داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

در آغوش پریسا جونم(۱)

سلام
امروز اومدم یع داستان براتون تعریف کنم که تقریباً تو سن 22 سالگی برام اتفاق افتاد با اینکه 5 سال از اون ماجرا می گذره اما به خوبی همه چیزش یادمه و یکی از اتفاقات خوب زندگیم می دونمش😂🙂
و کلی خاطره از اون ماجرا دارم و همین طور کلی خاطره دیگه که شاید تو تایپک های بعدی نوشتم 🤍🔥
من الان 27 سالمه و هنوز مجردم و اصلا دوص ندارم ازدواج کنم یا حداقل الان به ازدواج کردن نیاز ندارم.اون موقع ها تهران بودم درس می خوندم همین الانم تهران خونه دومه. اسمم ابوالفضل 😊خوب دیگه بسه از بسکه صحبت کردم، بریم سراغ داستان و خاطرات زندگی من
٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫
حوسله ندارم دیگه خسته شدم از این همه خوندن و خر خون کردن بع سخی ترم های دانشگاه رو پاس می کردم آخه برنامه نویسی کامپیوتر خیلی سخته
مثل همشه سرم تو لب تاپ بود که پدرام از در خونه دانشجویی ما که با محمد ستایی کرایه کرده بودیم اومد داخل…
پدارم:[سلام. خوبی. داری چه می کنی]
من:(چطوری چه کردی به مهناز گفتی آخر؟)
پدرام:[نه بابا تا اومدم بگم به پت پت افتادم باز نگفتم ولش کن حوسله ندارم آماده شو با ماشینت منو برسون تا یع جای برگرد]
ابول:(خاک تو سرت باز نگفتی که دوسش داری آخر می خوای ازت بدزدنش 😂)
پدرام:[نمک دون پاشو صحبت نکو عجله دارم]
من با کلی ناز بلند شدم و لباسام پوشیدم سوار ماشین شدیم با یع رسوندن ساده زندگیم عوض شد یع دوران تازه از زندگیم شروع شد.
پدرام رشتش زبان انگلیسی یه و برای درآوردن خرجش کلاس خوصوصی می زاره اون روزم رفته بودیم برا کلاس خصوصی سوار ماشین شدیم و منو پدرام رفتیم تا رسیدیم به یه در خونه اونجا وایسادم پدرام گوشیش رو برداشت و شماره گرفت زنگ زدو گفت…
پدرام: [سلام ببخشید ما الان تو کوچه هستیم]
اینو گفت گوشی رو قط کرد یک دفعه یکی جلوی شیشه ماشین ضاحر شد یع زن قد متوسط اندامش که نگم براتون عالیییی بود صورتش که دیگه نهایت قشنگی بود انگار یع فرشته بود که خدا گذاشته بودش رو زمین تا دیدمش تمام سلول های خاکستری مغزم که فقط برای موخ زنی بود فعال شد 😂تا پدرام بیاد سلام کنه من سلام کردم گفتم…
من:(خوبیت )
اون:[سلامتی شما خوبیت]
من:(آره منم خوبم ببخشید شما مال این کوچه هستین)
اون:[آره ]
سری گفتم ما اومدیم برا کلاس خصوصی شما خانم احمد زاده تو این کوچه میشناسین؟
خندید گفت…
اون:[آره خودمم در خدمتم بفرماین آقای امینی(پدارم)]
یع نیش خنده زدم گفتم ایشونن آقای امینی اینجا بود که ‌پدرام گفت…
پدرام:[آره خودمم در خدمتم]
پیاده شد که بره به منم گفت تا بهت زنگ زدم بیا دنبالم (من که شاخکای مغزم به کار افتاده بود دیگه ول نمی کردم ) گفتم…نه میام تا تموم شد با هم بر می گردیم اونم اخمش زد تو هم که یعنی لازم نکرده منم خودمو زدم به اون را و از ماشین پیاده شدم وقتی پیاده شدم چشمم به کون اون زنه (که برای بچش اومده بودیم کلاس خصوصی)افتاد یع لحذع شل کردم و رو جام خشکم زد و عاشق کونش شدم من بزرگی کون برام محم نیست فقط خوش فرم باشه که اونم هم بزرگ بود هم خوش فرم به معنای واقعی عاشق کونش شده بودم…
رفتیم دم در خونه اون و درو باز کردو رفتیم داخل پدرام سری رفت سمت پسره تا درس رو شروع کنه منم اومدم رو مبل نشستم با یع نیش خنده گفتم…
من:(پسرتون چن سالشه؟)
اون:[13 سالشه کلاس 7 ]
من:(چه خوب راستی منم اگر بخواین می تونم بیام ریاضی درسش بدم چون رشتم ریاضه و هم بیکارم)
اون:[عالی شد خیلی خوب میشه اگر یه 7 هشت جلسه بتونید بیاین براش کلاس خصوصی بزارین]
من:(معلومه که می تونم از خدامه خب پس شماره خودتون یا همسرتون رو بدین تا باهم هماهنگ کنیم)
اون یع خنده از سر غم ناراحتی زد گفت بیوم اینجا بود که تو دلم غول غوله شد می خواستم با تمام توانم داد بزنم بگم خدایا بمولا که تو عشقی😅
من:(خب پس شماره خودتونو بدین)
من شروع کردم به نوشتن شماره که بش گفتم…
من:(چی ذخیره کنم اسمتونو )
اون:[گفت پریسا اسممه اما تو پری صدام کن]
من:(با خنده گفتم چشم پری خانوم)
اونم با من خندید و گفت…
پری:[شما اسمتون چیه]
من:(ابولم)
پری:[ابول کلا ازت معلومه چه شیطونی]
من:(با خنده گفتم هووو کجاش دیدی پری خانم)
برا ایکه سنشو بفحمم بهش گفتم…
من:(با یع حساب سر انگشتی فکر می کنم 30 خوردی سالتون باشع درسته؟؟)
پری:[خیلی نزدیک گفتی الان 32 سالمه 19 سالم بود که ازدواج کردم]
من:(خندیدم گفتم پس همون موقع ای ازدواج کردین حامله شدین؟)
بلند خندید با شیطنت گفت…
پری:[ابول یع چیزی بگم بین خودمون بمونه.قبل اینه ازدواج کنیم حاملم کرده بود]
من:(عااا پس همون 18،17 سالگی پردتو زد.ببخش این قدر راحتم از کسی که ازش خوشم میاد خیلی باش راحتم )
پری:[من کلا با آدمای همین جوری حال می کنم راحت باشه.آره پردمو تو سن 17 سالگی زد از همون موقع باهم بودن عشق بازی می کردیم]
من:(اهم.پری)
پری:[جونم؟]
من:(چی شد از هم جدا شدین؟)
پری:[چند سال بد از اینکه باهم ازدواج کردیم فهمیدم با دختر خالش رابطه داره منم ازش جدا شدم از اون موقع افسردم شبی نشده که بدون گریه بخوابم همین روزاست که یع بلایی سر خودم بیارم]
اشک تو چشماش جم شده بود معلوم بود که خیلی اوزاش خرابه من گفتم…
من:(هعی منم مثل تو اوضام خرابه با خانوادم مشکل دارم برا اینکه از یادم بره فقط می خونم دوس دارم یکی باشه که باش در دو دل کنم خودمو خالی کنم)
پری:[آره اگر یکی بود خیلی خوب می شود دیگه آدم افسردگی نداشت]
من:(پری)
پری:[بله؟]
من:(پایه ای باهم قرار بزاریم و دردو دل کنیم؟)
پری:[وای آره خیلی خوب میشه]
من:(فقط باید پایه خوش گذرونی من باشی ها دوتای باهم خوش گذرونی کنیم)
پری:[معلومه که پایم فقط یکی رو می خوام باهم خوش گذرونی کنیم]
من:(بهتر از این نمی شه)
در همین حال بودیم که یع دفعه پدرام از در اتاق اومد بیرون گفت تموم شد باهم خدا حافظی کردیم رفتیم وقتی داشتم از در خونشون می رفتم بیرون گفتم…
من:(خانوم خوشگله بای )
با خودم گفتم الان ناراحت می شه جوابمو نمی ده که گفت (بوس بای) وقتی اینو شنیدم دلم می خواست همون جا بپرم بغلش بوسش کنم…
رفتیم به خونه دانشجویمون شب شد من رفتم سراغ گوشیم شماره پری رو آوردم و بهش پیام دادن سلام کردم گفتم پری دریای خودمی 😅نوشتم ابولم همون پسره شیطون
همون لحضه جوابمو داد انگار منتظر پیام دادنم بود بدش یکم باهم صحبت کردیم بد رفتم رو اصل متلب و بهش گفتم فردا تو کافه یع قرار بزاریم بدشم بریم شهربازی با هم خوش بگذرونیم؟؟
اون فورن بهم زنگ زد بد یکم صحبت کردن گفت آره باهم میریم بیرون بعد اینه از شهر بازی اومدیم میریم یع جای آروم و دلواز باهم در دو دل می کنیم💫
قط کردم گوشیمو گذاشتم کنارو تو رویام به کونش فکر می کردم که وقتی لخت باشه چه شکله یا اون ممه های گردو کوچیکو خوش فرمش همین جوری تو رویا بودم نمی دونم چیه جوری شد اما خوابم برد صبح وقتی بیدار شدم رفتم دانشگاه تا ظهر ،وقتی برگشتم یع نهار خوردمو شروع کردم بع لباس پوشیدن و آماده شدم برای قرار با پری وقتی
آماده شدم حمومم تموم شد بود رفتم سوار ماشین شدم رفتم به سمت خونه پری وقتی رسیدم دم درش بهش زنگ زدمو گفتم بیا پایین اومدم کنار خونتون بعد دو سه دقیقه درو باز کرد اومد سوار ماشین شد واییییییی انگار فرشته کنارم نشسته بود یع لباس چسبون سورمه ای با یع شلوار تنگ تا مچ پاش بود اگر توجه می کردی نوک ممه هاش از زیر لباس بیرون زدگیشو می دیدی آرایش کرده بود این قدر قشنگش کرده بود که نگو برای اینه تسورش کنید صورتش مثل کره ای ها بود اما چاق تر و پر تر چشماش دل آدمو آب می کرد یع عطری زده بود که دوس داشتم بپرم بغلشو بدنشو بخورم
شروع کردیم به صحبت کردن من گفتم…
من:(پری پسرتو گذاشتی کجا؟)
پری:[گذاشتمش پیش پرستار ]
من:(اهم این توری راحت می تونیم باهم خوش بگذرونیم)
پری:[آره اونم بده مدت ها که با یکی قرار گذاشتم]
من:(بیا یع توری خوش بگذرونیم که دوباره ادامش بدیم)
پری:[هوووو اگر دوباره بام نیای بیرون می کشمت😂حالا حالا ها گیرم افتادی]
من:(عه حالا که این جوری تو فقط مال منی خودتم نخای ولت نمی کنم )
خندید گفت باشه ببینم کی کینو ول می کنه
رفتیم بیع کافع دنج و راحتُ آروم، قهوه سفارش دادیم و کلی باهم صمیمی شدیم کلی چیز از زندگیش فهمیدم بجز یع خواهر هیچ فامیلی رو نداشت مادر پدرشم مرده بودن تازه اینم فهمیدم که شوهرش که تلاقش دادع بود الان 3 تا بچه از دختر خالش داره و زندگی خوبی داره اینانو خودش بهم گفت و می گفت گاه وقتایی شوهرش میاد و به بچش سر می زنه خلاصه…
وقتی از کافه رفتیم بیرون کلی تو شهر گشتیم تا شب شد بد رفتیم به یع رستوران خیابونی اون قدرم شیک نبود غذا خوردیم بدش سوار ماشین شدیمو رفتیم به شهر بازی کلی خوش گذروندیم بعدش رفتیم خونه پری وقتی رفتیم داخل خونش خسته بودیم من خدمو انداختم رو مبل که به زور دو نفر روش میشستن پری اومد خودشو کنارم جا کرد تلویزیون رو روشن کرد شروع به نگاه کردن فیلم کردیم هیچی نیمی گفتیم کنار هم نشسته بودیمو نگاه فیلم می کردیم تا اینکه من زد به سرم صدای تلویزیون رو کم کردمو شروع کردم با پری صحبت کدن…
من:(پری جونم اون موقع ای که از شوهرت جدا شدی چه هس حالی داشتیو چه چیزی بهت دست می داد )
اون گفت وقطی ازم جدا شد چنبار می خواستم خود کشی کنم اما باز پشیمون می شدم بیشتر شبا گریه می کردم و یع بارم به سرم زد که برمو با یع مرد رابطه جنسی بر قرار کنم می گفت حتی نگرشش به مردا تغیر کرده بود وقتی میدیدشون دلش می خواست لخت بشه بزاره بکننش
اشک تو چشماش جمع شده بود من پریدمو بغلش کردمو گفتم دیگه من اومدم تو زندگیت و ناراحتیت تموم میشه تو مال منی و نمی زارم به بقیع مردا فکر کنی وقتی بغلش کردمو ایمنو گفتم با تعجب بهم نگاه کرد اما هیچ کاری نکرد آروم تو بغلم خودشو جا کرد وقتی دیدم هیچی نگفت سرشو گذاشتم رو قلبمو گفتم گوش کن این قلب برای تو می زنه بوُغزش پاره شد شروع کرد به گریه کردن محکم بغَلم کرد تا تونست گریه کرد آروم سرشو بوس کَردمو گفتم بخواب تو بغلم همونجا خوابش برد منم محکم به خودم چسبوندمش سرمو کردم تو موهاش تا تونستم بوسش کردم انگار کل دنیا رو بهم داده بودن وقتی صبح شد،بیدار شدم دیدم هنوز خوابه تو بغلمه آروم صورتشو بوس کردمو آروم از بغلم خارجش کردم وقتی رفتم صورتمو بشورمو برم دانشگاه دیدم صورتمو کلی بوسیده وقتی خواب بودم حسابی بوسم کرده بود چون جای رژلَبش روی صورتم مونده بود
رفتم دانشگاه وقتی بر گشتم خونه دانشجویمون بچه ها(پدرام،محمد) رو دیدم که کلی بهم گیر دادن که این مدت کجا بودم اما هرچی اصرار کردن بهشون نگفتم گفتم شاید بعدن بهتون گفتم‌.
ناهار که خوردم رفتم سراغ لب تاب بعدشم خوابیدم وقتی بیدار شدم رفتم زنگ زدم به پری بهش گفتم که اون شب یکی از بهترین شبای عومرم بود که تو بغل تو خوابیدم اونم گفت وقتی خواب بودی کلی بوست کردم منم خودمو زدم به اون راه که نمی دونم قرار شد شب دباره برم پیشش شب شده من رفتم پیشش وقتی رفتمو وارد خونش شدم سلام علیک کردمو فورا رفتم سر میز که غذا بخوریم، من باز زده بود به سرم که کلو بازی در بیارم😅به پری گفتم پایه یع کلو بازی هستی، گفت…
پری:[خودت می دونی من چقد پایه ام پس بگو]
من:(این فرق داره این دیگه جنونه)
پری:[ابولی من کلو تر از تو عم بگوووو]
بهش گفتم بیا تو یع بشتقاب کنار هم غذا بخوریم اون یع لحضه رفت تو فکرو بد گفت…
پری:[باشه بیا رومانتیک ترش کنیم]
اون رفتو چراغارو خواموش کرد و چراغ شب خوابو باز کرد که یع نور آبی مولایم رومانتیک داشت‌.
اومد و غذا رو گذاشت تو بع بشتقاب کنا من همین که خواس روی صندلی کنارم بشینه پردمو بغلش کردم گفتم باید تو بغلم غذا بخوریم شروع کردیم ب خوردن یع قاشق من می خوردم یکی اون بعدش وقتی غذا تموم شد بهش گفتم چطور بود…
اون با عشوه گفت…
پری:[مگه میشه با تو بودن بد باشه از این به بعد فقط با من غذا می خوریو به هیچ دختری نگاه هم نمی کنی ]
من:(هوووو‌ دیگه خودتو زنم فرض کن)
پری:[آره پس چی فکر کردی فکر کردی به همین راحتی می تونی از دست من خلاص بشی]
گردنشو چرخوند و لپمو بوس کرد همین که خواست از بغلم بیاد بیرون بلندش کردمو بردمش گذاشتمش رو تختش بهم گفت…
پری:[ابول داری چکار می کنی]
گفتم می خوام مال خودم باشی ساکت شدو هیچی نگفت مثل اینکه منتظر بود باهاش یع کاری کنم رفتم لبشو بوس کردمو تمام صورتشو بوس کردم همین که خواستم لباشو بخورم جلومو گرفتو نزاشت ،گفت…
پری:[خواهش می کنم ابوالفضل این کارو نکن تورو خدا داری شهوتیم می کنی]
من:(خوب تو مال منی آخرش باید بهم بدی)
پری:[نه از روم بلند شو دوص ندارم خواهش می کنم عضیتم نکن دوصت ندارم بهت بدم خواهش می کنم]
من:(خو دیگه تا اینجاش اومدیم بزار بقیشو بریم)
پری:[نه تا اینجاشم اومدیم زیاده بس کن]یع جیق بلند زدو بزور جلوی صورتمو گرفت نمی زاشت لبشو بخورم حولم داد عقب گفت…
پری:[بس کن دوص ندارم با هات بد بشم خواهش می کنم دارم می میرو از شهوت حالمو بد کردی ]
بدونی که چیزی بگم رفتم بیرون از خونش رفتم خونه دانشجویم کل اون شب تو فکر بودم با خودم می گفتم گند زدم به همه چیز تموم شد رفت صبحش بهش پیام دادم اما جوابمو نداد حتی چن بار دیگه این کارو کردم اما باز جوابمو نمی داد.بی خیالش شده بودم 4 ،5 روز گذشت بد دیدم که گوشیم زنگ خورده خودش بود پری…بهم گفت…
پری:[سلام چطوری ]
بهش سلام کردمو گفتم‌…
من:(خوبم ازت خبری نبود چی شده بود)
پری:[ببخشید باسه اون شب خیلی بات بد رفتا کردم]
من:(نه بابا تقصیر خودم بود ببخشید)
پری:[ابول؟]
من:(بله چته)
پری:[دیگه نشد بهم بگو جونم نفسم]
من:(خو فکر کردم ناراحت می شی)
پری:[نه اصلا تو هر چقدر می خوای قوربون بلام برو ]
بد دوباره گفت ابولم منم گفتم…
من:(تو جون بخوا جونم فرشته من)
پری:[فردا شب بیا می خوام باهم بریم یع جا]
گوشی رو فورا خواموش کردمو رفتم بخوابم که زود صبح بشه بچه ها شاخ در آورده بودن که من به این زودی می خوام بخوابم آخه من کلا بزور 4 ساعت تو روز می خوابم،یعنی در این حد شوق داشتم😅
بالاخره فردا شب رسید منم با ماشینم رفتم پیش پری وقتی رسیدم منو بغل کرد و گفت بیا بریم سوار ماشینت بهم نگفت که می خواد منو ببره کوجا تقریباً بعد از یک ساعت رسیدیم بیع ویلا باغ وقتی درو باز کرد وارد شدیم اندازه 10 تا خونه ما بود با کلی درخت گلو گیاه و یع استخر وسط همه این ها رفتیم تو یع تاپ کنار هم نشستیم یع آتش کده کوچیک بود که اونو روشن کرد من بدون مقدمه ازش پرسیدم اینجا کجاست که اون بهم گفت…
پری:[اینجا خونه پدریم بود برای منو خواهرم به ارث گذاشته ازمون قول گرفت که هیچ وقط اینو نفروشیم و بهش دست نزنیم]
من:(اهمم عجب جای دنج و با صفایه)
پری:[آره خیلی اینجا رو دوص دارم]
بعد این حرف دیگه باهم صحبت نکردیم تا اینکه اُومد کنارم روی تاب نشست و سرشو گذاشت رو شونم و با پاش که روی زمین بود تاب تکون می داد بعد از دو سه دقیقه شروع به صحبت کردن کرد و با هام مثل همیشه در دو دل کرد و از زندگی گذشتش گفت از سیر تا پیاز زندگیشو بهم گفت اون روزی که من بغلش کردمو خواستم لباشو بخورم گفت که دوص ندارم با کسی رابطه جنسی داشته باشم با اینکه خیلی در عضابم و مثل یع شیر تشنه دلم می خواد که سکسی کنم اما وجدانم بهم اجازه نمی ده باز که میام این کارو کنم آخرش پشیمون می شم و فکر می کنم که کار اشتباهی انجام دادم و احساس گناه می کنم من بهش گفتم حس عجیب غریبی نیست باید قبولش کنه و باش کنار بیاد تا خود صبح روی همون تاب کنار هم بودیم بعد بلند شدیم رفتیم داخل خونه ویلایی و صبحانه خوردیم ازم خواست که نرم دانشگاه و پیشش بمونم منم که از خدام بود گفتم باشه همین یع روز بخاطر تو
ظهر تا نزدیکای شب بیرون بودیم همون جاهم غذا خوردیم وقتی رسیدیم خونه هر کدوم رفتیم یع جای خونه استراحت کردی من که تاقتم تموم شده بود گفتم برم بهش بگم بیا کنار هم تا خود صبح بشینیم فیلم های رمانتیک نگاه کنیم وقتی رفتم که بهش بگم دیدم تو آشپز خونه داره یع کاری انجام میده رو زمین بود مثل اینکه از دستش یع چیزی افتاده بود داشت دنبالش می گشت من از خود بی خود شدم رفتم از پشت بغلش کردم، گردنشو بوص کردم اون یع جیغ بلند کشید گفت خواهش می گنم ابوالفضل این کارو نکن منم محکم گرفتمش و نمی زاشتم تکون بخوره شروع کرده بودم به بوص کردنش بعد شروع کردم به در آوردن پراهنش پیراهنشو که در آوردم یع سوتین قرمز و خوشگل توری مانند اومد جلوی صورتم تو دستم گرفتمش و بوصش کردم ممه هاش نوک صورتی کوچیکو گرد بود می خواستو سوتینشو در بیارم که با ناله هاش بیشتر شود اشک اومده بود تو صورتش و خواهش می کرد می گفت تورو خدا این کارو با من نکن این کاری که تو داری با من می کنی تجاوزه بزور دستمو گرفت با صدای خیلی بلند ناله می کرد منم بهش گفتم…
من:(پری من عاشقتم جونمو برات می دم)
پری:[اگر عاشقم بودی برای سکسی نمی خواستیم]
از تهه قلب یع لحضه از خودم بدن اومد دلم براش سوخت ولش کردم و بلند شدم اونم چهار دستو پا روی زمین بود من همون جوری که بلند شده بودم رومو بهش کردمو گفتم می رم تلویزیون روشن می کنم بیا پیشم تا فیلم ببینم اونم با یع حالت ناله گونه گفت…
پری:[باشه تو برو منم میام]
من رفتم تلویزیون رو روشن کردم و رمانتیک ترین فیلی که پیدا کردم گذاشتم وقتی اومد یع لباس تمام صورتی از پا تا بالا و خوشگل بود این قدر خوشگل بود که چشمم ازش برداشته نشد اومد کنارم به فاصله یع نفر روی مبل نشست بدونه اینکه به هم چیزی بگیم نشستیمو نگاه کردیم من تو فیلم غرق شده بودم که یع دفعه دیدم که پری داره گریه می کنه من رو بهش کردمو گفتم چی شده پری جونم اونم با گریه ناله گفت بخاطر این گریه می کنم که این قدر تو عشق عاشقی شکست می خورم و بد شانسم منم بهش (می دونستم که منم می گه اما خودمو زدم به اون راه😅)گفتم اصلا به شانس ربطی نداره رفتم کنارشو بغلش کردمو گفتم اونا لیاقط تو رو ندارن دستشو انداخت دور گردمو خودشو بهم چسبوند منم محکم گرفتمش تو بغلم و محمک لباشو خوردم اونم شروع کرد لبامو خوردن تا تو نستیم لبای همو خوردیم بعد سرشو از لبام دور کردو گفت ببخشید دیگه تحمل ندارم منم گفتم عیب نداره عزیزم ما دوتامون بهش نیاز داشتیم فورا اینو گفتن، پریدمو گردنشو خوردم کمی مقاومت کرد اما بعد یکم مقاومت سرمو گرفتو به گردنش فشار می دادم‌ می گفت بخور بخور .
واییییی بدنش یع بوی عجیب غریب می داد شرین ترین بدنی بود که تا حالا خورده بودم رفتم به سمت سینه هاش جلومو گرفت بهم گفت دیگه این زیاده رویه منم بهش گفتم ما دوتا که تا اینجا اومدیم بزار اِدامش بدیم بدشم اگر کسی بخواد گناه کنه منم بیا باهم یع توری سکسی کنیم که بهترین سکسیمون تو عمرمون باشه با ناله گفت نه نمی شه منم بدون توجه بهش شروع کردم با مالیدن ممه هاش ،اونم بزور می خواست دورم کنه اما من که نمی زاشتم😅بعد یکم مقاومت دیگه چیزی نگفت منم روی لباس ممه هاشو می مالیدم و رو لباس لیسش می زدم شهوت پری زده بود بالا،محکم سرمو گرفتو به ممه حاش فشار می دادن وای انگار تو بهشت بودم بعد یع کم مالیدن ممه خوشگلش دستمو بردم به سمت کصش و مالیدم اون سرمو ول کردو شروع کرد به ناله کردن چه ناله های سکسی من رو مبل تو بغلش نسشته بدمو می مالیدمش اینقدر مالیدمش که آبش اومد کل شروارشو خیص کرد با حیغ گفت عشقتو،جندتو،کوص خوشگلتو لخت کن زود باش کصم داره داد می زنه برای کیرررر
منم رو مبل بلندش کردمو شروع کردم به لخت کردنش همین جور که لیسش می زدم بدنشو می خوردم بند سوتینشو باز کردمو زدمش کنار از ته دل سوتینشو بو کردمو رفتم سراغ ممه هاش تا دیدمش نوکشونو کردم تو دهنم شروع کردم به خوردن بعد یکم پری با صدا بلند گفت کیرم بیا کصمو جررر بده منم رفتم شلوارشو در آوردم و شرتشو شروع کردم به لیص زدن بعد یع کم،شرتشو در آوردم یع کص سفید بزرگ اومد جلوی صورتم موهای کصشو نزده بود بخاطر اینه با کسی سکسی نمی کرد من مستقیم رفتم سراغ موهای کصشو شروع کردمو به لیس زده بعد یع کم رفتم سراغ کصش، کصش که آب آورده بود اونم خیلی شروع کردم به خوردن مزه ملیح و شور مانند می داده رفتم سراغ سوراخ کونش تا تونستم لیسش زدمو خوردم کم کم رفتم سراغ پاهاش آخه فتیش من پاهه
پاهاشو لیس زدم پری هم از نفس افتاده بود بدون اینکه چیزی بگه خودشو زیر دستو پای من در آوردو رفت سراغ شلوارم و درش آورد کیرمو تو دست گرفت. یع جیق ملیح و کوتاه زد و گفت وای خدای من چه خوشگله این مال خودمه شروع کرد با دست مالش دادنش کردش تو دهنو ساک زد منم سرشو گرفتم محکم تا آخر هلش می دادم به سمت کیرم که به هق هوق افتاد بود من سرشو ول کردمو فورا رفتم باش لب گرفتم اونم دستشو انداخت دور گردنمو اومد تو بغلم بهم گفت کص تپلمو رو هوا کن منم به محض اینکه اینو گفت کیرمو کردم تو کصش تا ته کردم توش که یع جیق خیلی بلند زدو از تو بغلم اومد بیرون به خودش پیچید بهم گفت مگه پسر تا حالا سکسی نکردی بعد یکم آروم شدنش دوباره خودشو انداخت تو بغلم این دفع آروم کیرمو کردم تو کصش آروم آروم بردمش جلو یکم تو کشص کیرمو عقب جلو کردم بعد تا ته کردم توش شروع کردم به تلمبه زدن تو کصش کصش مثل یع اجاق گرم بود دوص داشتم تا عبد کیرم تو کصش بمونه تو بغلم همون تور که لباشو می خوردم بالا پایینش می کردم رو کیرم بعد یع مدت کوتا ساک زدنمو تند کردم تا اینکه یع دفعه بدنش لرزیدو ارضا شد از بغلم اومد بیرون خودشو انداخت رو مبل بعد دستاشو باز کردو گفت بیا تو بغلم رفتم تو بغلش دم گوشش گفتم چطور بود لپمو یع گاز گرفتو گفت بهترین سکسی عمرم بود بهم گفت تو ارضا نشدی گفتم نه .آخه من دیر ارضا می شم هنوز که هنوزه دیر ارضا می شم . بهم گفت خوب منتظر چی هستی بیا روم بخواب روش خوابیدم کیرمو کردم تو کصش اونم پاهاشو دور کمرم حلقه زد منم تو کصش شروع کردم بع تلمبه زدن هم زمان گردنو ممه هاشو می خوردم این قدر تلمبه زدنمو تند کردم که از نفس افتاده بود تا اینکه منم ارگاسم شدم از روش بلند شدم تو بغلم گرفتمش تمام صورتشو بوص کردم بهش گفتم بلند شو برو یع پتو بیار تا همین جا کنار هم بخوابیم اونم با اشوه و در حالت قنبلی صورتمو لیص زدو گفت عشقم تو جون بخوا پتو رو که آورد گرفتمش تو بغلم پتونو رو خودمون کشیدم و تو همون وضع تو بغل هم خوابیدیم 🔥
صبح که پا شدیم باهم لب گرفتیم در باره دیشت صحبت کردیم پری می گفت یکی از بهترین سکسی های بود که تو بغل تو انجام دادم و کلی حال داده می گفت تو دیگه مال منی مال خوده خوده منی منم قوربون بلاش می رفتم با هم رفتیم حموم در همون هینی که داشتیم حموم می کردیم همو می مالیدیم لبای همو می خوردیم یع 7 ،8 دقیقه ای طول کشید که منو محکم بغل کرد به خودش چسبوند تو گوشم بهم گفت عشقم تنها کسی که منو از افسردگی در آورد بیا از این به بعد فقط برای عشق برای هم زنده باشیم و با هم دیونه بازی کنیم اول عشق ورزیدن و خوشگذرونی دوم سکسی سوم اینکه باهم ازدواج نکنیم این جوری به هم پایبند نمی شیم بیا تا از همه چیزو همه کس آزاد باشیم و تا می تونیم از هم لذت ببریم منم محکم لبشو گاز گرفتم گفتم هرچی که تو بگی پری دریای من و از حموم در اومدیم و من لباسامو پوشیدم رفتم به سمت ماشینم تا برم دانشگاه
و…
/////////////////////////////////////////////امید وارم که از این داستان لذت برده باشین این ماجرای من با پریسا تا چندین ماه ادامه داشت و اگر بخوام باز براتون قسمت بعدی این تایپکو بنویسم تا 8،7 تا،تایپک طول می کشه تا این ماجرا تموم بشه اگر فقط می خواین داستان سکسی بخونین پس تایپک های منو نخونید تو داستان هام سکسی هست ولی شاید نه اون قدری باشه که شما بخواین اُمید وارم هر مشکلی داشت این تایپک تو نظرات برام بنویسد تا تو تایپک های بعدی جبران کنم و هر تایپک بهتر از بعدی باشه 🙂

ادامه دارد…

نوشته: ABOLm

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها