داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

اولین تجربه من و سحر با دانیال

سلام به همه
این خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به دو سال پیشه.
اسمم مژگان هستش ۲۶ سالمه دو ساله با یه مرد واقعی که از هر نظر عالیه ازدواج کردم،فقط یه ایراد داره اونم اینه که ماموریت زیاد میره و من تنها میمونم.
در مورد خودم بگم که از سن ۱۷ سالگی خیلی زیاد دختر شهوتی و داغی بودم،یه دوستی داشتم‌ به اسم سحر ، از کمد داداشش یواشکی فیلمای پورن میاورد و با هم میدیدیم و این باعث میشد خیلی بیشتر شهوتی بشیم و بعد از چند بار شر ع کردیم به لز با هم و کلی تصور میکردیم که جای اون زنهای فیلمیم.خیلی مختصر گفتم چون داستان اصلیم این نیس،سحر مثل خودم بود و دوستیمون ادامه پیدا کرد هر کدوم دوس پسر داشتیم و با همم در ارتباط بودیم تا اینکه من ازدواج کردم. اینارو گفتم بدونین که چقدر دختر داغی ام و با این همه شهوت وقتی تنها بمونم مجبور میشم یه شیطونیایی بکنم
با سحر ارتباط زیادی داشتم کلی وقت با هم میگذروندیم یا تلفنی حرف میزدیمدر مورد همه جی ولی اینجا حرفهامون در مورد سکس و…میگم فقط، با هم در مورد دوس پسرش و شوهرم و سکس خیلی حرف میزدیم هر دوتامون فانتزیای نزدیک به هم داشتیم،اینکه بعد از هزدواج با شوهرامون ضربدری داشته باشیم یا اون بیاد با منو شوهرم باشه ولی خب شوهرم اصلا اهل این مدل فانتزیا نبود،بعضی وقتا که شوهرم میرفت ماموریت میومد خونه ما با هم فیلم میدیدیم و لز میکردیم،یه بار که اومده بود پیشم صحبتمون رفت سمت سکس،یهو گفت مژگان دوس داری با منو دانیال باشی،جا خوردم چون انتظارشو نداشتم همچین پیشنهادی بده فکر میکردم که قصد ازدواج دارن
گفتم مگه نمخوایین ازدواج کنین،گفت نه بابا در حد دوس پسر خوبه نه بیشتر
حالا نظرت چیه
گفتم این پیشنهاد از سمت خودته یا دانیال
یکم مکث کرد گفت بیشتر نظر منه ولی دانیال از خداشه چون همیشه احساس میکردم چشمش دنبالته،یه بار که حرف تو بود گفت خیلی هیکلش خوبه مژگان و خیلی خانومه،منم به شوخی گفتم دوس داری باهاش باشی که از خدا خواسته گفت اگه تو اکی باشی منم بدم نمیاد خیلی تلاش میکرد تا خودشو مشتاق نشون نده ولی شهوت این حرفو تو چشاش میدیم.منم گفتم بزار باهاش صحبت کنم ببینم چی میشه،خب چون همیشه منو تو این فانتزی رو داشتیم خیلی بهم برنخورد واسه همین من مشکلی ندارم اگه تو دوس داشته باشی.
گفتم‌ نمیدونم چی بگم یهو گفتی شک شدم،ولی ته دلم همیشه دوس داشتم بهش بدم خیلی خوب بود لعنتی،به سحر گفتم اره دوس دارم امتحان کنم ولی به شرطی که سه تایی باشیم مثل اکثر فیلمایی که با هم میبینیم.
دانیال یه مرد جذاب بودش قیافه معمولی داشت ولی خوش هیکل و قد بلند بود دستای بزرگ و مردونه ای داشت کلا از این مدل مردایی بود که آدم جذبش میشد.
سحر گفت پس واسه فردا هماهنگ کنم با دانیال،منم که از تصور اینکه دارم با دانیال سکس میکنم خیس شده بودم گفتم باشه عزیزم خیلی خوبه فردا،پیام داد به دانیال که مژگان قبول کرده،سحر گفت کلی ذوق کرد
بعدش گفتم سحر منو تو اینهمه با هم پورن های مختلف دیدیم و همیشه دوس داشتیم بیشترشو امتحان کنیم ولی الان نمیدونم چرا استرس دارم،سحر گفت منم خیلی استرس دارم خودمو کشتم تا بهت بگم،ولی احساس میکنم خیلی بهمون خوش بگذره ولی به نظرم مشروب هم بخوریم تا راحت تر بشیم،گفتم اره موافقم اینجوری یخمون زودتر آب میشه فقط سحر جونم میدونی که من چشمم دنبال دانیال نیست و اگه قراره کاری کنیم در حد سکس هستش نه بیشتر.گفت اره عزیزم میدونم این پیشنهاد من بود یعنی قبول کردم که اینکارو بکنیم چون همیشه دوست داشتیم این فانتزی رو،گفتم اره ولی بیشتر فانتزی ما این بود که توام ازدواج کنی بعدش منو تو شوهرامون با هم باشیم که تو عوضی هنوز ازدواج نکردی،البته فانتزیای من بیشتر بود من همیشه دوس داشتم با دو تا مرد همزمان باشم البته در حد فانتزیه ذهنی.مردای سیاه پوستی که تو پورن میدیم با ی زن هستن همیشه خودمو جای زنه تصور میکردم و دوس داشتم کیرای شکلاتیشون رو تو کسم حس کنم،بگذریم،سحر گفت عزیزم من باید برم اپیلاسیون،گفتم عوضی منم میام که حسابی آماده باشیم واسه فردا،پاشدیم آماده شدیم رفتیم و بعدش دیگه سحر رفت خونشون منم برگشتم خونه و تنها شدم هنوز یکم گیج بودم.
یعنی واقعا قراره یکی فانتزی های من واقعی بشه از فکر کردن بهش خیس میشدم
ولو شدم رو مبل لپ تاپمو باز کروم سرچ کردم اف ام اف
نشتم یکم فیلم دیدم خودمو مالیدم و تصور میکردم منو سحر و دانیالیم.
خلاصه شب خوابیدمو ظهر با صدای گوشیم پاشدم
دیدم خواهر شوهرمه جواب دادم بعد از احوالپرسی گفت میخواد بیاد پیشم که تنها نباشم
هول شده بودم گفتم میخوام برم خونه مامانم باشه یه روز دیگه گفت باشه
دیگه نتونستم بخوابم.
پاشدم زنگ زدم سحر ببینم کی میان،
گفت حدود ساعت هفت با دانیال میان، ۷ ساعت مونده بود به اومدنشون
ولو بودم رو تخت دانیال اومده بود خونمون قبلا ولی این بار فرق میکرد،تصور اینکه قرار بود تو خونه خودم با یکی غیر شوهرم سکس داشته باشم هم ناراحتم میکرد هم شهوتیم ولی تقصیر خودش بود که هی منو تنها میزاشت،بعد از ظهر شد رفتم حموم و بعدش یه آرایش ملو کردم کلا خیلی اهل آرایش غلیظ نیستم
یه دامن و تی شرت پوشیدم خیلی جیگر شده بودم،تو آینه که به خودم نگاه میکردم حسابی سکسی و تو دل برو بودم.
بالاخره ساعت نزدیکای ۷ شد منتظر که سحر و دانیال بیان
زنگ خونه به صدا در اومد یهو دلم ریخت،خودمو جمع و جور کردم و در و باز کردم
سحر بغلم کرد گفت چه جیگری شدی منم گفتم به پای تو که نمیرسم خانوم اومد تو پشت سرشم دانیال سلام داد و کفت خیلی ناز شدی و من جوابشو دادم اومد تو یکم حس کردم خجالت کشید ازم نگاهشو دزدید
نشستن رو مبل کنار هم
گفتم بشینین تا من براتون شربت یا قهوه بیارم؟
سحر گفت قهوه و دانیال گفت آب.
جو یکم سنگین بود سحر رو صدا کردم اومد تو آشپزخونه گفتم خیلی جو سنگینه
گفت آره دانیال خیلی استرس داره منم همینطور
گفتم منم استرس دارم ولی اینجوری خیلی معذبم،گفت یکم بگذره بهتر میشه همه چی
بعد رفت پیش دانیال
یکم با خودمم فکر کردم که چیکار کنم جو خودمونی تر بشه،گفتم الان نیرم سر صحبت رو باز میکنم و شوخی و…تا جو صمیمی تر بشه.برگشتم پیششون قهوه سحر رو دادم و واسه خودمم گذاشتم رو میز
اومدم لیوان آب بدم به دانیال پام پیچید آب ریخت رو شلوارش،یهو همه چی بهم ریخت هم پام درد گرفت
هم دانیال خیس شد،دانیال اومد دست انداخت دور کمرم بلندم کرد نشوند منو رو مبل همش میگفت اشکال نداره پیش میاد واقعا از قصد نبود اما باعث شد یخ جمع بشکنه
به سحر گفتم بره از تو کشو شوهرم شلوارک بیاره بده دانیال،رفت آورد داد بهش اونم رفت تو اتاق خوابمون عوضش کرد و اومد
سحر بهش گفت راحت شدیا
آب بهانه شد تا شلوارک بپوشی راحت باشی؛دانیال خندید گفت اره اینجوری راحت ترم
یکم گپ زدیم و دانیال گفت مشروب بخوریم
من گفتم باشه سحرم با سر تایید کرد
یه شیشه ویسکی آورده بود با خودش دانیال،منم رفتم سه تا پیک و یکم تنقلات و شکلات آوردم.
دانیال شروع کرد به ریختن
یکم داغ شدیم به سحر گفتم گرمت نیس شلوارک دارم به توام بدم
گفتش اتفاقا چرا پاشدیم رفتیم تو اتاق گفتم شروع کنیم دیگه من خیلی شهوتی ام ولی تو باید اول شروع کنی
سحر گفت باشه عزیزم بریم که یه شب بیادموندنی داریم
شلوارک رو پوشید اومدیم بیرون نشت کنار دانیال دستشو انداخت رو گردنش و گفت بازم بریز دانیال یکم میخوام مست بشم،منم گفتم منم میخوام
دانیال ریخت خوردیم
همینطور که میخوردیم سحر داشت دستشو رو بدن دانیال میکشید،یهو گفت دانیال پیرهنتو در بیار مژگان ببینه چه هیکلی داری،دانیال یه نگاه به من کرد و دکمه اولشو باز کرد منم که حسابی سرم داغ بود بلند شدم گفتم بذار من دربیارم رفتم جلوش شروع کردم باز کردن دکمه هاش پیرهنشو از تنش در اوردم اووف چه هیکل خوبی داشت بازوهاش بزرگ عضله ای بودن،گفتم چه خوبه هیکلت،گفت ممنون مژگان جان هیکل توام خوبه یکم قرمز شدم گفتم مرسییی،دستمو بردم سمت سینه هاشو یکم مو داست دوس داشتم شروع کردم لمس کردن بدنش خیس شده بودم
سحر صورتشو رسوند به صورت دانیال و شروع کردن لبای همدیگه رو خوردن هر سه تامون داغه داغ بودیم
همینجوری که بدنشو لمس میکردم دستمو بردم سمت کیرش از رو شلوارک دست کشیدم بهش،سحر گفته بود که کیرش بزرگه ولی هم بزرگ بود هم کلفت،هر چی که تو فیلمای پورن دیده بودم رو میخواستم انجام بدم.
همونجوری که اونا لباشون تو هم بود دستمو بردم تو شلوارک دانیال و کیرشو شروع کردم مالیدن،همینطور داشت بزرگتر و کلفت تر میشد یهو یه تکونی به خودش داد و شلوارکشو خواست دربیاره،منم کمکش کردم از تنش دراوردم،واییی چه خوب بود کیرش قهوه ایی رنگ کلفت سرشم بزرگ بود،اروم شروع کردم مالیدنش زبونمو بردم سمت تخمشو شروع کردم لیس زدنش
از پایین لیس میزدم تا سر کیرش
بعدش اروم شروع کردم خوردن کیرش اولش یکمشو میکردم دهنم بعد کم کم همشو کردم دهنمو با دستامم تخماشو میمالیدم
داست دیوونه میشد
جوری لبای سحر و میخورد که سحر بهش گفت ارومتر
دانیال دستشو رسوند به سرمو فشار میداد به کیرش
منم چشمامو بسته بودمو کیرشو میخوردم همونجوری که کیرش تو دهنم بود با زبونم زیر کیرشو میمالیدم
یهو حس کردم کیرش داره کلفت تر میشه با دستاش سرمو محکم گرفت و یه آه کشید و آبشو خالی کرد تو دهنم
مجبور شدم همشو قورت بدم
بعد کیرشو دراوردم از دهنمو عذر خواهی کرد که یهو شد تا حالا نشد بود به این زودی آبم بیاد منم گفتم اشکال نداره و دوس داشتم،سحر بهش گفت همین،دانیال خم شد پیشونیمو بوسید گفت تا حالا اینجوری کسی براش نخورده بود،سحر گفت اره مژگان تو ساک زدن خیلی وارده،شوهرش انقدر داده خورره که الان حرفه ای شده(راست میگفت شوهرم عاشق این بود که اول با خوردن آبشو بیارم بعد سکس رو شروع میکرد،منم اتقدر تلاش کردمو و فیلم دیدم تا یاد گرفتم چجوری کل کیرش رو بتونن بخورم که بیشتر لذت ببره)بعد هر سه تامون خندیدیم
با اینکه تا اون روز فقط چند باری آب شوهرمو خورده بودم ولی کلا
خیلی دوس نداشتم ولی الان خیلی خوشم اومده بود.شاید به خاطر جو اون لحظه بود نمیدونم.
سحر گفت حالا چیکار کنیم
که دانیال بلند شد شروع کرد در اوردن لباسای سحر بعدشم لباسای منو در اورد هر سه تامون لخت کنار هم بودیم دیگه حس خجالتی نبود
بعد هولمون داد سمت مبل
گفت نوبته منه
شروع کرد خوردن کس خیس من با دستشم کس سحر میمالید
بعد رفت سراغ کس سحر
حسابی داشت نوبتی میخورد و میمالید،منو سحر هم بیکار نبودیم لبامون قفل شده بود تو همدیگه و سینه های همو میمالیدیم
خیلی شهوت انگیز و سکسی بود
دانیال خیلی خوب میخورد
تنم لرزید و ارضا شدم چنگ میزدم تو سینه های سحر
لباشو وحشیانه میخوردم
دانیال داشت دیوونم میکرد
ولی دیگه بسم بود.سرشو دادم عقب
بعدش رفت سراغ سحر
یکم که خورد سحرم ارضا شد
سه تامون ولو رو مبل بودیم
هنوز اثر مشروب تو سرمون بود
یکم که حالمون جا اومد بلند شدم لباسمو برداشتم
دانیال گفت مگه تموم شد
گفتم نه یکم استراحت کنیم اصل کاری مونده،دانیالم شلوارکشو تنش کرد
منم فقط دامن پوشیدمو با تی شرت بدون شرت،سحر گفت به منم دامن بده منم میخوام شرت نپوشم،دانیال یه جووون بلند گفت و هر سه تامون خندیدیم
همونجوری رفتم سمت آشپزخونه لای پام خیس بود سایش لپای کونم و کسم خیلی حس خوبی بهم میداد، آب آوردم دادم دانیال برگشتم سمت سحر دانیال یه دستی کشید به کونم
برگشتم گفتم عجله نکن کلی باهات کار داریم
سحر لیوان رو گرفت و گفت دانیال امشب قراره حسابی خسته بشی و حال کنی
دانیال گفت تا الانشم خیلی دیوونه کننده بود
یکم که گذشت سحر رفت سمت دانیال و شلوارکشو کشید پایین نشست جلوش دانیالم رو مبل لم داده بود،شروع کرد خوردن کیرش منم خودمو رسوندم کنار سحر شروع کردم خوردن تخماش،دانیال یه آهی کشید و گفت جووووون بخورین مال خودتونه دستشو گذاشته بود رو سر سحر
یه دستشم گذاشت رو سر منو نوازشمون میکرد یه جوریایی تشکر میکرد ازمون که داریم به اوج لذت میرسونیمش
سحر نمیتونست تا ته بخوره
حالا نوبت من بود کیرشو از دهن سحر دراوردم سحر رفت سمت تخماش من کیر کلفت و دارزش رو کردم تو دهنم خیس بود تا ته خوردم باز آه کشید گفت دختر تو منو دیوونه کردی.همینجوری که میخوردم سحر بلند شد نشست رو مبل دامنو داد بالا سر دانیالو برد سمت کسش دانیالم شروع کرد خوردن کسش،کیرشو تا ته میخوردم و در میاوردم آب دهنمو میریختم روش باز میخوردمو تخماشو میمالیدم
دانیال گفت بسه نوبته منه
بلند شد منو سحر رفتیم رو مبل
تی شرتهامونو داوردیم چهاردست و پا شدیم
کونمون رو دادیم بالا جوری که کس هر دوتامون زده بود بیرون دانیال اول دامنامون رو داد بالا و نوبتی کسمون رو میخورد
منو سحرم لبامون قفل هم بود،
گفتم دانیال بسه دیگه بکن تو
بلند شد کیرشو مالید به کسم
اروم اومد فشار بده که انقدر خیس بود تا ته رفت تو آهی کشیدم و گفتم بکن جرم بده دانیال.
اروم و با ریتم میکرد با دستش میزد رو کونم و همه اینا خیلی دیوونه کننده بود.سحر همونجوری که لبامو میخورد سینه هامنم میمالید
رو ابرا بودم
خیلی لذت داشت
یهو تنم لرزید و ارضا شدم
گفتم تند تند بکن دانیال
جوری میکرد که کل تنم میلرزید
بعدش کشید بیرون رفت سراغ سحر
کرد تو کسش و اروم اروم میکرد
حالا نوبت من بود که سحر رو بخورم و بمالم،سینه هاشو میخوردم
همزمانم دانیال داشت دست میکشید رو باسنم و کسمو میمالید واقعا از چیزی که فکر میکردم بهتر بود
کیرش قشنگ کسمو پر میکرد
سحر آخ اوخ میکرد
یکم که کرد
نشست رو مبل،سحر نشست رو کیرش بالا پایین میکرد،دانیالم سینه هاشو میخورد
منم رفتم لای پای دانیال شروع کردم خوردن تخماش آب کس سحر رو کیرش بود با ولع زیاد میخوردم دوس داشتم حسابی حال کنه،خیلی بو و طعمی که میداد رو دوس داشتم،سحر بلند شد من نشستم سحر جای منو گرفت
اروم بالا پایین میکردم خودمو
حرکت کیرش تو کسم داشت دیوونم میکرد
سینه هانو که میخورد لذتش خیلی بیشتر میشد
بعد یکم همونجوری رو کیرش چرخیدم پشت بهش شدم و رو به سحر،شروع کرد همونطور که رو کیر دانیال بالا و پایین میکردم خوردن چوچولم آه ه ه
واییییییییی خیلی دیوونه کننده بود داشتم میمردم از لذت
دانیال گفت داره آبم میاد سریع از رو کیرش بلند شدم
نه من نه سحر و دانیال دوس نداشتیم تموم بشه
دانیال رو ول کردیم،دست سحر رو گرفتم
رفتم سمت اتاق خواب و سحر دنبالم اومد
هولش دادم رو تخت
چرخیدم کسمو بردم سمت دهنشو حالت 69 گرفتیم
شروع کردیم خوردن همدیگه،
کس هر دو تامون خیس بود
دانیال اومده بود کنار تخت
دیدن هیکل و اون کیر خوش فرمش دیوونه کننده بود
اومد کنارمون دست میکشید رو تنم و من همینطور داغ تر و شهوتی تر میشدم،دستاش رو کمرم حرکت میکرد
برگشتم سمتش اشاره کردم بیاد جلوم،کیرشو گرفتم کردم دهنم
سرمو گرفت و خودش کیرشو تو دهنم عقب و جلو میکرد تا ته میکرد و در میاورد باز میکرد
آب دهنم میریخت رو کس سحر
یکم بعد کیرشو در اوردم و مالیدم به چوچوله سحر
اروم کرد توش
سحر دیوونه شد و با ولع کسمو میخورد و منم چوچولشو
یکم که کرد سحر دوباره ارضا شد
چنگ میزد باسنمو و داد میزد و آه میکشید
کیر دانیال رو در اوردمو باز شروع کردم به خوردن
یکم که خوردم دانیال کشید بیرون رفت پشت سرم و کرد تو کسم سحرم اون زیر چوچولمو میک میزد
داشتم دیوونه میشدم کس سحر میخوردم،حرکت کیرش تو کسم انقدر لذت داشت که دوس نداشتم تموم بشه
بدنم به لرزه افتاد کلی آب ازم رفته بود ولی باز حسابی خیس شدم.
از رو سحر بلند شدم
خوابیدم کنارش هر دوتامون پاهامون دادیم بالا دانیال اومد جلومون کیرشو کرد تو کس سحر
یکم بعد کس من
گفت دوس دارین آبمو کجا بریزم
سحر گفت رو سینه هامون
انقدر حشری و بودیمو لذت برده بودیم که اگه میریخت رو صورتمون هم دوس داشتیم باز.
دانیال کیرشو کشید بیرون منو سحر بلند شدیم نشستیم جلوش
کیرشو کرد دهن من
تا ته منم زبونمو میکشیدم زیر کیرش؛کیرش داشت کلفت تر میشد معلوم بود داره آبش میاد
یهو در اورد و منو سحر سینه هانون با دست گرفتیم و ریخت رو سینه هامون
همشو مالیدم به سینه هامون و از هم لب گرفتیم
دانیال ولو شد رو تخت
منو سحر رفتیم سمت حموم
داشتیم خودمونو میشستیم که دانیال هم اومد
سه تایی حسابی همدیگه رو هم شستیم هم مالیدیم
اومدیم بیرون بهشون حوله دادم
دانیال گفت تا حالا اینهمه لذت نبرده بوده
منم گفتم منم همینطور
سحر هم تایید کرد که بهترین سکسش بوده
ولو شدیم رو مبل
دانیال گفت فکرشو نمیکردم که این اتفاق بیفته و یه روزی با جفتتون که از هر نظر عالی هستین باشم
سحر گفت اتفاقا ما دو تا کلی فانتزی اینجوری داشتیم،دوس داشتیم با شوهرامون ضرب داشته باشیم
دانیال گفت خب میخوایین بعدا اونم امتحان کنیم
من گفتم نه شوهرم اهلش نیس،گشنمون شده بود گفتم بچه ها غذا چیکار کنیم که دانیال گفت زنگ بزن بیارن
زنگ زدم از بیرون غذا بیارن
دانیال یکم تو فکر بود
سحر بهش گفت چی شده
گفت داشتم به حرفاتون فکر میکردم راجب ضربدری.گفتش خب،دانیال گفت امیر رو که میشناسین
گفتیم اره(امیر دوست دانیال بود دو سه بار تو مهمونی دیده بودیمش اونم مثل دانیال خیلی شیک و خوب بود)
گفت اون همیشه دوست داشت با مژگان باشه ولی من میگفتم شوهر داره نمیشه
حالا اگه دوس داشته باشین میتونم باهاش صحبت کنم
منو سحر یه نگاه به هم کردیم و گفتم من که پایه ام،سحر گفت اگه شما اکی باشین منم هستم
اون شب تموم شد،البته یه سکس کوچیکی منو دانیال بعد از خواب سحر داشتیم.فرداش قرار شد دانیال با امیر هماهنگ کنه.
پایان
امیدوارم که دوست دلشته باشین
ببخشین اگه خیلی خوب نتونستم شرح بدم
اگه لایک و کامنت زیاد بود
ماجرای ضربدری منو سحر با دانیال و امیر رو که فوق العاده بود براتون مینویسم

نوشته: نوشین

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها