داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

خاطره با لیلا (۱)

سلام خدمت دوستان
خاطره ای می‌خوام تعریف کنم واقعیت داره
داستان نیست منم داستان نویس نیستم
ولی هرچی مینویسم دقیقا اون چیزیه که اتفاق افتاده نه کم نه زیاد
بنده حمید ۳۰ سالمه مجرد و ساکن یکی از شهرستان های غرب کشور
یه آدم معمولی با رفتار های کاملا معمولی و قیافه ی معمولی
خاطره ای که می‌خوام بنویسم برای ۲ سال پیش هستش
زمانی که برای مصاحبه ی کاری رفته بودم تهران
ما یه خواهر داریم به اسم لیلا یه زن ۳۹ ساله متاهل و دارای یه فرزند ۹ ساله
خواهرم یه زن نسبتا خوشگلیه با قد ۱۶۵ تقریبا پر و سفید
من هیچوقت نفهمیدم چرا همیشه یه حس شهوت نسبت به لیلا داشتم دقیقا نمی‌دونم این حس از کی شروع شد و چرا ولی یه حسی که هیچوقت هم پشیمان نشدم
ولی ابدا کاری نکردم که بهم بدبین بشه
خلاصه ما بهار سال ۹۸ برای مصاحبه رفتیم تهران کلا وقتی میرفتم تهران خونشون بودم همیشه پوشش با وقتی میومد شهرستان و خونه ی ما فرق میکرد
اونجا پوشش نسبتا بازتر بود البته وقتی پدرم نبود چون قضیه فرق میکرد
منم خوشحال از اینکه تنها میرفتم
وقتی رسیدم خونشون اون شب یه ساپورت مشکی با یه تاب زرشکی داشت.شوهرش یکی دو ساعت دیرتر اومد منم حسابی داشتم نگاش میکردم
برگشت گفت حمید چه خبر کم حرف شدی
گفتم یه کم خستم تو ماشین بودم
گفت اره اتوبوس خسته میکنه حسابی ادمو
بشین الان آرش میاد
غذا درست میکرد منم کلا نگاهم رو کونش بود
نمیخوام اغراق کنم ولی کونش فوق العاده س
اصلا یه جوریه
منم دلم نمی‌خواست بشینم ولی خب نشستم
بعد پرسید امیدی هست به قبول شدنت گفتم تا چی بشه ما که زحمت خودمونو کشیدیم
غذا رو گذاشت برای دم کشیدن و اومد نشست روبه روم وقتی پاشو گذاشت رو اون یکی یه فضای خیلی جذابی برام پیش اومد گفت با توام حمید کجایی میگم چرا تنها اومدی مامان باباهم میاوردی خب
گفتم اونا تو این موقع سال اصلا نمیتونن بیان خودت که میدونی
پا شد رفت میوه آورد وقتی گذاشت رو میز سفید و بزرگی سینشو دیدم البته اولین بار نبود ولی خب حس عجیبی بهم داد جوری که فقط داشتم پاهامو به هم میچسپوندم
اون شب رفتم یه دوش گرفتم و یه حق حسابی به یاد لیلا زدم نمی‌دونم بعضی ها بعدش شاید پشیمون بشن یا عذاب وجدان بگیرن ولی خب من هیچکدوم از اینارو نداشتم
صبحش ما رفتیم برای مصاحبه
تقریباً تا ۲ طول کشید برگشتنی یه کم میوه و تخمه و… گرفتم اومدم خونه لیلا حموم کرده با یه حوله دور سرش و یه تاب و شلوار در رو باز کرد
گفت با این حالی که تو داری قبولی اره؟
گفتم قبول شدن یا نشدنم الان که مشخص نمیشه خبرمون میکنن دیگه هرچی شد
موقعی که میوه‌ها رو بهش دادم رفت من سیخ شدم رو کونش یه جوری بالا و پایین میکرد یه یه دقیقه شوک شدم گفت حمید چیه برق گرفتت
گفتم نه آجی
تو کی وقت کردی این همه خوشگل بشی
گفت بیخیال این چیزا نهار نخوردم زود بیا گشنمه
رفتم دستمو شستم اومدم حوله رو برداشته بود موهاش یه ذره خیسی داشت ولی بوش خیلی خوب بود دوست داشتم فقط بوش کنم
گفتم آجی میشه من موهاتو سشوار بکشم بعدا
گفت تو یه چیزیت هست بخدا

ادامه…

نوشته: حمید

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها