داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

ساک تو ۱۴ سالگی

هلوو، خب اول بگم که سعی میکنم این داستان رو با حداقال مبالغه تعریف کنم.
من میترا ام(اسم واقعیمه) در حال حاضر ۱۹ سالمه و در لغت یه جنده ی توجه هستم که بهش افتخار نمیکنم ولی به هر حال درگیرشم.
این‌ اتفاق دقیقا زمستون کلاس ۹ ام برام افتاد و تقریبا ۶ ماه مونده بود به ۱۵ سالگیم، چیزی که میتونم بگم اینه که خیلی زود تر از هم سن و سالام به بلوغ رسیدم ولی به هر حال هنوز بچه بودم.
قد اون موقع بین ۱۶۰ تا ۱۶۵ بود و لاغر مردنی بودم، ولی ژنتیکی باسن تقریبا بزرگی داشتم.
اون موقع پوستم تقریبا سفید بود( اخیرا با سلاریوم برنزه کردم)
تو اون سن به شدت پورن میدیدم با یکی دوستام به اسم سوگند( اسم واقعیش نیست) و مدرسمون تجریش بود و منطق حکم میکنه‌ اسم مدرسرو نگم.
به هر حال، اون تایم من و سوگند جوین یه گروپ تلگرام بودیم با ۱۰۰ تا ممبر که اکثرا بالای ۱۸ ۱۹ سال بودن، ولی منم سنم به ۱۸ ساله ها میخورد و ایرادی نداشت اونجا بودنم، خیلی هم تو مود پیدا کردن یه دوست پسر خوشگل و خوش هیکل بودم و پیداش هم کردم 😊.
اسمش سعید بود، ۱۹ سالش بود، قدش متوسط بود ۱۷۵ شاید، ولی خوش هیکل بود و برنزه همون جوری که دوست داشتم( خب اون تایم تازه تو ایران جو فیلمای توایلایت بود و هممون کراش داشتیم رو اون بازیگرا 😂).
به هر حال ما دو هفته ای باهم چت کردیم و اون با سن کمم اوکی بود و تنها ترسی که داشتم این بود که ازم سکس‌ بخواد چون واقعا میترسیدم از سکس.
قرار شد سر آخرین امتحان ترمم بیاد دنبالم و منو سوگند باهاش بریم بگردیم و اونجا اولین بار دیدمش، یادمه شهرک غرب زندگی میکرد و ماشینش زانتیا بود، دیدیم همو و دو سه ساعت گشتیم و رسوندمون خونه.
رابطمونو ادامه دادیم تا یه ماه بعدش که خیلی ناگهانی تو یه جرات حقیقت توی همون گروه بهم جرات داد که دفعه بعد که همو میبینیم باید برام ساک بزنی، من واقعا خجالت کشیدم مخصوصا وقتی همه تو گروپ ایموجی خنده میدادن، به هر حال گفتم اوکی، ولی چند بار پشت سر هم قرارمونو کنسل کردم که اون کارو نکنم، هرچند بدم نمیومد انجامش بدم، به هر حال ترس توی سن و سالمون کم نبود، بالاخره آخرین بار بهم گفت که فردا جلوی مدرستونم و اگه بازم بپیچونیم دیگه باهات حرف نمی زنم، به ناچار اوکی دادم.
فرداش میومد سر خیابون مدرسمون، شلوار پارچه ای گشاد و دهاتیه مدرسمونو مثل هر روز پوشیدم و تا ساق پا تاش زدم که شاید خوش تیپ تر شم با یه آلستار و جوراب کوتاه و کاپشن مشکی و یقه اسکی زیر مانتو مدرسه.
مدرسه که تموم شد رفتم سوار شدم و بعد کلی تیکه انداختن که منو پیچوندیو و انقدر ترسویی تا اسم کیر اومد فرار کردی، منم گفتم نخیر نترسیدم، خواستم اذیتت کنم( که کس گفتم، مثل سگ میترسیدم)
ایس پک خرید و باهم رفتیم بام تهران بخوریم.
ایس پکو که خوردیم گفت خب چیکار میکنی؟
گفتم چیو چیکار میکنم.
گفت جراتتو.
گفتم ببین سعید من واقعا از اون دخترا نیستم.
خیلی آروم و منطقی قانعم کرد که من پسرم و نیاز دارم و این مدت ازت نخواستم ولی واقعا نمیخوام مجبور شم بهت خیانت کنم و اینا و تو بالاخره باید شروع کنی چرا با من که انقدر دوست داریم همو نکنی، خلاصه قانع شدم، ولی شرط گذاشتم ابشو توی دهنم نریزه و قبول کرد.
بردم صندلی عقب و گفت کفشاتو درار بیا بالا بشین کامل، درآوردم و گفت جوراباتم درار، اونم دراوردم و ازم گرفت‌ گذاشت جیبش.
شروع کرد مالیدنم و کلی بوسیدن و تف مالی و زبون بازی و بعد شلوارشو دراورد، کیرش فکر میکنم ۱۶ ۱۷ بود و اصلا شیو نکرده بود.
گفت اول سرشو میکنی تو دهنت و بعد آروم آروم میری پایین، گفتم زیاد دیدم بلدم.
شروع کردم سرشو خورن و حواسم بود دندون نزنم که یه آب خیلی بد مزه ای اومد تو دهنم و سریع کشیدم عقب خودمو گفتم بهش مگه نگفتم ابت نیاد تو دهنم؟
گفت بخور بابا ابم نیست اون ترشح اولشه، شروع کردم خوردن دوباره که بهم گفت میترا.
گفتم هوم؟
گفت میشه دستتو ببندم؟
گفتم نه، معلومه که نه.
گفت به خدا قصد بدی ندارم فانتزیمه این.
کلی از اون اسرار از من انکار و آخر راضیم کرد.
دستمو با شال تو کوله پشتیم از پشت محکم بست و دوباره شروع کردم خوردن و از یکی دو دقیقه بعد سرمو گرفت و شروع کرد فشار دادن کیرش تو حلقم، کلی اوق زدم و خواستم بگم نکن، ولی صدام در نمیومد و اون تا زور داشت حلقمو رو کیرش فشار میداد تا یه جا که دیگه واقعا حالم داشت بهم میخورد از موهایی که رفت تو دهنم و آب دهنم از بینیم زد بیرون و یکم گذاشتت نفس بکشم.
گفتم حروم زاده آشغال خفم کردی، یه چک زد تو صورتم و گفت حروم زاده عمته درست صحبت کن و دوباره سرمو داد پایین.
بازم دهنم و باز کردم و گذاشتم تا جایی که میخواد دهنم و بگاد، صندلی پشت ماشینش، اون تیکه ای که دهن من بود خیس خیس شده بود انقدر آب دهنم ریخته بود هر وقت می ذاشت نفس بکشم بهش فحش میدادم و اون منو میزد، انگار خوشم میومد چون ۸ ۹ بار کردم این کارو 😂.
آخرش بعد ۱۰ دقیقه گاییدن دهنم با دستهای بسته، کیرش و کشید بیرون و کل ابشو ریخت رو صورتم و بعد دستامو باز کرد و تو ماشینش دستمال نبود با همون شال پاک کردن صورتمو و انداختمش تو‌ کوله ام.
کلی قربون صدقه رفت و بوس کرد سرمو و عذر خواهی کرد که چک میزد.
خواستم کفشم بپوشم اجازه نداد، گفت فعلا پا برهنه باش، تا برسونتم خونه پاهامو میمالید با دستش، سر خیابون خونه که رسیدیم خداحافظی کردیم و گفتم کفشمو بده، گفت نمیدم، گفتم یعنی چی بده اذیت نکن، گفت کفشو جورابات پیش من میمونن دفعه بعد که اومدی بهت میدمشون، گفتم بابا چرا ضر میزنی سعید بده میخوام برم خونه، گفت‌ آها، اون قرارا که کنسل کردی و منو بیکار گیر آوردی و کلی مسیر رفتم برگشتم حالا تلافی میشه، تا خونه پا برهنه برو هم ادب شی هم یاد بگیری دیگه ازین غلطا نکنی، کلی اسرار کردم و آخر گفت کفشو میدم ولی جورابتو میبرم، گفتم اوکی، شیششو داد پایین آل استارامو انداخت پایین گفت برو بردار، تا رفتن پایین دور بزنم ماشینو برم بردارم سریع درو باز کرد کفشامو برداشت و گاز داد رفت.
حالا منو میگی، فکر کن از سر خیابونمون تا خونه ۴ تا کوچه بود و تو سرما پا برهنه رفتم این مسیرو و همه مثل گداها با خنده نگام میکردن.
خونه ام رسیدم مامانم گفت چته پا برهنه ای چرت و پرت گفتم کفشم پاره شد انداختم اشغالی لابی و تا جایی که میدونم باورش شد، اخه چرا باورش نشه 😂.
با سعید چند وقتی دوست بودیم و بعد تموم شد.
البته کفشمو هیچ وقت نداد بهم 😂، فکر میکنم فوت فتیش داشت ولی خب هیچ وقت حرفی از فتیش نزد نمیدونم.
بدون هیچ مبالغه ای داستانم رو گفتم و امیدوارم جالب بوده باشه براتون.
لایک و کامنت لطفا
بوس به همتون 😘

نوشته: Mitra

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها