داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

زن بابام میشی ؟

شاید کسی باورش نشه که یک دختر برای پدر خودش دوست دختر جور کنه . حتی گاهی در همون خونه ای باشه که اون و دوست دختر باباش با هم گرم صحبت و احتمالا که چه عرض کنم حتما سرگرم کارای دیگه ای هستند . . دست بیرحم روز گار مامان منو وقتی که تازه می خواستم برم دبیرستان ازم گرفت . همش از این می ترسیدم که نکنه بابا بخواد بره زن بگیره . بابا نوشاد من مرد خیلی شیک پوش و خوش قیافه ای بود و هست و خیلی راحت با هر زنی که دوست داشته باشه دوست می شه . ولی حداقل این مردونگی رو داره که با زنای شوهر دار رابطه بر قرار نکنه . مامانم زن مهربونی بود هرچند مثل بابا سفید وخوشگل نیود ولی با نمک و جذاب بود . منم به مامانم رفته بودم . پدرم هنوز چهل سالش نشده بود که من رفتم دانشجو شدم . دانشجوی همون شهری که درش زندگی می کردم . بار ها و بار ها منو از این که یک مرد نیاز به همدمی داره و بدون زن نمی تونه زندگی کنه می ترسوند . با این که می دونستم این حرفا رو واسه این می زنه که یه توجیهی واسه خوش گذرونیهاش داشته باشه بازم می ترسیدم و در مقابل دختر بازی و زن بازیهاش کوتاه میومدم . اون حتی ملاحظه منو نمی کرد . فقط بلد بود به من هشدار بده که نارینه حواست باشه که دوست پسر نگیری نارینه جنس همه پسرا خرده شیشه داره .. نارینه من مرد هستم و مردا رو خوب می شناسم . ولی از حق نگذریم تا موقعی که مامان زنده بود کار خلافی رو در این زمینه ازش ندیدم . هنوز کارای مربوط به ثبت نام در دانشگاه رو تموم نکرده بهم میگه نارینه حواست باشه دخترای دانشجوی این دوره زمونه روشون بازه تو حسابت از اونا جداست نکنه گول حرفای اونا رو بخوری . ولی نارینه جون می دونم که هوای باباتو داری . میگن خیلی  هاشون بی خیالن و دختر هم نیستن . اگه بتونی منو باهاشون آشنا کنی نشون میده که باباتو خیلی دوست داری و خودتو هم همین طور . دیگه اصلا به این فکر نمی کنم که بخوام برم زن بگیرم .. دیوونه ام کرده بود . از این دخترایی که دختر نباشند چهار پنج تایی رو در کلاسمون داشتیم . می خواستم طفره برم و حرف بابا رو نشنیده بگیرم . مگه ولم می کرد همراه من میومد تا دم در دانشگاه و وقتی هم که سر کار نبود  به وقت تموم شدن کلاسام  به بهونه دید زدن همکلاسام میومد سراغم . اون چند تا دختر زن , اولش فکر می کردند که بابام دوست پسر مردمنه ولی وقتی که فهمیدن بابامه شروع کردن به پاچه خواری من و وقتی هم که فهمیدن  زن نداره بیشتر سراغشو می گرفتن . هرچند می دونستم اگه به بابام کمک نکنم اون خودش از عهده اش بر میاد ولی چند روز دیرتر اما برای این که بعدا رو من منت نذاره که دخترم هوامو نداشته و تهدیدم نکنه مجبور شدم که خودم گلاره رو واسش جور کنم . . دختره از اون چند تا از خط خارج شده ای که می شناختم مهربون تر و مودب تر بود و می شد چند کلام حرف باهاش زد بقیه عین چاله میدونی ها تیکه پرون بودند و اصلا معلوم نبود چه جوری دانشجو شدن . می خواستند بابا رو ساندویچ کنن .البته این اولین باری نبود که یکی رو واسه بابا جور می کردم . قبل از این که برم دانشگاه یکی دو تا از بیوه های فامیلو واسه بابا ردیفش کردم که پدر پس از این که یکی دوبار با اونا بود دیگه زنا دلشو زدند و همش دنبال تنوع طلبی بود . بیشتر وقتا وقتی که حشری می شدم جز این که با خودم ور برم و با کس و سینه هام بازی کنم کار دیگه ای از دستم بر نمیومد . وقتی که بابا وگلاره تو خونه مون که خیلی هم بزرگ و ویلایی بود خلوت می کردند من می رفتم دور ترین نقطه ای که می شد از اتاق خوابشون  قرار گرفت  یعنی اتاق خودم . دلم می خواست منم یکی رو واسه خودم می داشتم . رنج می کشیدم بابام از این که رو همون تختی که بار ها و بار ها مامانو روش گاییده بخواد کس دیگه ای رو هم بکنه خیالش نبود ولی من رنج می کشیدم.. گلاره  دو سه بار بابابام سکس کرد . اون بیست و سه سالش بود . پنج سال ازم بزرگتر بود و خیلی دیر دانشجو شده بود . خودش می گفت که قبلا شوهر داشته و مطلقه هست . نمی دونم راست می گفت یا نه ولی فرقی هم واسم نمی کرد . چون خیلی از دخترا از این که دیگه به وقت ازدواج دوشیزه نباشند خیالشون نبود . از این می ترسیدم که نکنه اون بخواد بابا رو طوری تورش کنه که واسه همیشه مال  اون شه و نامادری من شه .. من از زن بازیهای بابا خیلی تو گوشش خوندم .. یه روز بهم گفت نارینه چرا این قدر می ترسی . نترس من خودم اهل حالم . اگه دوست داشتم سر خونه زندگی اولم می موندم . من از این که پای بند باشم خوشم نمیاد . راستی نارینه تو چرا دوست دختر بابات نمیشی -چی میگی گلاره دیوونه شدی ;/; . اصلا فکرشو نمی کنم . تازه پدرم پدرمو در میاره اگه بخوام این فکر رو تو سر خودم بذارم . و اون عشقی رو که یک پدر به دخترش داره اصلا فرق می کنه زشته . مگر این که اون قدر افکارمونو شیطونی کنیم و…. حرفمو قطع کرد و گفت پس تا آخر عمرت تو خماری بمون . این بابایی که من دیدم فکر نکنم اصلا به تو و نیاز هات فکر کنه . اگه خواستگار هم واست بیاد ترجیح میده که شوهرت نده تا پیشش بمونی و واسش دختر جور کنی . هر چند خودش می تونه ولی تو که باشی کارش خیلی راحت تره .. ببین نارینه دوست داری که باباتو وقت سکس ببینی ;/; -گلاره زشته . خودتو هم لختی . سختت نیست . -بابا از ما دیگه گذشته . من بی خیال این حرفاهستم . مگه تو مث من زن نیستی ;/; هوس نداری ;/; همون کس و همون هوس و التهابه دیگه . از چی خجالت بکشم ;/; اگه هوسو در خودم بکشم باید از خودم خجالت بکشم که نتونستم کاری واسه خودم انجام بدم . چند تا سایت سکسی و داستانهای سکس با محارم و پدر و دختر رو به من معرفی کرد -نارینه اینا رو بخون و یه خورده ذهنتو آماده کن . امروز غروب هم  من و بابات با همیم . ظاهرا فکر می کنه تو خونه نیستی هر چند برای اون فرقی نمی کنه . در اتاقو هم سعی می کنم نیمه باز بذارم . اون حتی وقتی تو نباشی می ترسه که یهو بیای و اونو ببینی . از اینش فقط می ترسه -پس واسه چی میگی ممکنه  راضی شه باهام سکس کنه . -نمی دونم باید دید و روش کار کرد . . اون روز اون و بابا رو به وقت سکس دیدم .. گلاره یه چیزو فراموش کرده بود و این که من یک دخترم و چطور می تونم  خودمو در اختیار مردی بذارم که کاملا و مثل اون ازش لذت ببرم . ولی فقط واسه تنوع و هیجان راضی شدم که صحنه رو ببینم هر چند از این که پدر با یکی دیگه باشه و من شاهد صحنه باشم  در اصل عذاب می کشیدم ولی وقتی اون دو تا را دیدم که چه جور دارن تن و بدن همو می لیسند و بابا هم با حرص خودشو بهش چسبونده و پاهاشو از وسط باز کرده کیرشو کرده توی کس گلاره همونجا زانوهام سست شد و اگه ترس از آبرو ریزی نبود از جام نمی تونستم پا شم . از نوک پا تا فرق سرم در حال سوختن بود . گلاره ازم سفید تر و خوش پوست تر بود ولی نمک و جذابیت منو نداشت . اختلاف سنی اونا نشون نمی داد که سال باشه . نمی تونستم زیاد به صحنه نگاه کنم . شاید بابام منو می دید . ولی گلاره با چند بار جیغ کشیدن و دست و پا زدن ارضا شد و بابا هم آبشو ریخت توکسش . اینجا بود که گلاره شروع کرد به مخ بابا رو به کار گرفتن . -نوشی جون تو نمی خوای واسه دخترت یه کاری بکنی -چیکار کنم برم براش خواستگار گیر بیارم . اون بچه هست . باید درس بخونه .. وقتی بابا بهم می گفت بچه , می خواستم جیغ بکشم . .. همین حرفش بیشتر وادارم کرد که نسبت به سکس با اون بی خیال تر شم . یعنی علاقه نشون بدم .  یه بچه ای نشونت بدم که از این حرفت پشیمون شی .. بحث بی نتیجه آن دو ادامه داشت -میگی چیکار کنم گلاره نکنه دلت می خوا د خودم دوست پسرش شم . -آره چه اشکالی داره -مسخره می کنی .. بدنم می لرزه -ببین نوشاد جون الان دوستم اکی با این که شوهرم داره باباباش سکس می کنه . می گه این جوری بیشتر لذت می برم و اعصابم آروم میشه .. -گلاره داری عصبی ام می کنی من اصلا همچین فکرایی ندارم . اصلا اون اگه بدونه من همچین فکری در موردش می کنم …. -مگه می کنی ;/; -نه اگه بخوام این فکر رو بکنم .-پس اگه اون راضی باشه تو هم راضی هستی ;/; -چرا حرف تو دهن آدم میذاری . ببین گلاره تو به غیر از همسرم اولین زنی هستی که بیشتر از سه بار باهاش بودم . پس دوستت دارم و بهت احترام می ذارم  که این رفتا ررو باهات دارم . کاری نکن که این باورهام خراب شه . اصلا فکرمو خرابش کردی . من و دخترم ;/; -نگو که تحریک نشدی .. -اون هم همسرمه هم مادرمه هم خواهرمه هم دخترمه . تنها کسیه که برام مونده از زنایی که واسم درجه یک باشن .. -خب عزیز پس ازش بخواه که نقش همسری خودشو انجام بده .. دلم می خواست اون لحظه دهن و سر تاپای گلاره رو غرق بوسه اش کنم که این قدر بی ریا و خالصانه می خواست هوای منو داشته باشه . -گلاره  حالمو خرابش کردی . فکرمو مشغول کردی . دخترم اصلا تو باغ نیست . اون به خودش نمی رسه و می دونم این مسائل براش اهمیتی نداره . نه از این حرفا نزن . نارینه هنوز بچه هست . -ببین نوشی جون از این نترس که دختری دخترت رو بگیری . همه چی با یه اشاره قابل حله . -می دونم می دونم الان دیگه به لطف علم همه چی حله ولی اصلا پیش کشیدن این حرفا چه موردی داره . خیلی راحت حرف می زنی مگه خودت با بابات بودی -نه ولی اگه اون بخواد با من باشه حرفی ندارم . -نهههههه وااااایییییی چی داری میگی -البته اگه تو منو نخوای . آفرین گلاره خوب تونسته بود بابا رو بپیچونه و کمی آب بندیش کنه .. بابا می گفت که من به خودم نمی رسم و در بند این چیزا نیستم .. می دونم چیکارت کنم نوشاد . از اون به بعد با دامن های کوتاه و چسبون و آرایشی ملایم که به چهره ام بیاد و روژی که لبامو کلفت تر نشون بده خودمو رو در روش قرار می دادم . فیلمهایی رو می دیدم که صحنه زیاد داشته باشه . از خواننده های مردی حرف می زدم که بهشون علاقه دارم -نارینه تو چرا این جوری شدی ;/; حواست هست داری چیکار می کنی ;/; -بابا من بزرگ شدم . در یه محیطی هستم که دخترا پسرا با همند . باید زندگی کنم و وارد اجتماع بزرگتری شم . نمیشه که همش خودمو با قوانین چهار دیواری مطابقت بدم . اگه بدونی چند تا پسر دوست دارن که باهام دوست شن به دخترت می بالی .. -دیوونه شدی . اجازه نداری به هیشکدوم از اونا روی خوش نشون بدی . جنس همه شون خرابه -چیه بابا تو خودت میری با به دختر دانشجو به نام گلاره دوست میشی اون وقت یکی دیگه با دخترت دوست نشه ;/; -از دستت  دیوونه شدم دختر . بابا فقط یه شلوارک پاش بود و بهترین وقتی بود که خودمو بندازم بغلش و با سینه های لختش ور برم .. همین کارو هم کردم . -بابا تو منو دوست داری ;/; سرمو رو سینه اش گذاشته و از کناره ها چش تو چشاش انداختم . کار سختی بود و اونم به زحمت می تونست نگاهشو به نگاه من بدوزه . -نارینه یه خورده داری شیطون میشی . -بابا منم یه انسانم . با کف دستم سینه هاشو مالش می دادم . انگشتامو فرو می بردم لای موهای سینه اش و لبامو هم همون دور و بر می گردوندم . خوشش میومد و چشاشو می بست . صورتشو بوسیدم و آروم آروم رفتم طرف لبش . -بابا دوستم داری ;/; ازم دلخوری ;/; خودمو بیشتر بهش چسبوندم . می خواستم ببینم کیرش در چه وضعیتی قرار داره . پاهامو آروم به شلوارکش مالوندم . چقدر سفت و شق شده بود .. بابا خوشش اومده بود . وقتی که یه مرد کیرش به خاطر یه زن شق شده باید بدونم که این آمادگیشو داره که اون زنو بکنه . اینو گلاره بهم گفته بود . دست از سرش بر داشتم .. نگاه بابا طور دیگه ای شده بود . من خودمو فانتزی تر کردم . شیک تر و خوشگل تر  تا بهش نشون بدم که بچه نیستم . شب جمعه ای قرار بود گلاره بیاد خونه مون و تا صبح بابابا تنها باشه . بابا خودشو خیلی شیک کرد ریش و سبیلشو  تیغ کرد و صورت خوشگلشو برق انداخت و عطرایی به خودش زده بود که مثلا یه زنو تحریک کنه که منو بیشتر تحریک کرد . منم عطرای ملایمی به خودم زدم . اصلا بهم توجهی نداشت .. منتظر گلاره بود . منم یه پیرهن یه سره بیکنی نمایی تنم کرده بودم که کمرش تا باسن کاملا بر هنه بود و موهای بلندو مشکی و صا ف منم که تا انتهای کمر می رسید تصویر پشت منو خیلی زیباتر نشون می داد . می دونستم که بابا از بچگی به این که موهای من بلند باشه علاقه داشته . هر بار مامان موهامو کوتاه می کرد باهاش دعوا میفتاد . صبر کردم تا گلاره تلفنشو بزنه.. زنگ زد و گفت که شرایطش طوریه که نمی تونه بیاد . زد تو ذوق بابا . دوست فداکار من این کارو به خاطر من انجام داده بود . بابا شده بود برج زهر مار . اون اگه هوس کس به سرش میفتاد تا نمی کرد آروم نمی نشست . مامان از دستش امون نداشت .. در همین گیر و دار قیچی رو دادم دستش و گفتم بابا موهامو از وسط کمر بزن .. -دختر دیوونه شدی . مگه نمی دونی که من موهای بلند دوست دارم ;/; -تو دخترتو دوست نداری . موهاشو دوست داری ;/; -نارینه من عصبی هستم . اون امشب منو قال گذاشت -عوضش تو با منی . لذت نمی بری ;/; -من یه چیز دیگه ای هم می خواستم . ولی اون که نیومد . -نارینه ازت دلخور میشم . این کارو نکنی ها . یه وقت من نیستم نزنی ها .. -تو که ازش استفاده نمی کنی . بهش اهمیت نمیدی . دستشو گذاشت رو موهام . کف دستشو رو موهام گذاشته بود و رو کمرم می کشید . این کارو با اشتیاق خاصی انجام می داد . حس کردم که  چند درصدی اثر حرفای گلاره اونو وادار به این شیوه نوازش کرده .. -من امشبو چیکار کنم -بابا یه خورده خود نگه دار باش . .. بازم با موهای بلند و مشکی و اتوکشیده ام ورمی رفت . اتو که نکشیده بودم . حالتش به این صورت بود . اون این کارو از پشت انجام می داد که یه لذتی رو در تمام بدنم حسش می کردم . امروز عکسای انفرادی بابا رو کنار عکسای تکی خودم گذاشته بودم و وقتی می دیدم بابام چقدر جذاب و تو دل برو و دختر کشه به بقیه دخترا حسودیم می شد -نارینه بهم قول دادی ها -بابا من قولی ندادم . رومو بر گردوند و این بار لبمو بوسید . نمی دونم چرا این قدر حساس بود به این که دخترش بایدحتما موهای بلند داشته باشه . یه بار دیگه زانومو خم کرده زدم به قسمت کیرش . هنوز سفت بود . .. داشتم دیوونه می شدم . من از اون سکس می خواستم .  می خواستم بابای قشنگمو لخت کنم و باهاش سکس داشته باشم . اون هنوز جوون بود . سی و نه سالش بود . فقط بیست و یک سال ازم بزرگتر بود . حرفای گلاره واقعا منو از راه به در برده بود . همین چند ساعتی چند تا داستان هم در مورد سکس پدر و دختر هم خونده بودم که دیگه نور علی نور شده بود . اعصاب منو به هم ریخت . نمی دونم چرا منو به حال خودم ول کرد . خودشم درب و داغون بود . من به اون نیاز داشتم و اون نیاز  به گلاره داشت . قبل از خواب یک اقدام عجیبی کردم که  به همون اندازه که امکان داشت نقشه ام بگیره به همون اندازه احتمال داشت که عصبانی ام کنه و نقشه هام نقش بر آب شه . یه سوتین و شورت خیلی فانتزی به رنگ سفید  تنم کرده  لباس خواب توری مامانو که به رنگ آبی خیلی ملایم و بسیار بدن نما و شیک بود پوشیدم . می دونستم این لباس رو بابا بیشتر از بقیه لباسا دوست داره . اومدم تا یه شب به خیر بهش بگم .. اون اول حواسش نبود . بی مقدمه شروع کردم به صحبت در مورد مسئله ای که اصلا جاش نبود . -به حق چیز های ندیده و نشنیده .. امروز شنیدم که یکی با باباش رابطه سکسی داره .. شوکه شدم .. -تعجب نداره نارینه جون از اینا خیلی فراوون شده . دیگه کسی واسه ارزشها و روابط ارزشی و مقدس ارزشی قائل نیست -ولی خب هر دو طرف راضین .. یه لحظه چشش افتاد به لباس خواب من . سابقه نداشت که من این جوری جلوش ظاهر شم . شاید اگه قبلا از این کارا می کردم  یه خورده دقتشو تحت تاثیر قرار می داد . -این چه وضعشه . واسه چی به وسایل مامانت دست زدی . سرم داد کشید .. بغض گلوشو گرفته بود . تو چقدر شبیه اون شدی . انگار اون  زنده شده روبروم قرار گرفته.. چرا سر خود این کارو کردی …. دستمو جلوی صورتم گرفته و اشک ریزان رفتم اتاق خودم و خودمو انداختم رو تخت . هم احساساتی شده بودم و کاملا رفته بودم توی حس و هم این که اخلاق بابا رو می دونستم و دوست داشتم که ناز منو بکشه . خیلی سخته واسه مردا که بخوان از این کارا بکنن ولی ما دخترا کار خودمونو بلدیم .  غم و رنج خودمونو در یه حالت معلق نگه می داریم و طوری اونو کنترل می کنیم که فیلم به نظر نیاد چون می دونیم کوچک ترین غفلت و لغزشی باعث میشه که از طرفمون امتیاز نگیریم و تا وقتی که مطمئن نشدیم داریم به هدفمون می رسیم یک قدم پا پس نمی ذاریم . با صدای بلند اشک می ریختم . .. بیا دیگه بابا چقدر لفتش میدی . حالا منو پیش خودم خیطم نکن دیگه .. بالاخره اومد و کنارم نشست . دستاش دوباره رفت رو موهام . -عزیزم این لباس خواب خراب بشه چی . یاد گار مامانته .. -بابا  تو حالا باید هوای زنده ها رو داشته باشی . دخترت اینجا داره جون میده .. اون وقت داری غصه لباسو می خوری . چرا من نمی میرم . چرا زود تر نمیرم رم پیش مامان .. راحت میشم . -عزیزم تو از همه دنیا واسم عزیز تری -منهای این لباس -بابا تو اصلا بهم توجه نداری . از وقتی که مامان مرده همش فکر خودتی . به بهانه زن گرفتن و این که من بترسم همش میری با زنای دیگه ای -اگه دلت می خواد و ناراحت نمیشی من برم زن بگیرم -بابا موضوع رو منحرف نکن . تو به من اهمیتی نمیدی . لباس خوابو بالا زد و شروع کرد به نوازش و مالش آروم کمرم . خیلی خوشم میومد .. لباسو از سرم در آوردم . -حالا خیالت راحت یاد گار مامانو خرابش نمی کنم . فقط هر وقت من مردم این پیرهنو همراه من من کنار مامان چالش کنین .. خود به خود که اسم مامان اومد گریه ام گرفت ولی حواسم بود پیش عکس العمل بابا که این بار سخت بغلم زد و منم بغلش کردم و اگرم می خواست در بره نمی ذاشتم در ره .. چه صحنه ای شده بود . کیر بابا بی اندازه دراز و شق شده و آماده پرتاب شدن از سکو بود . وسط پاهام به کیر داخل شلوارش چسبیده بود . پاهامو حرکت می دادم . -نارینه مثل بچگی هاتی از این که تنتو بمالم خوشت میومد .. -الان هم حس می کنم بچه ام . -میگی ماساژت بدم .. -دوست دارم این قدر بدی تا بخوابم -بزرگ شدی . الان بدنت جلو منه نیمه لختی .. سختت نیست ;/; از نظر حجمی نود و پنج درصد تنم لخت بود و اون می گفت نیمه لخت . شاید همون که کسم توی دید نبود واسش نیمه لخت به نظر می رسید . شروع کرد کارشو .. چقدر از حرکت  دستاش روبدنم لذت می بردم . -بابا حالا که داری کارتو انجام میدی رو باسنمو هم خوب انجامش بده . من همون دخترتم .. هر دست اندازی او بهم حال می داد . قسمت جلو شورتم کاملا خیس شده بود . بابا دو تا برش کونمو هم می گردوند . خیلی تپل شده بودند . مثل تن من . آخه خیلی بهم می رسید و از نظر تغذیه هوامو داشت . خیلی حواسم بود که خوابم نبره .. اوخ بابابابا ..کیرت شقه . تو که دلت می خواد چرا یه کاری نمی کنی . هر کار بد یا خوبی رو بالاخره باید از یه جایی شروع کرد . اگه می خواستم برم توی حس اون وقت بابا صدا می زد خوابی یا نه و راستی راستی هم خوابم می برد . یه چند دقیقه ای رو که خوب حال کردم گفتم بابا بیا حالا نوبت منه . من باید ماساژت بدم . امشب گلاره تو رو گذاشته توی خماری . دخترت که نمرده .-خدا نکنه -بابا هم پشت کرده بود . اون باید زیر شلوارکش هم یه شورت پاش کرده باشه . چون کیرش اذیت می شد و عادت نداشت اونو تنها پاش کنه . . شلوارک بابا رو کشیدم پایین -چیکار می کنی -این جوری بهتره .. یه لحظه شورتشم داشت میومد پایین که اونو داد بالا . یه نگاهی از پهلو به کیر به تشک چسبیده داخل شورتش انداختم . عجب چیزی بود . هر چند از نزدیک مال کس دیگه ای رو ندیدم ولی داخل موبایل چند مدل عکس سکسی و فیلمشو داشتم و کیر بابا رو وقتی هم که داشت گلاره رو می گایید دیده بودم . حساب کار دستم افتاده بود . همراه با ماساژ به سینه های بابا دست می زدم . صورتشو لباشو از پهلو می بوسیدم .. یواش یواش حس کردم که دارم خوابش می کنم . چشاش رفته بود روی هم . ریسک عجیبی بود . دستمو گذاشتم لای شورتش .. هر لحظه منتظر فریادش بودم . منتظر بودم دعوام کنه حتی  اگرم خوشش میومد باید این کارو می کرد .. ولی حس کردم کیرش داره می پره . یه پرشهایی که انگار می خواد بره عقب . بعد ها فهمیدم که این کارش واسه نوعی جلوگیری کردن بود ولی من تنه کیرشو می مالیدم . اون چشاشو باز نمی کرد . مثلا می خواست بگه من خوابم .. دیگه حس کرد که من متوجهم که اون بیداره . -نارینه داری چیکار می کنی . ازت انتظار نداشتم . دیگه تا این حد ;/; .. طوری تشر نمی رفت که من جا برم و بزنم به چاک . بازی من و اون ادامه داشت . با این حال بازم هراس داشتم . این بار شورت بابا و سوتین خودمو درش آوردم . تا بخواد بفهمه چی شده یه فشار به اون آورده طاقبازش کردم . زورم بهش نمی رسید چون فکر کنم دلش می خواست زیاد خودشو سنگین نکرد . در جا کیرشو گذاشتم توی دهنم  چسبیده بودم به نقطه حساسش تا رامش کنم .. -نهههههه نههههههه نارینه نه .. این کار زشتو نکن .. ولی با نوازش موهام از طرف اون فشار منم رو بابا جونم بیشتر شد تا توی دهنم خالی کرد .. چند شم می شد شاید بار اولم بود و نمی دونستم چی به چیه یه خورده شو خوردم . طوری به بابا نشون دادم که دارم لذت می برم . لذت که می بردم . وقتی دیدم بابا چطور چشاشو بسته و بازم چند تا پرش دیگه رو به جلو به کیرش داده تا آبشو بیشتر خالی کنه تو دهنم شوق و ذوقم زیاد تر شد و به خاطر لذت بابا جونم احساس لذت کردم . -خب بسه دیگه هیچی بهت نمیگم .. -بابا پس من چی . این قدر خود خواه نباش دیگه .. طوری عصبی و طلبکار وانمود کردم که یه خورده جا رفته بود . پس سیاست زنا به این میگن ;/; البته همیشه نتیجه نمیده … -بابا میگی چیکار کنم . تو زن داشتی و ده تا دوست زن و دختر هم تا حالا گرفتی .. یعنی خود خواهی تا این حد . شورتمو کشیدم پایین و کس تپل و نازمو گرفتم طرفش و گفتم بابا نگاه کن چقدر خیسه . چقدر هوس داره ;/; چقدر داغه و یکی رو می خواد که خنکش کنه ;/; بابا من از غریبه ها بخوام که بیان کمکم ;/; بابایی که همش هوای غریبه ها رو داره ;/; چشای بابا گرد شده بود . برق هوسو می دیدم و می خوندم ولی فوری گفت نارینه زن که میگن شریک شیطونه همینه . آره من امشب هوس گلاره رو داشتم . به این کیر شق نگاه نکن . من که نمی خوام با .. با … -بقیه شو نمی خوای بگی بابا .. -پس من چی ;/; تازه اینجا گلاره ای نمی بینم . تن لخت منو می بینی و شق می کنی اون وقت میگی به یاد اون بوده ;/; سر ما یکی رو شیره نمال . رفتم کوسمو بمالونم طرف کیرش -چیکار می کنی زشته . -ما چند قدم بر داشتیم طرف زشتی , بیشترشو هم می تونیم بر داریم .. -به شرطی که به کسی نگی .  خلاف میلم و به خاطر تو کونتو می کنم . -بابا پیش من فیلم نیا .. به موقعش به تو کون هم میدم ولی حالا کسم می خاره . نگودختر هستی و زن میشی و از این چیزا توی کتم نمیره . الان دوره و زمونه ای شده که پرده گذاری راحت تر از پرده بر داریه . -همه اینا رو می دونم ولی بازم نمی تونم .. دیگه می دونستم که رشته امور و سکان کشتی هوس در دستان من قرار داره . یه حال و هوایی از پریود هم داشت در من به وجود میومد . باید می جنبیدم وگرنه دیگه در شرایط پریودی درست نبود کس بدم . بابا کمرش سست شده بود و نمی تونست حرکتی بکنه . جای حساسشو گرفته بودم توی دستم . آخه مردا که جز همین نقطه به اون صورت جای حساس خاصی ندارند . مثل ما زنا که نیستند اگه به چهار پنج جای بدنمون دست بزنن ولو میشیم . -ببین نارینه زشته از این نقطه ضعف من سوءاستفاده نکن . همیشه گفتم و بازم میگم تو جای مادر و خواهر و همسرم  هستی که هر سه تا رو از دست دادم و دختر هم که سر جاش پس برای من خیلی عزیزی .. -منم بهت میگم بابا اتفاقا این نقطه ضعف به نفع منم تموم میشه . من می خوام وقتی که جای مامانم هستم اون نقششم به خوبی انجام بدم . کف دستمو رو کیر بابا می گردوندم . سوتین خودمم در آورده یه گوشه ای پرت کرده بودم . پدر بی اندازه سست شده بود . همون کمر سستشو با کف دو تا دستام مالشش می دادم و هر چند لحظه یه بار دستمو میذاشتم رو کیرش -نهههههه نههههههه نکن باهام این کارو نکن با خودت این کارو نکن .. شیطون نشو -بابا خوشت نمیاد .. ;/; -نارینه ما تو ایران زندگی می کنیم -خب بکنیم . چی رو می خوای توجیه کنی ;/; وقتی که هر دو تامون می خوایم چه ایرادی داره . تازه هرچی که میشه ما هی میگیم خارج .. خارج خارج .. طوری میگیم که انگاری پا به هر جایی که خارج از ایران یعنی همون اروپا و امریکا و یه سری کشور های مثلا بی بند و بار دیگه بذاریم هر جا یه دختری رو گیر آوردیم داره با پدرش سکس می کنه . بیا بیابیا واسه دختر یکی یه دونه ات ناز نکن . پدررو که خیلی راحت طاقبازش کرده به طرف خودم بر گردونده بودم و شورتشم که تا آخر کشیده بودم پایین . خیلی دلم می خواست  این آخرین تیکه ای رو هم که رو تنمه اون درش بیاره . ولی باید خودم این کارو می کردم و می رفتم رو کارای اساسی دیگه . -بابا این قدر سخت نگیر . تنها تفاوت یا تفاوت اساسی ما با مردم بی خیال تر کشور های بی خیال تر در اینه که اونا سخت با مسائل بر خورد نمی کنن . همه چی رو خیلی راحت می گیرن . یه تیکه خون می خواد ازم بریزه . خب بیاد . عوضش هم من راحت میشم هم تو .. دیوونه شده بودم . من سست تر از بابا نشون می دادم . کسمو انداختم رو کیرش -نارینه .. همین جور بمالش . کیرو نفرست توی کس . همین جوری حال کن . من لذت می برم . -منم باید کیف کنم بابا . منم آدمم . اصلا شوهر نمی خوام . همین جا می مونم .. استرس داشتم . تصمیم سختی گرفته بودم . شاید عواقب خیلی بدی داشت که من نمی تونستم اونو پیش بینی کنم . ولی می دونستم اگه این کارو انجام ندم رنج و حسرت بیشتری رو به دنبال داره که من تا اینجاش اومدم و نتونستم ادامه بدم . آدم مگه چقدر می خواد عمر کنه که تا این حد عذاب بکشه .. -بابا حالا که به من رسیدی این قدر شل شدی ;/; هنوز احساس شرم و خجالت رو در چهره اش احساس می کردم . از روی پلکهای بسته اش . شاید منتظر بود که من یه کاری بکنم . قلبم تند تند می زد . کیر بابا رو صاف صافش کرده و خودمو بالاتر کشیدم .  اونم دل تو سینه اش نبود . دیوونگی پشت دیوونگی .. اونو هم مثل خودم بارش آورده بودم . حالا من بودم که داشتم بابامو تربیت می کردم . نوک کیر بابا رو سوراخ کسم قرار داشت . خودمو به طرف پایین حرکت دادم . سر کیر بابا حالا بود توی کسم -نارینه دیوونه نشو هنوز دیر نشده -بابا تا حالاش هم خیلی دیر شده . خیلی دیر . هرکی خربزه می خوره پای لرزش هم میشینه . حالا دو نفرمون پای لرزش می شینیم . ولی یه لرزش شیرینیه بابا . نمی دونی چقدر راحت میشیم . خیلی حال می کنیم .  نترس . چاقو که نمی خوای فرو کنی .. -کاش یه چاقو فرو می کردم توی قلبم و خودمو راحت می کردم -بابا این قدر ناز نکن . کیرت یه حرف دیگه ای می زنه . ببین چه راحت قبول کرده ;/; این دو تا این پایین زبون همو به خوبی می فهمن من و تو هم باید زبون همو بفهمیم دیگه . حالا بابا می خوام تو رو ببوسم . کاملا سوار بر پدرم بودم . فقط وسط بدن ما یه وجب فاصله داشت که اونم به خاطر وجود کیر بابا بود . من اگه می خواستم در همون حالت لبامو به لباش  نزدیک کنم کیر به طور خودکار بیشتر می رفت توی کس وقتی لبم رو لبش قرار می گرفت کیر به آخر خط می رسید . چقدر از این بازی لحظه ای خوشم میومد . لحظه به لحظه لبامو نزدیک ترش می کردم . نارینه فقط به بوسه فکر کن . کیر و کس خودشون همو درک می کنند . برو به سوی بوسه . لبای بابا . همین طور هم شد چون می خواستم کاملا رو بابا دراز بکشم همراه با نزدیک تر شدن لبام کیرش بیشتر می رفت توی کس . نارینه فقط به لب و به بوسه فکر کن . جوووووون این قدر حال میده و من خبر نداشتم ;/; از نوک انگشتا تا بالای سرم همه سست شده و حسی نداشتم . به تنها چیزی که فکر نمی کردم خون کسم بود .  میشه پاره نشده باشه ;/; به درک بذار شده باشه که دیگه اعصابم راحت شده باشه . مگه این پرده رو می خوام ببرم جواهر فروشی بفروشمش ;/; مایه دردسره . شره . باید ریشه شر رو کند .. جووووووون لبام رفت رو لبای بابا وکسم می سوخت دردش گرفته بود . ولی تحمل می کردم . لذت با درد قاطی شده بود . فقط این جمله رو از بابا شنیدم که گفت بالاخره کار خودتو کردی ;/; نذاشتم ادامه بده . لبامو گذاشتم رو لباش . چهار پنج سانتی از کیرش اون بیرون مونده بود و جا داشت که بره .. -بابا بیحال نباش . این اولین سکسمه .. دستتو بذار رو سینه هام .. خیلی دردم میاد ولی کیف می کنم . بابا زود باش -نارینه می ترسم . مادرت نزدیک بود غش کنه . -من دارم از شل بودن تو غش می کنم . همین کارا رو کردی که دقش دادی . با غریبه ها خوب بلدی کنار بیای . حالا که به ما می رسی این قدر مقرراتی میشی ;/; لبام رو لبای بابا کارشو می کرد . کیر بابا توی کس داغ و تنگ من حرکتی نداشت . شاید نمی تونست حرکتش بده و می ترسید . از هوس و از سوزش داشتم می سوختم . اصلا صدای شکافته شدن بکارتمو حس نکردم . شاید با درد های دیکه قاطی شده بود . تازه دست بابا رفته بود رو سینه های نیمه درشت و تازه  وآبدار من که دیدم می خواد خودشو از اون زیر بکشه بیرون . کیرش اون داخل داشت می رقصید . -آخخخخخخ آخخخخخخخ تقصیر من نیست . تو خودتو چسبوندی -آروم بابا .. چیه .. عیبی نداره حال کن حال کن نترس . من تا فردا باید پریود شم .. بابا راحت باش تازه شروعشه .. کیرشو کشید بیرون . آب کیرش و خون نشسته رو کیرش و اطراف کس من یه منظره قشنگی درست کرده بودند . اصلا هول نخوردم . به لذت و شیرینی لحظه های بعدش فکر می کردم . دورنگ سرخ و سفید منو به یاد شکلاتهای دورنگ در همین مایه ها مینداخت . با دستمال خودمو تمیز کرده سرمو گذاشتم رو سینه بابا . -پدر هنوز دوستم داری ;/; -اگه دوستت نداشتم که این قدر راحت قبول نمی کردم -چی ;/; نفهمیدم یعنی تو خودت اصلا دوست نداری منو بکنی ;/; -هر دو تاش هر دو تا .. من از دست تو چیکار کنم . -اگه گلاره بفهمه چی ;/; -اولا که اون خیلی منطقیه همه چی رو درک می کنه در ثانی مگه ما قراره همه اسرارمونو به مردم بروز بدیم ;/; پدر جونی چه احساسی داشتی وقتی کیرت رفت توی کسم . -نمی دونم از خودم و بیشتر از تو خجالت می کشیدم . -بابا مگه خجالت کشیدنها هم با هم فرق می کنه ;/; تو دختر مردم رو میاری خونه باهاش سکس می کنی حساب نمی کنی من یه دخترم و چه حالی میشم خجالت نمی کشی . حالا این کار خجالت داره که می خوای با اونی که از وجود و گوشت و خون خودته هم بستری کنی ;/; یکی از دلایل بد بختی های ما هم همینه دیگه . بابا منتظر چی هستی ;/; -منتظرم تا یه خورده ردیف تر شی . بلبل زبونیهات هم کم شه تا بهت نشون بدم بابات کیه -ما که چیزی ندیدیم  از این شیر بی یال و کوپال . -نارینه این کیر آرزوی هر زنیه .. -بابا نگو خجالتی هستی .. من چی بگم بهت تو بزرگتری و احترامت واجب ولی وقتی بی احترامی کنی من چیکار کنم . تو الان با من داری سکس می کنی به یه زن دیگه چیکار داری . یه قدرت تازه ای پیدا کرده بود . تازه موتورش گرم افتاده بود . بغلم زد و منو برد وسط اتاق . نیمتنه امو به نیمتنه اش چسبوند و پاهام از دو طرف پهلوهاش آویزون بود . غصه اینو می خوردم که کمرش درد نگیره . کونمو از پشت به دو طرف بازش کرد و کیرشو از جلو با لبه های کسم میزان کرده و اونو چسبوند به سوراخ کسم تا راهشو بگیره و بره طرف بالا .. -آخخخخخخخخ بااااابااااااا بابا جونم . بابا دارم آتیش می گیرم . بابا قلبم .. کیف داره .. من ولت نمی کنم . تا هر وقت گفتم باید همین جا بمونی .. همین جا بمونی همین جوری منو بکنی -نارینه عزیزم دخترم عشق من بابا فدای اون کس تنگت تو که می دونی همیشه حرف حرف توست – به جون لباس خواب مامان راست میگی ;/; -فراموشش کن . این دفعه باید برام بپوشیش .. همیشه واسم بپوشش . بازم برات می خرم . هر کاری بکنی هر حرفی بزنی دیگه هیچی نمیگم . حالا اون شده بود همون بابایی که می خواستم . تن من هوش از سرش ربوده بود . کس من سینه هام وسوسه اش کرده بود و اونو از راه به در کرده .. گلاره ممنونم ممنونم که هوامو داشتی و بهم گفتی که باید چیکار کنم . دلم می خواست همین جوری توی بغلش رو هوا بمونم . هنوز باورم نمی شد که دیگه دختر نیستم ولی دختر نبودن هم چه کیفی می داد . -بابا زمینم نذاری ها . تا می تونی رو هوا باید منو بکنی . می دونم خسته نمیشی .. چقدر کیف داره . بابای بد جنس چرا زود تر از اینا بهم نرسیدی -اگه یه بار دیگه بهم بگی بد جنس میذارمت زمین -باشه دیگه نمیگم . هر جوری دوست داری منو بکن . دستامو دور گردنش حلقه زده بدون این که به خستگی اون فکر کنم خودمو داده بودم به دستش . چقدر احساس آرامش می کردم . حس می کردم که کسم دریای آب شده و از دور و برش کلی چیزای آبکی در حال راه افتادنه . ولی هنوز خوشم میومد .. -نارینه چرا این قدر دیر ار گاسم میشی . این که اولین سکسته .. -هنوز حسش نکردم نمی دونم چیه . فقط می دونم لذت می برم و نمی خوام منو بذاری زمین -الان بهت نشون میدم چیه . دستاشو محکم تر دور کمرم حلقه زده و با سرعت و نیروی بیشتری منو از زمین یه هوا می گایید -اوووووههههه پدر جونی .. اووووووهههههه .. یه جوریم .. نمی تونم وای بابا منو بذارم زمین سوختم سوختم کیرتو بکش بیرون .. -نهههههه نهههههههه منم دارم حال می کنم . کیف کن نارینه کیف کن .. بیرون نمی کشمش . اگه بکشم بیرون میگی بازم بکنمش . میگی بازم بذارم توی کسسسسست .. نهههههه نههههههه .. -بابا بیرحمی بیرحمی ووووووویییییی اوووووووخخخخخخخ کسسسسسسسسم کسسسسسسسم بابا بابا جونم .. منو بذار زمین ولی اون به حرفم توجه نمی کرد بد تر و بیشتر منو می گایید طوری منو به طرف بالا و پایین حرکت می داد که تمام کیرش وارد کس تنگم می شد و میومد بیرون آخخخخخخخ حس کردم یه آبی داره ازم می ریزه لذتی که در تمام تنم پخش شده بود انگاری رسیده بودن به هم و در یه منطقه ای جمع شده و از کسم  اومدن بیرون . همه بدنم در حال لرزیدن بوده و محکم به بابام چنگ انداخته بودم . -ولم نکن بابا ولم نکن .. نکن .. دوستت دارم .. دوستت دارم خوشم میاد .. همونجا رو هوا توی بغل بابا در حال چرت زدن بودم . دیگه کمر واسش نذاشته بودم . منو گذاشت رو تخت و بغلم کرد و بوسید .. -چیه نارینه فکر کردی بابات شله و پیر شده .. -نه می دونم که بابای من جوونه و خوش تیپ ترین و خوش کیر ترین مرد دنیاست . -خوشت اومد نارینه .. -آره بابا یه چیزیه که آدم می خواد برسه بهش ولی انگار یه استرس خاصی به آدم دست میده که یه حالت فرار بهش دست میده . یه فراری برای رسیدن به اون . فکر نکنم هیچ چیز دیگه ای تو دنیا مث این باشه . در حال حرف زدن بودم که بابا نوشاد لباشو گذاشت رو سینه هام و میک زدن از اونجا رو شروع کرد و از اونجا هم رسیدبه کوسم .. وای چقدر خوشم میومد . چه حالی داشت این حرکت اون . -بابا تو همه کسمو آبش کردی .. اون وقت برای دفعه بعد چی می خوای بخوری .. -نترس دوباره میاد سر جاش .. با دو تا دستاش طوری پاهامو مالش می داد که ازش خواستم دوباره کیرشو بکنه توی کسم . لذت می بردم از این که خیسی کسمو می دیدم که همراه کیر بابا بیرون کشیده میشه . هیجان زده شده بودم . می خواستم پدر ازم لذت ببره .. درد داشت ولی دوست داشتم بهش کون بدم . کون بدم تا در این بهترین روز زندگیم به بهترین و عزیز ترین کس زندگیم یه حالی داده باشم . کف دستمو روکسم کشیده و خیسی ها رو منقلش می کردم به روی سوراخ کونم . -وای نارینه . سوراخ کونت خیلی تنگه . -بالاخره یه روز که باید بکنی و گشاد ترش کنی .. کیرشو مالوند به سوراخ کونم . همون تماس بیرونی نزدیک بود اشکمو در بیاره . اون سر کیرشو به کونم می مالید و منم به خودم فشار می آوردم . نزدیک بود هر لذتی که برده بودم و زیر پوست بدنم جمع شده بود بپره بیرون که به هر حال یه چند سانتی از کیر بابا رفت توی کونم .. -نارینه دختر آتیشپاره من واسه امروز همین قدر بسه -باشه بابا هر چی تو بگی ولی واقعا درد داره . یه چیز قلمبه ای رفته تو کونم انگاری می خواد بتر کونه جرم بده . -این از خاصیت کیر باباته .. داشتم به این فکر می کردم که به غیر از گلاره دیگه تحملشو ندارم که بابا با زن دیگه ای طرف شه .. نوشاد جونم دستاشو رو کونم داشت و باهاش بازی می کرد تا این که آبشو آورد و یه بار دیگه توی سوراخم خیس کرد . ولش نمی کردم می خواستم طوری اونو سر حال و کیف بیارم که دیگه هوس کس دیگه ای رو نکنه و نکشه و توانشو نداشته باشه . تازه قصد داشتم از ماه دیگه و همراه با پریود خوردن قرص ضد بار داری رو شروع کنم . -بابا من شاید فردا پس فردا پریود شم . کسم یه بار دیگه هوس کیر کرده .. اون شب تا صبح بابام منو گایید . از کس منو گایید . صبح تا ظهر خوابیدیم . صبحانه و ناهاررو با هم خوردیم و تا غروب هم منو کرد .. و واسه شب هم بر نامه داشتیم که پریود شدم ولی کاری کردم که از کون منو بکنه و کیرشو روی کسم بماله .. صبح شنبه که گلاره رو دیدم گفت چطور بود -عالی نارینه جون عالی .. -ببینم نارینه تو اگه دوست دختر بابام بمونی از این که من و اون با هم رابطه داشته باشیم حسادت نمی کنی ;/; -دیوونه .. عزیزم اگه می خواستم این کارو بکنم که این پیشنهاد رو از اول بهت نمی دادم . یه شب که گلاره اومده بود خونه مون هنوز بابا نیومده بود . خیلی خوشگل کرده بود . اصلا حسادت نمی کردم به این که شبو می خواد کنار بابا بخوابه . -گلاره زن بابام میشی ;/; خندید و گفت نمی دونم بهش فکر نکردم . اول باید خودمو قانع کنم که پا بند شم و بعد  باید خونواده رو راضی کنم . تازه خود باباتم چی میگه .. ولی من میگم اگه زن و مرد راضی باشن هیشکی نمی تونه مانع شه . ما خودمون به بقیه و سنگ انداز ها فرصت خود نمایی میدیم . که نباید این طور باشه و بشه .  بابات شونزده سال ازم بزرگ تره ولی اصلا نشون نمیده .. اما از یه چیزی تعجب می کنم . سخت ترین مانع واسه این کار خود تو بودی نمی دونم چه طور راضی شدی .. حالا بیا یه کار دیگه با هم بکنیم .. درو از داخل قفل کردیم و دو تایی مون رفتیم تو حمومی که داخل اتاق خواب بود .. بدن همو لیف زده و رفتیم تو خط لز چه حالی می کردیم .. فکر نمی کردم لیسیدن کس یه زن دیگه هم تا این حد به یک زن حال بده .. گلاره حتما باید زن بابام می شد . به خاطر خودم به خاطر خودش به خاطر بابام و این که دیگه هیشکی رو داخل خودمون راه ندیم . .. بابام دیگه نمی تونست زن بازی کنه . چهار میخه اش کرده  هواشو داشتیم .. وقتی به بابا گفتم بابا نمی خوای زن بگیری ;/; … از تعجب داشت شاخ در می آورد . وقتی اسم گلاره رو بردم خیلی خوشحال شد .. -ولی نارینه من و تو دیگه نمی تونیم مث سابق با هم باشیم -اتفاقا این از اون چیزاییه که گلاره جون حاضره سر سفره عقد امضا بده که نارینه همیشه همیشه با باباش سکس داشته باشه .. نزدیک بود از زبونم بپره موضوع لز رو به اون بگم که گفتم باشه بعد . حالا نارینه جون زن بابام شده . روز به روز اخلاقش داره بهتر میشه .. مخ بابا رو کار گرفتیم که یه سکس سه نفره داشته باشیم . وقتی یه دختری با بابا و زن باباش سکس سه نفره داشته باشه به نظرتون شوهر کردن اون دختره دیوونگی محض نیست ;/;… پایان .. نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها