داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

داستان های من و داداش کوچولوم (۱)

نزدیک 17 سالش بود که به هر طریقی منو دستمالی میکرد،نمیدونم چی تو من دیده بود و چرا من براش جذاب بودم؟! شایدم فقط نشانه های بلوغش بود، نمیدونم، مـــن دختر حشری بودم که تو اعماق ذهنم سکس با داداشمو دوست داشتم و همیشه تصورش میکردم ولی نباید این احساسمو بروز میدادم؛ توی یک اتاق میخوابیدیم و تختامون فاصله کمی باهم داشتن، من همیشه کاملا لخت میخوابیدم و این کارم مادرمو حسابی عصبی میکرد و هی غرغر میکرد، اگه داداشت ببینه چی؟ نه مامان نمیبینه روم همیشه پتو میندازم ، من نمیتونم با لباس بخوابم گرمم میشه نمیتونم تحمل کنم.
میدونستم شبا به کونم نگاه میکنه چون همیشه که میخواست منو دستمالی کنه فقط به کونم دست میزد و این یه نشونه برای من بود که بفهمم داداشم عاشق کون منه برای همین همیشه کونمو به طرفش میکردم و یکم پتورو میکشیدم بالا تا کونم دیده بشه خودمو به خواب میزدم تا قشنگ کونمو نگاه کنه.
این رازی بود بین من و داداشم ولی از این بیشتر جلو نمیرفتیم! نمیدونم چرا؟! من که از این کاراش خیلی لذت میبردم و حشریم میکرد میدونستم اونم خیلی میخوادش ولی حرکتی نمیکرد.
علاقه زیادی به انگشت کردن کونم دارم و خیلی از شبا اینکارو انجامش میدم، بعضی شبا که میدونم داداشم بعداز جقی که بخاطرم زده خوابش برده کونمو طرفش میکردم و تف میزدم به سوارخ کونم و با صدای لاچ لاچی که در میومد با انگشت کونمو میکردم و حس میکردم که داداشم داره با کیر تقریبا بزرگش منو میکنه ، غرق در احساسی که به وجود میومد میشدم و دوست داشتم داد بزنم که مگه کونمو نمیخوای ؟ مگه بخاطر دستمالی کردنمم که شده باهام شوخی نمیکنی یا قلقلکم نمیدی؟!یا موقع تی وی دیدن همیشه پیشم نمیشستی تا اگه فرصتی شد منو دستمالیم کنی؟ بیا دیگه الان کونم اماده ست بیا بکن منو ،ولی حیف که نمیشد داد بزنم و بگم که منم میخوام باهات اینکارو انجام بدم.
توی دوراهی مونده بودم که منم بهش چراغ سبز نشون بدم یا بذارم خودش بیاد جلو و کارشو خودش انجام بده؛ شایدم این حسم اشتباه بود، نمیدونم ولی خیلی خوب بودش و من این حسو دوست داشتم و میخواستم این کاراش ادامه داشته باشه و بیشتر دستمالیم کنه، شایدم دوست داشتم از رو شلوار در حین دستمالیم کونمم انگشت کنه.
باید یه کاری میکردم دیگه انگشت منو سیر نمیکرد، دوست داشتم کیر بره تو کونم، اونم کیر داداش کوچولوم، ولی چجوری ؟ یعنی منم بایدم یه حرکتی میزدم ؟! چجوری ؟ نمیشه برم همینجوری برم بهش بگم:/ باید یجوری بهش نشون میدادم منم میخوام.
یه فکری به ذهنم رسیده بود ولی خیلی ضایع بودش، از زیر شلوارکم شرت نپوشم، ولی بخاطر نازک بودن شلوار و شلوارکهام خط کصم دیده میشد و مامان جون پاره ام میکرد، اهاااا فهمیدم دامن مشکیمو بدون شورت میپوشم، ایول همینه.
خب از اینکه راهی پیدا کرده بودم تا خودمو نشون بدم یا بهش بفهمونم که منم دوست دارم خوشحال بودم :))) حالا باید اجراش میکردم؛ راهی برای نشون شیطونی کردنم پیدا کردم و خودکارمو انداختم زیر میز کامپیوترمون و قرار شد که وقتی مامان و بابا خاموشی زدن و ما رفتیم تو اتاق من دنبال خودکارم بگردم و در همین حین دامنم رو از قصد بدم بالا تا قمبلم دیده بشه؛حتی فکرش هم منو حشری میکرد. وای خدا ینی واکنشش چطوری میتونه باشه ؟!! میدونم کونم دیده ولی تو نور کم چراغ خواب، تاحالا کونمو تو نور خوب و مستقیم لامپ ندیده ، باید خیلی جا بخوره و شگفت زده بشه شایدم خیلی حشری بشه ، نمیدونم باید منتظر بشم تا ساعت 11 بشه و مامان بابا برن بخوابن.
طبق معمول داداش کوچولوم دنبال راهی بود تا دستمالیم کنه ولی این دفعه منم کمکش میکردم برای همین هی خودمو بهش نزدیکتر کردم ، حسم میگفت متوجه نگاه و رفتارم شده ولی به روی خودم نیاوردم .
ساعت 9 بود بخاطر هیجان و کاری که میخواستم بکنم کصم حسابی لای پامو خیس کرده بود، شاید اگه شورت میپوشیدم بهتر میشد، نمیدونم الان همینجوری خوبه وقت الکی فکر کردن نیست.
ساعت 30 : 10بابام اروم اروم اماده خواب شد بعدشم مامانم رفت تو اتاق، منم از خوشحالی رفتم تو اتاق ولی داداشم هنوز داشت تی وی میدید برای همین رفتم و خودکارو انداختم زیر میز و نشستم روی تخت و از هیجان زیاد با گوشیم ور رفتم تا بلاخره داداشی اومده رو تختش نشست، وای خدای من دقیقا صورتش رو به کامپیوتره بهتره الان انجامش بدم، رفتم سمت میز و الکی گفتم شاید اینجا افتاده باشه…
داداشم: چی ؟
من : خودکارم، روی زانوهام نشستم و قمبل کردم از قصد دامنم رو دادم بالا تا کونم دیده بشه و خودکارو برداشتم ، وقتی برگشتم دیده ماتش زده! ینی دیده بود ؟ موفق شدم ؟ واکنشی نشون نداد فقط احساس کردم ماتش زده.
فک کنم موفق شده بودم و داداش جونم کونمو توی نور خوب دیده بود و حسابی از خودم خوشم اومد که برای اولین بار یه شیطونی درست حسابی کرده بودم.

نوشته: شاپرک

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها