داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

زن داداش و عذاب وجدان

سلام خدمت همه داستان قبلی که نوشتم واقعیت داشت و همه توهین کردن ولی میرم سراغ داستان بعدی که نگارشاتشم درست کنم و شما لذت ببرید
من 25سالمه خاطره برمیگرده به سال 96 که من از دوست دختر فابم جدا شده بودم و دچار افسردگی شده بودم و فقط میخواستم از تموم زنها و دخترا انتقام بگیرم یاد زن داداشم افتادم که میدونستم راحت پا میده و کردنش واسم اسونه ،زمانی که 12 سالم بود خونه داداشم توی اتاق در حال بازی کردن بودم که اتفاقی چشمم به اتاق روبرو افتاد دیدم زن داداشم داره شورتشو عوض میکنه و پاهای سفیدش همیشه در ذهنم موند. تا اینکه رسیدیم به سال 96 از زنداداشم بگم که 40 سالع قد حدود 160/165وزن حدود 65/70سایز سینه هاش 90 من توی زمانی کمی قبل تر از 96 داداشم واسه کار رفته بود تهران و یه ماه نبود و همه ی خانواده بهشون سر میزدیم چون سه تا بچه توی خونه داشت،منم میرفتم یکی دو روز میموندم پیششون به خاطر دانشگام برمیگشتم خونه ،زن داداشم ارایشگره و وقتی خونه نبود و بچه هاش بودن من از اونا مراقبت میکردم توی خونه میگشتم البومارو نگاه میکردم و عکسای نیمه لختیشو میدیدم و دنبال شورتای خوشگلش بودم شورتای لامبادا و توری دوست داشتم ،شورتاشو برمیداشتم میرفتم داخل دسشویی با شورتاش حسابی حال میکردم و یسری هم ابمو ریختم لای شورتش که متوجه شه ولی به رو نیاورد یا هم اینکه متوجه نشده بود
وقتی میومد خونه کلا چشمام روش بود فیس خوبی نداشت اما بدن سفید و سکسی داشت که هر کیریو شق میکرد .
برمیگردم به سال 96 که میخواستم از زنا انتقام بگیرم و نفر اول زن داداشمو انتخاب کردم توی تلگرام بهش پیام دادم سلام و احوالپرسی اونم جواب میداد و با هم صحبت میکردیم ،زمانی که داداشم از سرکار برمیگشت خونه اشرف میگفت داداشت اومد پی ام نده از اونجا فهمیدم که داداشم اگه بفهمه تیکه بزرگم گوشمه ،هر روز صبح کارم شده بود دیگه چت کردن باهاش تا اینکه بهش گفتم اشرف من خیلی دوست دارم شوکه شد یهو گفت غلط کن این حرفا به تو نیومده ،از خاطره 12سالگیم گفت با جزییات کامل گفتم خیلی دوست دارم بدن ناز و سفیدتو لمس کنم ،عصبی شد و جوابمو نمیداد فرداش زنگ زدم بهش با صدای حشری باهاش صحبت کردن که خیسش کنم و بالاخره موفقم شدم ،هی میگفت بس کن و من ادامه میدادم ،دوست دارم اشرف جون اینقدر میخوامت که حد نداره اشرف تو واقعا یکی هستی و از بچگی توی فکرتم و یه لحظه از فکرت درنیومدم و…
تا اینکه یه روز رفتم خونشون اشرف میخواست بره خونه خواهرش که من گفتم میرسونمت اونم قبول کرد وقتی اومد نزدیک ماشین نشست عقب من خیلی ناراحت شدم رفتم دوتا خیابون اونورتر زدم کنار گفتم بیا بشین جلو گفت چرا؟ گفتم خب اینجوری بهتر میتونم ببینمت اونم اومد جلو ،من توی کونم عروسی بود
وقتی اومد جلو زدم دنده و اروم حرکت کردم زن داداش چادریم کنارم نشسته بود و من خوشحال بودم دستمو اروم گذاشتم روی پاش بهش‌گفتم اشرف خیلی دوست دارم خنده ی ملایمی زد دستمو اروم روی پاش کشیدم و بردم سمت سینه هاش خیلی دوست تاشتم توی دستام بگیرم اون سینه های بزرگو پرشیرو همینطور اروم سینه هاشو میمالیدم که دستشو گذاشت روی کیرم که داشت منفجر میشد منم همینطور از سینه هاش شروع کردم اومدم پایین و دکمه شلوار لیشو باز کردم و رسیدم به کص نابش که خیس خیس بود دستم داشت میسوخت روی اون کص ناز و توپول ماشین زدم کنار چسبیدم بهش و با دستش اینقدرکیرمو مالید که آبم اومد و ریخت توی شلوارم و کثیف شدم یه لب ازش گرفتم و رسونمدش خونه خواهرش و منم حال داشت از خودم و وضعم بهم میخورد یه جای خلوت وایستادم و دستمال کاغذی برداشتم و خودمو تمیز کردم رفتم خونه و دوش گرفتم فرداش زن داداشم زنگ زد گفت میخواد بره دکتر گفتم خب برو گفت تو نمیای دنبالم گفتم نه من یه جایی کار دارم شاید بعدش اومدم دنبالت
دو سه ساعتی گذشت زنگ زدم کجایی گفت توی متروام گفتم ایستگاه فلان جا وایستا میام دنبالت،منم خوشحال خونواده هم رفته بودن خونه داییم مهمونی ،توی راه کاندوم گرفتم و رفتم ایستگاه مترو چند دقیقه ای صبر کردم که دیدم اومد نشست جلو وقتی نشست حرکت کردم گفتم کجا بریم گفت هر جا دوس داری برو منم رفتم سمت خونه ایندفعع دیگه امون ندادم دستمو گذاشتم روی پاش و تا خونه میمالدونمش و اونم یا امتنا میکرد یا دستمو پس میزداونم با خنده خلاصع رسیدیم و از اسانسور رفتیم بالا و وارد خونه شدیم دیگه حشریتم روی هزار بود بردمش داخل اتاق و لباساشو میکندم و اونم حالت تدافعی گرفته بود ولی حشریت من زورتر بود و کامل لختش کردم و خوابوندمش و لباشو میخوردم و با دستام میمالیدمش فقط رویام به حقیقت پیوست و اون سینه ها جلوی چشمام بود افتادم به جون سینه هاش با ولع میخوردم دیگه فرصت کار دیگه ای ندادم بهش و کاندوم و گذاشتم روی کیرم تا داخل کصش کردم ابم ریخت توی کاندوم و بعدش خون دماغ کردم یه ضد حالی خوردم که نگو ،بعدش چنین عذاب وجدانی اومد سراغم که نگو سریع گفتم حاضر کن برسونمت توی راه سیگارو روشن‌کردم و تا جایی که رسوندمش حرفی نزدم باهاش عذاب وجدان ولم نمیکرد و هی خودمو مواخذه میکردم وقتی میرفتم خونشون دیگه نمیتونستم توی چشاش نگاه کنم الان دیگه از اون ماجرا چهار سالی میگذره که دیگه ندیدمش یا فقط توی مهمونیا بوده که فرار میکردم به نظر من هیچ وقت با زن شوهردار رابطه نداشته باشین اونم کسی که همیشه میبینینش چون خیلی سخته ،همیشه یه راهی واسه رفع ارضا جنسی وجود داره اما من این راهو که بخوایید با زن شوهردار باشید پیشنهاد نمیکنم.

نوشته: …

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها