داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

بی تجربه

صبح شده صبح بخیرعزیزم بیداری؟ نه انگارخوابی؛بوس فرستادم برات راحت بخوابی جواب نمیدی؛
پاشدم آماده بشم برم سرکار که اس اومد سلام نفسم رفتی سرکار؟ ن نرفتم هنوز عزیزم چرا نخوابیدی جوجوم؟خواستم بگم نرو سر کار امروز کارت دارم.
چ کاری عزیزم؟
بیادنبالم با هم بریم قدم بزنیم!
چ وقت قدم زدنه!
دلم تنگ شده خوب باش بذار آماده بشم بریم…
سلام اسم من سعید 20 سالمه اهل سکس و اینکارا نیستم ولی خوب بدمم نمیاد؛ماجرا از اونجا شروع شدکه دوست دخترم مهدیه ک تنهادوست دخترمه؛ی هم سن خودم؛ دختر لاغر و باریک اندام با بدنی دست نخورده و سفیدکه همیشه بدجوری منو میکشوند طرف خودش؛
ی روزپاییزیافکرکنم اواخرپاییزبود که یه دفعه مهدیه جونم بدجوردلتنگ من شده بودازم خواست ک بریم باهم ی چرخی بزنیم بااینکه اول صبح بودولی باز قبول کردم باهم رفتیم توبازار ی چرخی زدیم هوا یکم سرد بوداول صب بودبازارم خلوت بود ی آش فروشی خوب سراغ داشتیم رفتیم اونجا صبحونه بخوردیم مهدیه نشست کنارمن بهم چسبیده بود میگفت سردمه منم براش لقمه میگرفتم مهدیه اون روز ی چیزیش بودانگاربدنش داغ بود حرفاشوبانازمیزدخودشو بهم میمالیدبدجورانگارشهوتی بود آخه شب ک داشتیم اس بازی میکردیم موضوع رومیبردسمت سکسواینجور صحبتا؛تازه فهمیدم مهدیه چش شده آره دختره افتاده توکف تاثیر اون داستانای سکسیه که هرشب میخونه؛
مهدیه:سعیدم سردمه؛
عزیزم میخوای بریم؟
مهدیه:نه میخوام بیشترباهم باشیم یه فکردیگه دارم!سعید:چه فکری؟
مهدیه:خواهرم امروزصبح زودرفت اصفهان دکترچشم پزشک کلیداخونشم داده به من که برم به باغچه برسم گلا رو آب بدم(مهدیه یه خواهر بزرگترداشت که فکرکنم 35سالش چندسالی میشدکه طلاق گرفته بود و تنها زندگی میکرد بادخترش؛ دخترم داره که دو سه روزی بود رفته بود پیش پدرش ی سری بهش بزنه)بیابریم اونجا هم ب گلا برسم هم کنارهم باشیم؛قبول کردم راه افتاده رسیدیم خونشون یه خونه ساده با یه حیاط کوچیکوزیبا رفتیم داخل همین دروپشت سرم بستم که یهومهدیه پرید توبغلم منم بغلش کردم یه لب کوچولوگرفتیم مهدیه چشماش خمارشد دستمو کشیدبردطرف اتاق خواب دوباره بغلم کردسرشوگذاشت روسینم منم روسریشوبازکردم موهاشونازمیکردم موهای خرمایی رنگ که از پشت بسته بودشون منم دیگه مست شده بودم انداختمش روقالی افتادم روش تاتونستم ازش لب گرفتم وحشی شده بودم گردن سفید و باریکشو لیس میزدم اونم بادستاش موهامو چنگ میزد

سریع لختش کردم خودمم لخت شدم از نک پاهاش لیسیدمو بوسیدم تا لباشو پیشونیم دیگه داشتیم آه آه اوه اوه میکردیم صدامون دراومده بود پستوناش کوچولوبود 60بودن اینقدپستوناشو خوردم که میگفت آی سعیدم یواش تر بخور کندیشون؛رفتم سراغ کس کوچولوش صاف صاف بود سریع پاهاشوگذاشتم رو شونه هامو کسشو میلیسیدم وااااااااای ی ی چقدعسل بود چوچولشو تندتند میلیسیدم با یه دستم پستوناشو فشار میدادم نگا تو چشماش میکردم بعضی وقتاچشماشومیبستولبشوبا دندوناش گازمیگرفت دوباره افتادم روشوازهم لب گرفتیم اوف ف ف چه لبای قندی داشت؛دستشوگرفتم گذاشتم روکیر14سانتیم گفت وای سعیدکلفته میترسم گفتم آخی فدات بشم ترس نداره که مال خودته؛آخه اولین باربودکه کیر میدید؛یکم برام مالیدش بعد رو شکم خوابوندمش نشستم رو پشتش مهدیه جون میگفت وای سعیدنکنی داخل مراقب پردم هم باش گفتم باشه نفسی؛تف انداختم روکیرم یکم هم روکون تنگ مهدیه سرکیرموگذاشتم روسوراخش وااااای چقد داغ بودگفت آی ی باهاش بازی میکردم بدجور تنگ بود؛چندبارتف زدم روش بازگذاشتم تابلاخره آی ی ی سرش رفت داخلش مهدیه ی جیغ کشیدگفت آی آی سعید پکیدم درش بیار!درش آوردم بازچندبارتف زدم فشاردادم سرش رفت داخلش بازجیغ کشیدمحلش ندادم تانصفه کردمش داخل کونش آه ه ه ه حقدلذت بخش بودمهدیه هم ی سره دادوفریادمیکرد همینجورگذاشتمش داخلش بعدازچنددقیقه مهدیه آرومتر شد آروم آروم تلمبه میزدم واای ی آه آه آه اوف اوف اوف مهدیه هم آه ه کردنش بخاطردردش بود ده دقیقه تلمبه زدم وااااای ی مهدیه آبم داره میاد اومد بافشارچندتا تلمبه محکم همه ی آبموریختم داخل کونش چ لذتی داشت افتادم کنارش اونم یه نفس عمیق کشیدو یه ساعت بعدشم رفتیم؛مهدیه تا سه روز داخل خونشون افتاده بود از درد اون روز؛بعدازیه ماه هر وقت موقعیتی پیش می اومد منو مهدیه ازخجالت هم درمیومدیم؛
پایان؛

نوشته ی ساطح

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها