داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس با زن صاحبخونه (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

اولش بخاطر غلط های املایی عذر میخوام حال ویرایش نداشتم بازم ببخشید
دوم من اراکی نیستم از استان های همجوارشم
سوم حسابدارم اگه شک دارین سوال تخصصی بپرسین
تا اونجا نوشتم که
وقتی کلید خونه رو از زنه گرفتم رفتم و خوابیدم
صب زود از خواب بلند شدم و رفتم سرکار بعد از ظهر که اومدم کلید رو به در انداختم اما بهش نخورد
فک کردم خونه اشتباه اومدم خخخ
اما خونه درست بود کلید اشتباه تعجب کردم
یکم با کلید ور رفتم نشد که نشد
یه دفعه یه صدا شنیدم که گفت صبر کنید اومدم
به بالا نگاه کردم
دیدم زنه صاحب خونه اس
(اسم زنه صاحب خونه ندا بزایم که راحت تر شیم خخخ)
به بالا نگا کردم دیدم بله ندا خانمه که روسری سرش نیست
که پس از مکث کوتاه سرش رو از پنجره کشید داخل
مثلا میخواست بگه مقیده
منتظر وایستادم
سه دقیقه شد!
باز در زدم که این دفعه صداش از پشت در اومد گفت اومدم آقا مهدی صب کنید
در رو باز کرد تعجب کردم
آرایش تخمی داشت
تا تونسته بود رژ زده بود با اون پودرای آرایش(یه مقدارم به ابروش زده بود)
اصن دیدمش یادم رفت موضوع کلید رو بگم
داشت می‌رفت بالا گفت آقا مهدی اون کلید بگمونم خرابه صبر کنید
وقتی برگشت دسته کلیدش رو آورد و دادش بهم گفت این رو امتحان کنید
رفتم تست کردم دیدم درسته
به دسته کلید نگا کردم عکس سردار سلیمانی روش بود
برگشتم دیدم کنارمه ترسیدم
گفت همونه
گفتم اره
گفت بدین براتون ازش میسازم(ده روز سرکارم گذاشت) مغزی کلید خونه رو عوض کرده بودم پس دیگه نیاز به گرفتن کلید اتاق نبود فقط کلید راهرو رو نداشتم
منم دسته کلید رو دادمش
رفتم تو خونه شروع کردم به چیدن وسایل که یه چیزی تو خونه پیدا کردم
یه سنجاق که یه چیز سیاه روش بود
بو کردم فهمیدم تریاک
شمایل صاحب خونه مجسم شد
ابنجا مواد میزده بگمونم
البته مطمنن زنش میدونسته
چون قیافه اش مرده بد داغون بود
گذاشتم سر جاش و بازم مرتب کردم
طرفای هشت یه ماشین پشت پنجره وایستاد
شوهر ندا بود در رو باز کرد رفت بالا
به دقیقه نکشید صداشون بالا گرفت
واقعا عجیب بود یکم شرم حیا نذاشته بودن
فحش و فحش کاری
فهمیدم مشکل زیاد دارن
هندزفری زدم و با گوشیم مشغول شدم یه قسمت از دکستر دیدم و طرفای ده ونیم بود خوابیدم
هرروز تکراری میگذشت کار,پشت در, معطلی پشت در,و ندا خانم آرایش کرده که هروز بهتر میشد, و دعوای ندا و شوهرش
هر روز یکم بیشتر باهام حرف میزد
من پرته پرت
فک کردم زن خونگرمیه همین
یبار که باز به چشمام زل زده بود بهش گفتم چیزی شده
با دس پاچگی گفت چشمات چه رنگیه
گفتم عسلی
چطور
گفت قشنگه
گفتم مرسی
و خداحافظی کردم تا رفتم تو خونه یاد سیخ سنجاق شوهر ندا افتادم
سریع اومدم تو راه رو صدا کرد خانم محمدی
سریع اومد گفت چیه چیزی شده
گفتم یه لحظه ای میایین
داشت از پله ها که پایین میومدم به شوخی گفت چکارم داری کلک
از این شوخیش فهمیدم یه چیزیش میشه
گفتم از وسایل شوهرتون اینجا جا مونده
لبخند زد و گفت کووو
اشاره دادم به کشو کمد لباس خونه
کامل اومد داخل رفت باز کرد
یهو ناراحتیش رو فهمیدم
گفت ببخشید و راهش رو کشید رفت حتی نگامم نکرد
خدا نصیب نکنه
بدجور داغون شد
بیچاره فک کرده من از قیافه شوهرش نفهمیدم که معتاده
رفت بالا خونه اش محکم در کوبید
یه ربع نشده صدای در زدن اومد
باز کردم دیدم یه کلید گرفت سمتم گفت بفرمایید
گرفتم گفتم چیه این
به سردی جوابم رو داد گفت کلید راهرو دیگه
گفتم آها
خواست بره گفتم ببخشید ناراحت تون کردم
برگشت سمتم اشکش در اومد
عجب عذر خواهی بد موقعه ای
گفت به خدا نابودم کرده
من بعضی مواقع که میبینم کسی ناراحته بجای دلداری یه شوخی میکنم(اکثرا تر میزنم)
گفتم کجا نابود شدین ماشاالله
چشاش رو تنگ کرد خندید(این بار درست دراومد)
گفت مرسی
بهم گفت چند سالته
گفتم بیست و نه و نیم
بعد خندیدم
گفت حالا هنوز فشار روت نیومده که بفهمی
بهش گفتم چطور
جواب نداد گفت کی ازدواج میکنی
گفتم من راستش رو بگم کسی تو زندگیم نیس
گفت وااا
خودم میدونستم
میخواست حرف بزنه گفتم شما چند سالتونه؟
گفت نباید بپرسی حدس بزن گفتم چهل و پنج گفت نه گفتم چهل و دو
گفت نه بیا بالا
از چهل و پنج تا پنجاه و چهار رو گفتم تا گفت درسته
بخدا قابل باور نبود
کاش میتونستم عکس بزارم ببینیت
خیلی رو فرم بود بدنش
چشای گیرا صورت زیبا باسن متوسط و رو فرم و شکم نداشت اصن
پس از مکث طولانی من گفت چیه گفتم ماشاالله
گفت چطور گفتم اصن بهتون نمیاد
خندید گفت بقول خودت اگه نابود نبودم ببین چی بودم و خندید
من گفتم من کی گفتم چی بودین
گفت منظورش رو داشتین که
خندیدم
یه دفعه یادم افتاد ده دقیقه ای داریم با هم حرف میزنیم
بهش گفتم امری نیس
باز بحرفم گرفت فقط دری وری میگفت
من بهش به شوخی گفتم بچه اتون رو گاز نباشه(منظورم برو دیگه به کارات برس)
گفت تنهام پسرم ده و نیم میاد و شوهرم نه
گفت ترکیدم از تنهایی مخ شما رم کار گرفتم
خداحافظی کرد و رفت
یکدفعه فهمیدم چه چیزی گفتم
این میخواست ارتباط بگیره منم کیرش کردم
یه جوری ازش خوشم اومده بود
تو فکر بودم چه گندی زدم
بعد به خودم گفتم اون من رو مثل پسراش میبینه خجالت بکش
شب رو همینطور ذهنم درگیر بود
تا خوابم برد و رفتم سرکار
اون روز کارام زیاد بود چون معاملات فصلی(مربوط به داراییه) باید تهیه میکردم و حسابی درگیر بودم خسته کوفته رسیدم در خونه اومدم در بزنم یاد کلید افتادم
در رو باز کردم یهو جا خوردم
دیدم با یه شلوارک و تاپ تو راهرو داره نظافت می‌کنه
تا دیدمش سریع برگشتم اونم سریع رفت بالا
صدا زد بفرمایید
اومدم داخل راهرو دیدم نیس
رفتم کلید به در خونه بندازم که گفتم ببخشید مزاحمتون شدم
بعد گفتش
نه بابا مگه چی شد حالا
رفتم تو خونه
و نتونستم جلو خودم رو بگیرم همش استیلش به نظرم میومد
نابودم کرده بود
بدنش برنزه رنگ بود پاهاش یه کم تپلی
هی بخودم سرکوفت میزدم
متأهل فهم
زشته
از مادرتم بزرگتره
اما نمیشد
تنها راه دیدن پورن بود
رفتم سایت xnxx چندتا پورن با مضمون milf دیدم و …
از فکرش در اومدم
رفتم دوش بگیرم تا لخت شدم شنیدم در میزنن
مطمن بودم زنس چون این وقت عصر خونه خالی بود
گفت م کیه
گفت منم اره خودش بود ندا خانم جذاب زیر لبم گفتم تا نگاد ول نمیکنه
گفتم صبر کنید الان میام حمومم
بعد از دو دقیقه رفتم دم در
باز کردم
دیدم پشقاب دستشه
توش کیک 🍰 بود
گفت خودم درست کردم بگیرید(تو وضعیت کرونا عجیبه بود واسم)
تشکر کردم
و گفت نوش جونت
گفت موهات که خشکه
گفتم تازه لباسام رو کنده بودم خب زیر دوش نبود
گفت ببخشید که بد موقع مزاحم شدم
و رفت من اصن جواب ندادم
میخواستم در رو ببندم برم داخل که گفت شیطونی نکنیا
بهش نگا کردم که مثل چی میگی نگرفتم
اما یهو نظرم له لباسش جلب شد تنگ و چسبون
گفتم با اجازه و در رو بستم
هعی حواسم نبود تو فکر پشت در وایساده بودم که حواسم نبود از کیکه خوردم یکمی تلخی حس کردم بعد دیگه بخاطر کرونا نخوردم رفتم ریختم آشغالی
دوش رو گرفتم اومدم بیرون
معدم شروع کرد سوزش
فک کنم از کیکه بود
آخه بلد نیستی نپز
میپزی خودت بخور
یه قاشق آبلیمو خوردم بعدشم کلدینیوم سی
نشستم پای لب تاب دکستر میدیدم که دو و سه تا قسمت دیدم
باز در زدن اینبار شوهر ندا بود با یه پشقاب ماکارانی 🍝
یکم تعارف معمول و قبول کردم و اومدم داخل اما نخوردم
من هر شب پشت در رو میندازم و میخوابم طبق روال این کار رو کردم
اما معدم بعد قل قل میزد
کلا یه گاز خورده بودم
اما معلووم بود بگا رفته بودم
به هر بد بختی خوابیدم فرداش که بیدار شدم دیدم کیرم سحر خیز تر از منه مثل سنگ شده بود و نمیخوابید
با همون وضعیت رفتم سر کار(چند نفری فهمیدن مطمئن ن چون مشخص بود
زیر شکمم داشت میترکید مخصوصا اطراف کیرم
تا حالا اینجور نشده بودم
ترس ورم داشته بود که آخر طرفای ده خوابید
رفتم دستشویی چون تو اون حالت چندبار رفته بودم سرویس بهداشتی اما نمیشد
دیدم کیرم بد ورم کرده مثل ژلاتین شده بود
یه جاهایش کبود شده بود
ببخشید اینقدر توضیح میدما اخه برام عجیب بود
بگذریم طبق معمول رفتم خونه ماکارانی شب قبل که شوهر ندا خانم آورده بود رو گرم کردم و خوردم
عالی بود
با خودم گفتم میمیری فقط غذا درست کنی
اون شب عادی گذشت تا فردا که از کار برگشتم
بچه قسمت سوم رو بعدا مینویسم طولانی ه
متاسفانه واقعیه و میخوام تمام جزئیات رو بهتون بگم بازم مرسی که خوندید تا فردا شب که بقیه اش رو بنویسم

ادامه…

نوشته: مهدی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها