داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فاطمه جونم (۱)

سلام… تا حالا این خاطره رو به کسی نگفتم و جایی هم ننوشتم و اینجا اولین باریه که روایت میکنم. پس اگ مشکلی داشت یا جاهایی رو متوجه نشدین به خوبی خودتون ببخشین.
اسم من محمد. داستان ازونجایی شروع میشه ک تو دبیرستان منو عشق ابدیم باهم اشنا شدیم. مدرسه هامون کنار هم بود و همیشه همو میدیدیم تا وقتی ک ما با یه اتفاقی باهم اشنا شدیم و رابطمون شروع شد. اواخر دبیرستانم بود و رشتم برق بود و همینجوری بعد مدرسه هم سرکار میرفتم. کارمون پیمانکاری بود یه روز کار نداشتیم و ده روز کار داشتیم. ازونور فاطمه جونم به دلیل علاقه زیاد توی یه سالن ارایشی مشغول بود و ارایشگری شده بود برا خودش.دوسال اختلاف سنی داشتیم. بعد تموم شدن مدرسه چون پدرم فوت شده بود کفالت مادرمو گرفتم و خدمت معاف شدم و رفتم سرکار و کارم حسابی گرفته بود. یکمی پول جور کردم و ارث پدریمو ک چنتا زمین بود و فروختیم و یه خونه گرفتم مرکز شهر. بعد یکی دوسال رابطه داشتن با فاطمه ازدواج کردیم و رفتیم سر خونه زندگیمون. همه چی خوب بود و فاطمه هم یه سالن ارایش باز کرده بود تو همون مرکز شهرمون و کارش هم حسابی گرفته بود. از فاطمه بگم! الان 22 سالشه و خیلی خوش هیکل سینه های بزرگ در حد خودش و چون هیکل توپری داشت باسن و ران خیلی درشتی داشت ک وقتی تیپ میزد همیشه جلب توجه میکرد. پوستش سبزه متمایل به سفید و چشم و ابروی مشکی و موهای بلند. قدشم 160 و خرده ای میشد و وزنشم 87 بود. انقدی خوشگل و خوش هیکل بود ک خودمم به خودم میگفتم عجب چیزیو زدم زمین. جوری ک مادرم و خاله هام همیشه مخالفش بودن چون میگفتن زن خوشگل مال مردمه بیخیالش شو. ولی من به حرفشون گوش نکردم چون فاطمه تو این مدتی ک تو رابطه بودیم همه جوره بهم ثابت شده بود… خیلی به خودش میرسید و چون ارایشگر بود موهاش رنگ بلوند بود و کلا دافی بود برا خودش ولی با این حال خیلی به من متعهد بود حتی تو خیابون مردارو نگاه نمیکرد. تو یه ساختمون تجاری مرکز شهر یه سالن بازکرده بود و همونطور ک گفتم کارشم حسابی گرفته بود و همیشه سرش شلوغ بود.هر روز هیکلش توپر تر از دیروز میشد و به همین خاطر سکسامون هم خیلی عالی و لذت بخش بود. نه اون چیزی برام کم میزاشت نه من. یه سالی گذشت و یه چن شبی بود ک حس میکردم یکم بد خلق شده. گذاشتم به حساب دوران پریودی ولی دوران پریودیش خیلی وقت بود تموم شده بود و کاملا مشخص بود ک کم حوصله بود و بد خلق. سعی میکردم بخندونمش و حالشو خوب کنم ولی اون فقط یه لبخند و یه خنده مصنوعی میکرد. کاملا متوجه تغییر روحیاتش شده بودم. یروز به خودم گفتم برم سالنش یه سر بزنم ببینم چه خبره شاید مشکل ازونجا باشه. بالاخره یه روز سرزده رفتم و دیدم تو سالن یه چندتا زن هستن و خودش و دوتا از همکاراش ک شاگرداش محسوب میشن. روز خانجمن سکسی کیر تو کس براشون بود. همونجا منتظر موندم تا کاراش تموم شه و بریم خونه. دم در م منتظر بودم دیدم یه پسره جوون ک بهش میخورد 22 یا 23 سالش باشه یه چنباری میومد بالا طبقه اول و میرفت تا ته سالن و یه کاری انجام میداد و بر میگشت پایین. یه بار ک داشت میرفت به من گفت منتظر کسی هستین.! من فکر کردم شاید نگهبان اینجا باشه گفتم اره منتظر خانمم هستم اینجا سالن داره. گفت عه شوهر فاطمه خانم هستین! اینو گفت جا خوردم و گفتم چه راحت میگع فاطمه خانم. گفتم اره شوهرشونم. گفت اسم من سعید و از اشناییتون خوشبختم. بعدش فهمیدم پایین همین ساختمون یه مغازه موبایل فروشی داره. همینطور گرم صحبت بودیم ک فاطمه کارش تموم شد و اومد بیرون درو قفل کرد و اومد به سمتمون.تا منو سعیدو باهم دید یهو جا خورد و سرشو گذاشت پایین و یه سلام ریز کرد. سعید در جوابش گفت سلام فاطمه خانم خسته نباشین و این حرفا. ک من بهم یکم برخورد ک چرا اینجوری صحبت میکنه. بعد فاطمه بدون اینک سعیدو نگاه کنه منو نگاه کرد و گفت بریم عشقم ک دیر شده و اینو گفت و راه افتاد و رفت به سمت راه پله ک بره پایین باسنای توپر و خوشگلش داشت جلب توجه میکرد و سعید هم همینطور محو تماشاش شده بود. منم از سعید خداحافظی کردمو رفتم. تو ماشین ازش سوال کردم ک این کیو این حرفا اصلا میلی به صحبت کردن دربارش نداشت و حرفی نزد. پیش خودم گفتم یه خبرایی بینشونه و حتما مزاحمش میشه. فرداش هم بیکار بودم و دوباره شب رفتم دنبال فاطمه ک بیارمش خونه بهش زنگ زدم ک دارم میام و اون گفت باشه بیا. رسیدم اونجا از راه پله رفتم بالا کدیدم سعید داره از پله میاد پایین. تا منو دید یکم جا خورد و سلام کرد و احوالپرسی و گفت ک عجله داره باید بره. جالب اینجا بود ک کرکره مغازش پایین کشیده بود. یهو مغزم سوت کشید و گفتم نکنه خبرایی باشع. رفتم بالا در سالنو زدم و فاطمه اومد دم در داخل کسی نبود و چون تو سالن لباس راحت میپوشن اون شب فقط سوتین داشت و یه شلوارک ک خیلی برام عجیب بود. چون حداقل تاپ یا تیشرت میپوشن تو سالن. گفتم داری لباس عوض میکنی.؟ با یه حالت نا خوشایندی گفت اره و زیر لب یچیزایی گفت و رفت لباساشو پوشید و داشت اماده میشد ک بریم. کل راه چیزی نگفتم و همش ذهنم مشغول بود. تو خونه بحثشو اوردم وسط گفتم اون پسره طبقه بالا کاری داره؟ گفت نه همینجوری میاد. و خیلی بی حوصله و عصبی بود اون شب. گفتم اذیتت ک نمیکنه. دیدم چیزی نگفت و یهو بغضش گرفت و رفتم بغلش کردم و گفتم چیزی شده عشقم. ؟ گفت نه ولی من گفتم حتما این پسره میاد مزاحمش میشه.! رفتم شمارشو یواشکی از تو گوشی فاطمه برداشتم. اونقدی اعصابم خراب بود ک میخواستم همون شب زنگ بزنم بهش و ببندم فحشش و گفتم ولش کن فردا میرم دم مغازش. فردا از کارم زدم و موقع ظهر رفتم مغازش دیدم بستس. گفتم برم بالا ببینم چه خبره چون فاطمه هم اون روز سالن بود. دیدم سالن فاطمه شلوغ و از پشت در کاملا معلوم بود. یکی از زنا اومد بیرون و ازش پرسیدم فاطمه داخله گفت اره سرش شلوغه و گفتم باشه مزاحمش نیمشم و خیالم راحت شد و رفتم خونه. ولی هنوز اعصابم خراب بود. بعد از ظهر دوباره سر زدم دیدم مغازه نیست.گفتم بهش زنگ بزنم. رفتم خونه بهش زنگ زدم دیدم جواب نمیده. براش پیام گذاشتم ک کارت دارم! دیدم بعد چن ساعت توی تلگرام پیام داد ک کاری داشتین؟ گفتم اره چرا جواب ندادی! گفت هستم جنگل تفریح انتن نمیده سیمکارتم به نت یکی از دوستان وصل شدم… گفتم باشع و ازونجایی ک اعصابم خراب بود شروع کردم و بستمش چرت و پرت و تهدید کردنش ک اگ کاری به زنم داشته باشی گردنتو میزنم و این حرفا. اون هیجی نگفت و بعد چن دقیقه گفت بعدا بهت پی میدم و اف شد. منم بیخیال شدم و گفتم این دیگ هیچکاری نمیکنه… شب شد و با فاطمه یه سکس جانانه کردم. بعد مدتها همچین سکسی کردیم. خواستم از کون بکنمش ک اصلا نمیزاشت. حتی نمیزاشت انگشتمو بکنم توش. کاملا پلمپ بود. گفتم حیفه این کون. بعد خوابیدن فاطمه منم کم کم داشت خوابم میبرد ک یهو پیام اومد از گوشیم. دیدم سعیده و از تو تلگرام پیام داد. بازش کردم دیدم نوشته بود بیداری؟. گفتم اره. گفت تو امروز چی به من گفتی؟ گفتم همین ک شنیدی! گفت پس ک اینطوره! بعد پیام داد گفت بهت پیشنهاد میدم کاری به کار من نداشته باشی.! گفتم گوه خوردی مرتیکه مگ چیکار میکنی!؟ گفت میخوای بدونی؟ گفتم اره! قلبم داشت میومد تو دهنم. یعنی چی میخواد بگه.! گفت اینم بخاطر بی ادبی هات و دیدم یه عکس فرستاد. با هزار زحمت و نت ضعیف عکسو باز کردم تا باز بشه من هزاربار مردم و زنده شدم.عکس ک باز شد قلبم وایستاد. همش میگفتم ن امکان نداره ن… تو عکس کیرشو گرفته بودم گذاشته بود رو کون یکی… ازین عکسای قبل عملیات. یکم عکس تار بود. کون خیلی خوش فرم و بزرگ و سبزه روشن بود دقیقا مشخصات کون فاطمه رو داشت. با دستی لرزان تایپ کردم چیه این؟ گفت یعنی کون زنتو نمیشناسی؟ یهو چشام سیاهی رفت. گوشی از دستم افتاد. همینطور ک دراز کشیده بودم به سقف نگاه میکردم. مات و مبهوت بودم و میگفتم امکان نداره اصلا غیر ممکنه. گفتم حتما یه شوخیه. اما اون کون کونه فاطمه بود. از درشتی و رنگ پوستش معلوم بود… دوباره برا اینک مطمعن شم عکسو دیدم و کون فاطمه رو ک کنارم دراز کشیده بود و مقایسه میکردم. خودش بود. یه چنتا چک به خودم زدم ک بدونم بیدارم و خواب نیست. ن متاسفانه عین واقعیت بود. کیر یه مرد غریبه رو کون زنم. سرم داشت میترکید. چن دقیقه مات و مبهوت بودم ک پیام داد. هنوزم تهدید میکنی؟ اعصابم خراب و بستم بالا و پایینشو فحش و تهدید ک میکشمت و زندت نمیزارم. اون گفت هی هی تند نرو. فک نکنم دلت بخواد مردم فیلم زنتو داشته باشن! گفتم فیلم! چه فلیمی؟ همون لحظه یه فیلم برام فرستاد ک وقتی بازش کردم قلبم وایستاد. فاطمه جونم زن من داشت براش ساک میزد و کیرشو میکرد تو دهنش. زن من! دنیا برام تموم شده بود. همینطور مبهوت مونده بودم ک باز پیام داد حیف بود اگ این گوشت خالصو نمیزدم زمین. گفتم یعنی چی. باز یه فیلم دیگ فرستاد. بازش کردم و دیدم فاطمه داگی شده و اون داره تلمبه میزنه. فیلمم از بالا گرفته شده. هیچی دیگ زندگی برام فایده نداشت. همیچی تموم شده بود. صدای اه و ناله زن من زیر یکی دیگه.چیزی ک تو این دوتا فیلم کاملا مشخص بود بی میلی فاطمه بود. دیدم پیام داد دیگ نبینم ادعا کنی. زنت زیرخوابمه. با یه حالت مظلومانه و شکست خورده ای گفتم نامرد اون زنمه چیکارش داری! گفت اون تا اخرین لحظه بهت متعهد بود ولی متاسفانه کیر من اینچیزارو نمیفهمع. یه فیلم دیگ فرستاد از لحظه فرو کردن کیرش تو کس فاطمه برای اولین بار.کیر کلفت و کمی دراز بود. از مال من دراز تر بود یکم. تو فیلم فاطمه همش داشت اصرار میکرد ک توروخدا و نکن و قسمش میداد و دستشو میزاشت جلو کیرش ولی اون بی وجدان به اینا توجه نمیکرد و دستشو زد کنار و فرو کرد تو.همینک فرو کرد یه جیغی کشید و شروع کرد به گریه و اون هم بی رحمانه تلمبه هاشو میزد. زیر فیلم نوشت ازین لحظه به بعد زنت مال من شد. تو شوک بودم. سرم داشت میترکید. یه نگاه به فاطمه کردم ک مظلومانه خوابیده بود. با خودم گفتم زن قشنگ من چرا اخه! باز پیام داد ک اگ بهش بگی و بروش بیاری کل شهر فیلم زنتو میگیرن و رسواتون میکنم. با التماس گفتم ن توروخدا اینکارو نکن. گفت پس بزار کارمو کنم و مزاحمم نشو. گفتم اخه بی وجدان اون زنمه چیکارش داری؟ گفت زنت هست ک هست. من به اینا کار ندارم. و یه شب به خیر گفت و رفت. و من موندم و فیلمای زنم با یکی دیگ. زندگی برام تموم شده بود.

ادامه…

نوشته: Lucas mora

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها