داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

صاحبخونه جذاب (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

سلام مجدد خدمت دوستان ادامه ماجرا رو میخوام براتون تعریف کنم. قبل اینکه برم سر اصل مطلب میخوام بگم که بعضی دوستان قصاوت بی جا نکنن منظور بعضی جملات رو کامل متوجه نشدن و نظر اشتباه هم میدهند مثال میزنم یکی تون گفته واقعا عسله؟ عزیزم از عسل که تعجب نکرد جمله رو کامل بخونی نوشته واقعا عسله چقد خوشمزه هست. من این اتفاق که برام اتفاق افتاده رو دارم مو به مو مینویسم دیگر باور کردن یا نکردن ان به من مربوط نیست تمام

خب ادامه ماجرا
صبحانه رو خورد و رب و انار عسل که اورده بودم براش بردو رفت من موندمو بوی عطرش که کل خونه پیچیده بود اصلا چی فکر میکردم چی شد با خودم حرف میزدم بیخیالش شو ، انقدر مغروره که اصلا نمیشه شایدم شوهر داره میگفتم اگه شوهر داره چرا پس در این حد راحت و ازاده از لحاظ تیپ و استایل به هر دری زدم نمیشد از ذهن منم که خارج نمیشد سرگرم درس و دانشگاه شدیم تا یک هفته ای گذشت که من یه روز بعد کلاس دانشگاه با دوستان رفتیم بیرون تهرانگردی موقع برگشتن رسیدم دم خونه دیدم سالن زیبایی بسته هست گفتم ینی اچی ساعت هنوز ۷(بعدازظهر) نشده چطور بسته معمولا همیشه تا هشت و نیم و نه باز بود هیچی رفتم بالا یه چیز ساده درست کردمو خوردمو یه دوش گرفتم نشستم پای درس ساعت حدودای ساعت ۱۱ و اینا بود که یهو صدای دروازه ی من اومد بیاد کنتور برق رو روشن کنه فورا پاشدم رفتم تا رفتم رفته بود رفتم از پنجره نگاه کردم دیدم که خانوم دولتخواهیه با خودم گفتم اخه این موقع شب سالن ؟ عجیب بود تا حالا این موقع شب نیومده بودن تماس گرفتم دیدم خاموش بود لباس پوشیدم رفتم پایین کرکره رو تا نصف اورده بود بالا در باز بود چراغا روشن صدا زدم خانم دولتخواهی گفت بفرمایین رفتم داخل سالنی زیبا با دکوراسیون خیلی عالی نورپردازی خوب که اصلا محشر بود خانوم هم با تیپ دیگه ای بود ساپورت نازک ارایش غلیظ روسریش افتاده بود سلام و احوال پرسی کردم با لحنی سرد و بیحال جواب داد من از امشب اینجام اگه خونه رو بهتون اجاره نداده بودم میرفتم تو خونه خودم منم فورا جواب دادم الانم خونه خودتونه بفرمایین بالا بالاخره یه اتاق داره میتونین برین اونجا گفت نه اصلا اینجا راحت ترم گفتم اینجا به نظرتون میشه خوابید اصلا ؟ گفت چاره ای نیست باید کنار بیام گفتم شما بفرمایین بالا اگه راحت نبودین بیاین پایین گفت اوکی امشب و میام برای بعدا هم خدابزرگه داشتیم می اومدیم بالا گفتم هرچی زنگ زدم بهتون گوشیتونو خاموش بود گفت اون شماره ی کاری من هستش تا وقتی که سالنم بازه این خطم روشنه خاموشه دیگه تا روز بعد رفتیم داخل فورا رفتم سمت اشپزخونه به لیوان اب برداشت یه قرص از کیفش برداشت و خورد گفتم شما کجا راحتین تو هال یا اتاق گفت اتاق گفتم بفرمایین رفتیم من دو تا پتو داشتم یکیشو رو تخت گذاشته بودم یکیم واس روی خودم بود بکیشو برداشتم واسه خودمو یکیشو واسه خانوم گذاشتم تشکر کردو منم اومدم بیرون جای واسه خودم خالی کردم بخوابم خیلی بد بود جام برای همین تخت گرفتم تخت نباشه خوابم نمیبره اصلا ولی دیگه مجبوری بود هیمن که داشتم جامو پهن میکردم دیدم اومد بیرون وااااای مانتو ساپورتشو دراورده بود یه تاپ بندی تنشه کامل دست هاش لخت بود سفید و تپل چقد خوب بود با یه شلوارک تا لای زانو اصلا باورم نمیشد همچین دافی امشب تو یه خونه هستیم از دستشویی اومد بیزون دیدم ارایشش پاک کرده ولی بازم جذاب و بی نظیر بود اصلا هر مردی عاشق همچنین بدنی بود نزدیک در اتاق شد گفت شب بخیر منم گفتم شب بخیرو برقارو خاموش کردم رفتم بخوابم اصلا نمیتونستم از فکرش بیام بیرون گوشیمو داده بودم ساعت ۷ بیدار شم الان ساعت پچهار بود خوابم نبرده بود دیگه نمیدونم چیشد که یکی بیدارم کرد چشامو باز کردم دیدم خانوم تا دید چشامو باز کردم گفت پاشو گوشیت خودشو کشت دیدم با همون لباسا بالا سرمه سینه های بزرگش روی چشام بود بیدار شدم اونم پا شد رفت سمت اتاق منم رفتم سمت سرویس اومدم بیرون لباساشو پوشیده داره میره گفتم کجا گفت باید برم پایین نباید شاگردام بفهمن امشب اینجا بودم ارایش هم نکرده تا برم ارایشمو بکنمو اونام میان گفتم پس هر جور راحتین خذاحافظی کردیمو رفت پایین
منم با خودم گفت هیچ کااااری ازم برنیومد اعصاب خورد رفتم دانشگاه تا بعدازظهر برگشتم رفتم داخل با خودم گفتم باید امشب اگه بیاد تیر اخرو بزنم یا میشه یا نمیشه گفتم یا از خونه پرتم میکنه بیرون فوقش . سرگرم تلویزیون یودم که یهو صدای دروازه اومد اومده بود کنتور رو خاموش کنه رفتم جلو پنجره دیدم رفت گفتم حتما برمیگرده منتظرش بودم تا ۱۲ اینا برنگشت و برنگشت خوابیدم صبحش پنج شنبه بود من کلاس نداشتم صبح بیدار شدم رفتم بیرون خوراکیات و اینا بخرم ایدی اینستاگرام سالنش رو از روی تابلو سالنش برداشتم رفتم داخل ایدیشو زدم همش کارهای میکاپ و ارایش عروس و اینا بود قسمت بیوگرافیش ایدی دیگه داره کلیک کردم دیدم ۶۰ نفری فالور و فالوینگ داره نوشته بود پرایوت ۳۰ تاای هم پست گذاشته بود من فالوش کردم منتظر بودم باز کنه ولی خبری نشد تا ساعت هشت و اینا که رفتن منم هم تحمل نیاوردم بهش پیام دادم سلام خانوم دولتخواهی شاهین هستم ارسال کردم نیم ساعت نشد جواب داد سلام اوکی پیجو باز کرد یعنی داشتم چی میدیدم تیپ های خفن عکسهای نود که چاک سینه هاش قشنگ معلوم بود یه عکسش که از همه سکسی تر بود شلوار های توری پوشیده بود پاها که کامل معلوم بود با یه نیم تن که نافش معلوم بود اصلا روی اون عکس میخ کوب شده بودم پست های جذاب هایلایتهاش یکی فقط مهمونی بود استوری هاش همش پارتی و مهمونی و برنامه بود یکیش عکس های سلفی بود دنبال عکسهای خانوادگی شوهر و بچش میگشتم که هیچی پیدا نکردمو نکردم گفتم اگه متاهل باشه چیزی ازشون گذاشته خلاصه ما کف کف بودم برااش دیگه ولی جرات و شرایط هیچیو نداشتم
سه شب گذشت که ساعت ۹ شد همه ی شاگزداش رفته بودن ولی خانوم نرفته بود تماس گرفتم گوشی خاموش بود از اینستاگرام پیام دادم سلام وقتتون بخیر ببخشید شما تشریف نبردید حدود بیست دقیقه ای برد جواب داد خیر اینجا هستم امشب منم گفتم بفرمایین بالا اون شب تلخ گذشت بهتون ؟ گفت نه ولی مزاحمتون میشم من اونجارو دادم کرایه پولشو میگیرم الان هر شب بیام خودم اونجا باشم گفتم این چه حرفیه بفرمایین کلید هم دارین بفرمایین گفت باشه ولی گذشت و گذشت نیومد منم با راکبی و شلوارک بودم گفتم عوض نمیکنم اونم راحت باشه اومد بالا سلام و احوال پرسی رفتم گفتم من شام نخوردم چی میخواین اکه وسایلشو داشته باشم و بتونم درست کنم گفت الان ساعت نزدیک ۱۰ هست چی درست میشه اخه ؟ گفتم یک ساعته درست میکنیم گفت از اسنپ فود چیزی سفارش بده گفتم چشم اوکیه رفت داخل اتاق یه و اومد بیرون یه تیشرت و همون شلوارک تنش بود انتظار داشتم اون تاپ و تنش باشه که اون بدن سکسیش جلو چشام باشه اومد نشستیم گفت درس و دانشگاه چه خبر گفتم میگذره تازه اولمه دیگه دارم عادتم میکنم گفت درستو ادامه بده همینه که به درد میخوره همین سوالا بود که سفارش رسید رفتم تحویل گرفتم و اومدم بالا (ادامشو قسمت بعدی مینویسم ببخشید بابت طولانی شدن و نداشتن نوشتارهای سکسی چون میخوام کامل و با جزئیات باشه باتشکر )

ادامه…

نوشته: شاهین

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها