داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

اولین سکسم در ۱۴ سالگی

سلام … من می خوام یکی از خاطره های سکسی مو که در ۱۴ سالگیم بود رو تعریف کنم
توی اون دوران ، من خیلی سکس رو دوست داشتم ، ولی به خودم میگفتم که من هنوز خیلی سنم کمه!
من دختری بودم که اصلا با کسی رل نمیزدم و اینا…
تا اینکه وقتی سال تحصیلی جدیدی رو شروع کردم از آبان ماهش اینا بود که به پیری رو میدیدم،که روی پله خونه پشت مدرسمون می نشست و من اونو نگاه میکردم و اونم منو تا به روزی که اون تنها بود و منم تنها بودم (منظورم اینکه دوستام باهام نبودن) ازش پرسیدم : تو فازت چیه ؟ اون گفت: فاز تو چیه خوشگله؟!
من یه لحظه یه جوری شدم و گفتم ه…هیچی! و سریع دوییدم رفتم، خودمو توی در خونه ای که درش مثل آینه بود نگاه کردم و دیدم اوو، چقدر قرمز، شدم … روز بعد که از مدرسه برمی گشتم از کوچه اون ور مدرسه برگشتم که نبینمش ، رسیده بودم به به کوچه مونده به خونم که یکی دستمو گرفت و منو گشوند، دیدم عع خودشه!! به کاغذ داد و گفت این شمارمه، بهم بزنگ… و سریع رفت منم یکم تعجب کردم و تو فکر بودم و به خونه اومدم،و به سرم زد که بهش پیام بدم توی واتساپ ، دیگه دادم “سلام” چند دقیقه بعد جواب داد سلام تویی، گفتم اره همون دختر مدرسه ایه و باهاش صحبت میکردم و ازش پرسیدم تو اسمت چیه؟ گفت : کریم
_آها: چند سالته؟
+۳۰ سال
_ چییی ، ۱۷ سال ازم بزرگتری و مجردی
+اره دیگه😂
و دیگه باهاش صحبت میکردم و اینا و مامانم باهام اصلا خوب نبود باهام بد رفتار میکرد، برای همین بیشتر به سمت کریم کشیده میشدم ، تا اینکه به مسافرت کاری پیش اومد که با دعوا بهم فهموندن که منو با خودشون نمیبرن، که من دیگه ناراحت شدم و اینارو به کریم گفتم و دیوانگی کردم و بهش گفتم میای خونم، کسی تا دو سه روز نیست؟!
که گفت که تو بیا خونه ی من
_ همین خونه که پشت مدرسمون هست؟
+نه بابا، اونجام خونه پدر و مادرم هست ، خونه خودم پونکه،
من هی با خودم کلنجار رفتم که نکنه اتفاقآ برام بیوفته تو خونش و کلی نگرانی دیگه و بهش گفتم و تونم اعتماد لازم رو حاصل کرد و من قبول کردم که شب بیاد سر کوچه دنبالم که کسی از همسایه ها منو و اونو نبینه، دیگه رفتم حموم و همه پشمامو شیو کردم و به لباس دکلته پوشیدم با پالتو و زنگ گفت سر کوچم و من رفتم دیگه خوب راه شوخی میکردیم و رفتیم و رفتیم تا رسیدیم پونک، از شرق به غرب تهران هم کم راهی نبود 🤦🏻‍♀️😂
دیگه به خونه نوساز و شیک، ریموت زد رفتیم توی پارکینگ و با آسانسور رفتیم طبقه دوم و دیگه قرار بود شام بخوریم و خونش مثل کاخ بود ، خیلی قشنگ بود و یه میز رمانتیک برای شام حاضر بود، منم خیلی گشتم بود دیگه خوردیم و بهم گفت : من می خوام یه چیزی بهت بگم! گفتم بگو:
_ ببین من عاشقت شدم ، میدونم اختلاف سنی هامون زیاد ولی عشق ، عشق باشه مهم نیست، می خوام باهات یکی باشم ، خواهش میکنم ردم نکن، من واقعا توی اون لحظه نمیدونستم چی بگم ، فقط دیدم سر پاعه ، گفتم من بلند شم، وایسم ک دور کمرم و گرفت و منم دور کمرشو گرفتم چون قدم نمی رسید دستمو روی شونه هاش یا دور گردنش بزارم ماشاالله خیلی هم قد بلند بود ، هیکلش هم حساب ورزشکاری، میتونم اعتراف کنم که منم عاشقش شده بودم! دیگه اومد جلوتر و خم شد ، که فهمیدم میخواد ازم لب بگیره و منم اومدم جلوتر و یه لب حسابی گرفتیم که منو بغل کرد و برد سمت تخت خوابوند و خودشم با من دراز کشید کنارم دیگه دیدم دستش و برد پشتم که دکلته مو باز کنه ، ولی من نذاشتم چون سوتین نبستده بودم گفتم الان تا دکلته م باز شه سینه ها میاد بیرون،به جاش من دکمه های لباسش و باز کردم و لختش کردم و بلند شد شلوارش و در آورد ولی شرتش رو نه! مندیگه دکلته مو در آوردم و دیگه سینه هام هم لخت🤦🏻‍♀️😂و اومد سمتم و گفتم جااانم، چقدر کوچولو و سفیدن…و کلی سینه هامو مالوند و خورد که من داشتم غش میکردم و اروم شرتمو کشید پایین و منو لبه تخت گذاشت و کصمو کلی خورد و منم اه اه میکردم و کصم کلی لیز شده بود و با انگشت باهاش بازی میکرد تا دیدم سریع شرتشو در آورد و عجب کیری داشت، کلفت و دراز و راست کرده و برد سمت کصم و گفتم ، کریم صبر کن، چیکار میکنی؟ گفت : تو باید زنم بشی ، من میخوامت، ولی من گفتم نه و فعلا نه، و آخر هم نذاشتم دیگه گفت: کون میدی، دیگه گفتم اره ، دیگه کونمو کلی چرب کرد و بهش گفتم خواهش میکنم اروم من میترسم، گفت باشه حواسم هست دیگه، اروم اروم کرد تو ، من خداب لذت میبردم ولی درد هم خیلی داشت تا ته کرد توی کونم و اروم اورم تلمبه میزد و تند تر کرد تا ابش اومد و ریختش توی کونم دیگه منم خیلی خسته شده بودم و گفتم خب منو میرسونی؟ گفت نه دبگه تو امشب باید با من بخوابی، در خواست قبلیمو که رد کردی ، اینو حداقل قبول کن، پدر و مادرت هم که فردا شب میان ، منم دیگه دیدم راست میگه و قبول کردم و اون شب رو باهاش خوابیدم ، توی سینه هاش و در آغوش گرمش خوابیدم، که تمام کمبود محبت هام جبران شد، دیگه صبح بیدار شدم و دیدم اومد بالاسرم و گفت ، سلام پرنسس، منم گفتم سلام عشقم، دیگه برام صبحونه آماده کرده بود و صبحونه خوردیم و آماده شدم که بریم، گفت قول بده دفعه بعد پردتو بزنم، زن من بشو، با هم از ایران فرار میکنیم و تو هم از دست پدر و مادرت هم راحت میشی ، جوابشو ندادم و رفتیم پارکینگ و توی راه هم صحبتی دیگه نکردیم، تا رسیدیم به کوچه مونده به خونمون که توقف کرد ، منم یهو دلم سوخت و لپشو بوسیدم، و اونم منو بوسید و گفت خدافظ عشقم، گفتم خدافظ کریم جون، دیگه کلید انداختم و رفتم خونه ، خونه نکبت و افسرده و گفتم کاش بازم پیش کریم بودم دیگه شب هم پدر و مادرم اومدن و توی مسافرت نمیدونم سر چی دعواشون شده بود که بازم جر و بحث میکردن، دیگه منم گفتم ، کلاس نهم سال سختیه و گوشی رو کلا خاموش میکنم و می زارم کنار دیگه توی رشته انسانی قبول شدم و رفتم سراغ گوشی که دیدم توی مخاطبین واتساپ کسی به اسم کریم نیست یعنی دلیت اکانت کرده بود ، به سرم زد که به شمارش زنگ بزنم و دیدم صدای یه مرده برداشت و گفت بله، بفرمایید ؟
گفتم سلام ببخشید مزاحمتون شدم، من با کریم کار دارم، بهم گفت متاسفم، من این خط رو تازه گرفتم، تا تهشو خوندم و گفت م ممنون ببخشید، مزاحمتون شدم
دیگه هرگز دفعه بعدی که قرار بود زنش بشم نرسید و تا بدین جای رسیدم که روانشناس هستم و در شهر زیبای پاریس زندگی میکنم ، و در اصل روانشناسی آموختم که باید به دخترا کلی محبت ورزید که به سمت پسر کشیده نشن، که با مهربونی هاشون ، دلشون بلرزه، فهمیدن که کمبود محبت چقدر بد و مخربه، و دخترایی که از پسر ضربه میبینن، به خاطر کمبود محبت هست که بهش دل میبندن، حالا کریم که خیلی خوب و با شرف بود وگرنه اونم میتونست کاری کنه و من هنوز هم دوستش دارم.♡
و اینکه هنوز هم مجردم:)

نوشته: م.ا

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها