از روی تنم سر بخوره و بیفته. لب پایینیمو گازی گرفتم و روی زانوهام خم شدم تا کش شورتشو گرفتم و آروم به پایین کشیدمش تا بعدش با کمک خودش از پاش درآوردم. کیرش از بند وارهیده بود و جلوی چشام خودنمایی میکرد. یک کیر دراز و کلفت که گنده تر از اون چیزی بود که فکرشو می کردم. البته هیچ زنی بدش نمیومد کسش با همچین کیری پر بشه.
به محض شنیدن صدای شمارش بچه ها عزممو جزم کردم و کیر خوش فرمشو توی مشتم گرفتم. اول کمی سرشو نوازش کردم و به دنبالش کارمو تا رسیدن به تخماش ادامه دادم و بعدش شروع به جق زدن کردم. البته همه ی این کارا رو با دست راستم میکردم و دست چپم بیکار بود و پس معطل نکردم و اوون رو هم به تخماش رسوندم و مشغول مالیدنشون شدم تا لذتی دوچندان نصیبش بشه.
کمی بعد دست چپمو از تخماش جدا کردم تا بتونم از جام بلند بشم. البته همچنان دست راستم درگیر بود و با حرکاتش کیرشو مُستَفیض میکرد. به محض اینکه بلند شدم و سینه هامو یکبار دیگه از روبرو در معرض دیدن جانی گذاشتم وحشی شد و بهشون حمله کرد و جفتشو تو دستاش گرفت و مشغول چلوندشون شد که راستشو بخواید بدجور حشریم کرد. ولی قبل اینکه بتونم لذت چندانی از این وضعیت ببرم وقتمون تموم شد و با ناراحتی سرجاهامون برگشتیم. جان حتی بعد نشستن هم کیرش نخوابید و همچنان خبردار بود و دورادور ابراز ارادت میکرد. در همنی اثنا یهو نگاهم به الیویا گره خورد که لبخندی روی لباش نبود و خیلی سرد به نظر می رسید. ولی خب خوشبختانه کر سریع وارد عمل شد و ازش خواست که کارتشو برداره.
“اگه هنوز کاملا لخت نشدی باقی لباساتو در بیار و اگرم که کاملا لختی، دو دقیقه رو به بقیه خودارضایی کن”
جانی ظاهرا قراره اولین زوج لخت این جمع ما باشیم.
خنده ای هیستریک کرد و از جاش بلند شد و بعد دستشو پشتش برد و بند سوتینش رو باز کرد تا خودش بیفته که همون لحظه کری سوتی بلند زد. الیویا هم کم نیاورد و هم زمان با مالیدنشون رو به کری کرد.
دوسسسشون داری خانومی؟
چه جججورم.
االیویا لبخند شیرینی زد و کارشو ادامه داد. یعنی با ظرافت خاصی بند شورتشو گرفت و اونو به سمت پاهای تراشیده اش کشید که باز با سوت کری همراه شد. همون موقع به کریس نگاه کردم و دیدم که بدجور محو تماشای اون کس سفید پشمالو شده.
حالا فهمیدی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها