داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

سیمرغ (هفده سالگی)

سیمرغ نام یک چهره ی اسطوره ای افسانه‌ای ایرانی است. او نقش مهمی در داستان‌های شاهنامه دارد. کنامش کوه اسطوره‌ای قاف است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را می‌پرورد و همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی می‌کند. به رستم در نبرد با اسفندیار رویین تن یاری می‌رساند. جز در شاهنامه دیگر شاعران پارسیگوی نیز سیمرغ را چهره ی داستان خود قرار داده‌اند.(ویکی پدیا)

سی سالگی پایانی بر یک دهه متفاوت از زندگیه. دهه ای که شاید شهوت، عشق و انرژی و حال در بالاترین حد خودشه. وقتی تا سی سالگی با سی تا دختر ارتباط داشتی و سرانجام عاشق شدی و فکر می کنی دیگه قرار نیست با کسی باشی. سی رابطه ای که مثل سیمرغ که زال را پرورش داد منو کامل کرد. هرچند که برای بعضی به نظر می رسه که بعضی از این روابط توی قاف باشه و دست نیافتنی، ولی برای من اتفاق افتاده. می خوام رازهای نهانم رو با اندکی تغییر به خاطر لو نرفتن هویت ها در چند قسمت بازگو کنم.
با این داستان بر گردیم به 17 سالگی من …
سال کنکور پر از استرس و فشاره، با این که درسم خوب بود دوست داشتم هر کاری بکنم جز درس خوندن. بیشتر از همیشه جق می زدم. با دایال آپ آهنگ و فیلم سوپر دانلود می کردم. با اتوبوس مدرسه می رفتم و توی اتوبوس دخترای نه چندان خوشکل محله رو دید می زدم. حتی فکرشم نمی کردم قراره روزی با یکی از اینا رابطه داشته باشم.
داستان اولین سکس من به همون سال بر می گرده. یه خانمی توی خونه ی ما و فامیلامون کار می کرد و گاهی دختر 19سالشو با خودش می برد. با اینکه وضع مالیشون زیاد بد نبود و شوهرشم کار داشت اما آدمای کاری و زرنگی بودن و خرج خودشون رو در می آوردن. شنیده بودم یکی دونفر تو فامیل ترتیب دختره رو دادن ولی مطمئن نبودم. دم عید بود و مادرش خیلی سرش شلوغ بود و به خاطر دوستی که با خانواده ما داشت قرار شد دخترش رو بفرسته به ما کمک کنه. از روزی که فهمیدم هر روز به فکرش جق می زدم.
روز موعود رسید و قرار شد منم کمکش کنم. داشتیم دیوار می شستیم و همش با هم شوخی می کردیم ولی اصن تو فکر سکس نبودم و دائم داشتم واسه جق شب تصویر ذخیر می کردم. خوبیش این بود دکمه بالای پیراهن مردونه زرد رنگی که پوشیده بود کنده شده بود و وقتی خم می شد کامل می تونستم سینه های کوچیکش رو که یک سوتین سفید روشون بود بببینم. به نظر میومد اصلا با دید زدن من مشکل نداره. وقتی که جفتمون متوجه شدیم که دارم سینه هاشو دید می زنم تنها عکس العملش این بود ک با دستش کف بزنه سر دماغم و بخنده. دیگه کم کم روم باز شده بود و تو هر فرصتی دستمو به بدنش می زدم. تا این که یه اتفاق افتادکه خیلی به من کمک کرد. یکی از فامیلای دورمون که یه مرد پیر بود فوت شده بود و بابا مامانم مجبور شدن واسه مراسم برن.
خیلی مصمم شدم که بیشتر بهش نزدیک بشم. بهش گفتم خسته شدیم بریم یکم استراحت کنیم و رفتیم پای کامپیوتر و ویدیوهای خارجی رو گذاشتم به امید اینکه یه صحنه داشته باشه و بشه باش بحثو شروع کنم. تو ویدیو لب گرفتن و گفتم چه حالی می کنن اینا. گفت خیلی خوش به حالشونه عجب چیزایی ام هستن. ما ایرانیا یه مشت کج و کوریم! (بلانسبتمون باشه خودشو می گفت) گفتم من کج و کورم؟ گفت به راستی اینا نیستی. گفتم اتفاقا بدجور راستم.گفت خیلی پر رو شدی. گفتم یعنی کجم؟یه نگاه انداخت به شلوارم که قلمبه شده بود.چشمک زد و گفت نه انگار بدجور راستی.شهوت چند سال گذشته یه دفعه فوران کرد و شروع کردم لب گرفتن باهاش. هیچ ترسی نداشتم چون از اوضاعش خبر داشتم و می دونستم پایه ست. همین جور لب تو لب بودیم که دستشو گرفتم و بردمش روی تخت و سینه هاشو که کل روز دید زده بودم آوردم بیرون و شروع کردم مکیدن ولی حس شهوت رو تو چشماش نمی دیدم. کم کم داشتم سرد می شدم ولی بازم برام لذت بخش بود. پیراهنشو در آوردم. خواستم شلوارشو در بیارم که چون پریود بود نذاشت . کیرمو گذاشتم لای سینه هاش و شروع کردم تکون دادن. فکر نمی کردم هیچ دختری تو ایران ساک بزنه. کلا چیز زیادی از سکس نمی دونستم. هرکار می کردم آبم نمیومد و با شنیدن صدای ماشین بابام خوشحال شدم که قراره این وضعیت تموم بشه. ولی ازش قول گرفتم که باز ببینمش. شمارمو بهش دادم و گفتم زنگ بزن گرچه امیدی نداشتم.
چند روزی گذشت و دیدم یکی از تلفن عمومی داره زنگ میزنه. دختره بود و گفت الان می تونم بیام پیشت. جا داری؟ آدرس خونه پسر عموم رو بهش دادم. پسرعموم اسمش رادمهر بود و چند سالی از من بزرگتر بود و به خاطر مسائلی تنها زندگی می کرد و درصد بالایی از سکس هامو مدیون خونه خالی اونم. بهش گفتم پسر عموم تو خونه ست. اشکالی نداره؟ گفت نه بابا می شناسمش. منم سریع زنگ زدم پسرعموم و گفتم من دارم میام. من زودتر رسیدم و داستانو بهش گفتم و قرار شد اگه شد اونم بکنه. زنگ در رو زد و پسرعموم در رو باز کرد و دختره بدون هیچ خجالتی اومد تو. رفت تو اتاق و مانتو و شالشو در اورد. رفتم پیشش و تو این فکربودم که حالا با چه سختی لباساشو باید در بیارم آخه سری قبل هرکار کردم شلوارشو در نیاورده بود. ولی این بار تا بهش دست زدم کل لباساشو در اورد و خوابید رو تخت. بدن سبزه و کس لاغر و سینه های کوچیک و قیافه معمولیش خیلی با اون چیزی که توذهن من بود از زیبایی فاصله داشت. چیزی که زد تو ذوقم این بود که هیچ مقاومتی نکرد و همه لباسشو یجا در اورد. پس حس خوب تلاش برای به دست آوردن چی میشه. نه بابا جنده تر از اونی بود که یک دستاورد به حساب بیاد ولی بازم واسه اون سن خوب بود. لبای بزرگشو خوردم و صورت استخونیشو بوس می کردم. سینه هاشو می مالیدم و می خوردم. این بار خوشمزه تر و تمیز تر بودن. کیرمو لای پاش گذاشته بودم و بی اختیار بین پاش فشار میدادم و اصلا نمی دونستم قراره چه اتفاقی بیوفته کاملا کسش خیس و لزج شده بود. یه دفعه گفت آروم پردمو پاره می کنی. گفتم مگه توشه؟ گفت نه پس تو جیبمه. نگاه کردم دیدم تا ته توشه. اصن نفهمیده بودم کی رفته تو چون از اول همینقد حال می کردم و احتمالا کیرم به نسبت کیرایی که اون استعمال کرده بود کوچیک بوده. یهو ترسیدم گفتم الان طلبکارم میشه و میگه پردمو زدی. ولی باز با خودم گفتم ول کن داره کس میگه پرده کجا بود و تا آخر سکس من هی تقه میزدم و اون هی می گفت مواظب پردم باش. بهش گفتم بابا پرده کجا بود کیرم توشه ولی بازم اصرار داشت پرده داره و گفت اگه یک سانت دیگه بکنی تو خون میپاشه تو صورتت! اصلا فکر نمی کردم سکس اینجوری باشه. خیلی از جق هایی که زده بودم بیشتر از این حال داده بود. بعد از یه مدت فقط می خواستم آبم بیاد. آبمو ریختم رو کسش که یکمی موهاش درومده بود و افتادم بغلش که یهو گفت: رادمهر نمی خواد؟ اون قدر هم تعجبب نکردم آخه آوازه شو شنیده بودم. رفتم به رادمهر گفتم خودش گفت بیا بکن. همینجور لخت رو تخت خوابیده بود. رادمهر فرستادش حمام و مجبورش کرد آرایش کنه. از من پرسید کردی تو کسش گفتم آره ولی می گفت پرده داره. شایدم کیر من کوچیکه. خندید و گفت حالا خودم تستش می کنم. درو باز گذاشت و شروع کرد کردن و بعد از 10 دقیقه منو صدا زد گفت بیا تو. با این که من چند دقیقه قبل کرده بودمش خجالت می کشیدم برم تو.شاید از پسر عموم. رفتم تو دیدم رادمهر یه روانداز انداخته رو خودش و گفت بیا تو هم بکن. نمی دونم بهش گفته بود یا نه ولی دختره هیچ مخالفتی نکرد. رفتم از پشت بغلش کردم و کیرمو گذاشتم لای کونش و عقب جلو می کردم. فک می کردم کردن توی کون فقط مال فیلماست. ولی حقیقتا لای کونش بیشتر از کسش بهم حال میداد. به خصوص که از اون ورم رادمهر داشت می کردش و صحنه فانتزی شده بود. همینجور که سینه هاش تو دستم بود و می مالیدم لای کونش و رادمهر از کس می کردش دیگه دختر بی احساس قصه ما هم شهوتی شده بود و صدای آه و ناله ش هوا رفته بود.صدای رادمهر ازون بالاتر رفت و ارضا شد. بعد از ارضا شدن اون منم دیگه حس کردن نداشتم و با چندتا بوس قضیه رو تمومش کرد. یه دفعه نا خواسته کاندوم رو روی کیر رادمهر دیدم و ریدم تو خودم. من چکار کرده بودم این جنده رو بی کاندوم کردم و دغدغه ایدز گرفتن تا روز کنکور منو ول نکرد. حتی تو کنکور یادم افتاده بود. بعد از اون دیگه زنگ نزد منم اصراری به دیدنش نداشتم چون جقامو خیلی بیشتر دوست داشتم.
این سکس جز بدترین سکسای زندگیم بود و فقط چون سکس اولم بود نوشتم و هیچ حس خوبی نسبت بهش ندارم. اگه دوست داشته باشین با داستان سکسای احساسی و داغ و باحالم باز با جزئیات بیشتر براتون می نویسم.

نوشته: زال

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها