داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

کردن عمه سمیه

سلام به دوستان . علی هستم ۳۱ ساله و متاهل و ساکن شهرستان و این قضیه مربوط حدود یه یک سال پیش هست . قبل از نوشتن بگم خیلی وقته خواستم ماجرا و تجربه خودم را بگم ولی دیدم توی سایت چه حرفایی میان میزنن افراد معلوم الحال و دیدم گاهی بعضی دوستان میرن پایین داستان دیگران اهانت میکنن و قضاوت میکنن و حتی ناراحت میشن چرا این اتفاق پیش اومده و به خودشون اجازه میدن هر چی خواستن به نویسنده نسبت بدن . هر کسی ماجرا را میخونه از عنوان داستان یا متن میتونه حدس بزنه راجع به چی هست موضوعش و اگه مایه دلخوری میشه بهتره خوانده نشه و بعد به جبران اون ناراحتیش بخواد حرفای زشت را به دوست نویسنده حواله بده . پیشاپیش از لطفتون تشکر میکنم و افرادی که توهین میکنن قطعا دارن خودشون را مطرح میکنن و به خودشون اون حرفا را نسبت میدن. یه عمه دارم ۳۹ ساله به اسم سمیه که شوهر کرده بود استانهای مرزی و از بد شانسی شوهرش سر یه حادثه کاری فوت شد و خودش موند و یه طفل ۴ ساله و چون پدربزرگ و مادربزرگم سالها قبل فوت شدن جایی نداشت برگرده و یکی دو سال بعد فوت شوهر عمه سمیه موند همون استان مرزی ولی چون اونجا عشیره قبیله ای و طایفه ای بود مسلک و مرامشون و درگیری بین شون زیاد بود عمه سمیه به پدرم گفت که میخواد برگرده شهرستان خودمون و از اینجا ماجرا شروع شد . چون ملک و ساختمان گرون هست عمه سمیه اول که اومد شهر خودمون مجبور شدیم کمکش بدیم خونه رهن و اجاره کرد . یه مجتمع تجاری مسکونی بود که داخلش ما هم دو واحد آپارتمان تک خوابه جفت همدیگه طبقه دوم در حال ساخت و تکمیل داریم و من یه واحدش را برای خودم یواش یواش میسازم و یه واحدش هم متعلق به پدرم هست که اونم خرد خرد می ساختش . برای عمه سمیه یه شغل ساده جای مطمئن پیش آشنا ردیف کردیم و مستمری شوهرش را هم میگرفت و امور میگذروند .‌ جایی که بعد اومدنش اول خونه رهن و اجاره کرد یه مجتمع بزرگ مسکونی آپارتمانی بود . برای اینکه عمه سمیه حس تنهایی کمتر بکنه همه جوره هواش را داشتیم . برای نگهبان مجتمع مسکونی رهن و اجاره ای هر وقت میرفتیم میومدیم یه کیلو میوه یا تنقلات یا غذا یا حتی نذری می بردیم و همش سفارش می کردیم بهش که یهو عمه سمیه وقت و بی وقت کاری داشت نگهبان مجتمع که یه پیرمرد زحمت کش بود هوا داری عمه را بکنه . ۶ ماهی که از سکونتش گذشت یه شب برای سر زدن به عمه سمیه رفتیم و برای نگهبان توی راه ۲ کیلو موز خریدیم و وقت رفتن داخل بهش دادیم . وقت برگشتن نگهبان مجتمع مسکونی صدا کرد منو و گفت علی آقا یه کاری باهاتون داشتم و اگه میشه شمارتون را بدین . فردای اون روز نگهبان زنگم زد و گفت یه وقت بیا حرف دارم باهات . عصر اون روز رفتم پیشش سر راه و نشستیم اتاق نگهبانی و چایی آورد و چند دقیقه که حرف زدیم گفت شما منو نمک گیر کردین و آدم های با محبتی هستین و مشخصه آبرو دارین و شرم میکنم یه حرفایی را بگم و روم به دیوار و بخدا احساس وظیفه و دین کردم و ببخشین و مرتب عذر خواهی کرد و گفتم راحت باش بگو حرفتو و ازم قول گرفت بین خودم و خودش تا ابد بمونه حرفامون و گفت ۶ماهه خانواده و آشنا های ما را دیگه میشناسه کامل و عمه سمیه با یه مردی یواشکی رفت و آمد داره و مشخصه پسره ازش کوچیکتره و چند بار نزدیک اپارتمان سوار پیاده ش کرده و گاهی هم دیده پسره میره خونه عمه سمیه و با همدیگه روی همی دارن . تشکر کردم و دیگه ذهنم رفت به سمت کنترل و پیگیری عمه سمیه ولی کاملا غیر محسوس و گاهی ساعت ورود خروج خونه و کارش را دورادور پاییدم تا بالاخره یه روز با چشم خودم اونی که نگهبان مجتمع تجاری میگفت را دیدم . خواستم دخالت کنم ولی صبر کردم و گفتم لو دادن اینکار یه جورایی توف سر بالاست و خودمون هم بی آبرو میشیم . وقتی عمه سمیه را رسوند خونشون و برگشت سعی کردم طرف را تعقیب کنم و متوجه شدم کجا خونشون هست . بعد از طریق تحقیق و دوستانی متوجه شدم اون مرد خوش تیپ و هیکل خودش هم متاهل هست و آدم با آبرو و بی آزاری هم هست و کسی ازش بدی نگفت که خلافکار یا مشکل داره و همه تایید میکردن آدم خوبیه اینایی که من ازشون آمار گرفتم . دیدم به هر کسی بگم قضیه حادتر میشه و خودم گاهی مراقب بودم و کنترل میکردم و عمه سمیه را مرتب می برد میاورد و حدس میزدم کارش را می ساخت ولی این راز را من سعی کردم با کسی مطرح نکنم و با خودم نگهش دارم چون ماجرایی بود که بوی گندش اگه در میومد بد جوری مایه دشمن بشادی میشد و سرافکندگی زیاد داشت ولی فکرش ولم نمیکرد و با فکر کردن بهش گاهی حس تنفر گاهی حس فضولی و حتی گاهی شهوتی میشدم . عمه سمیه پولش کم بود برای خرید خونه ولی پدرم کمکش کرد و گفت بیا یه واحد از آپارتمان ها که داریم را میسازیم برو داخلش سکونت کن و از مستاجری در بیار خودتو و هر چی پول خونه را داشتی بده و بقیه ش را هم خرد خرد می سازیم باهات و با وام و کار کردن پرداخت میکنی و همراهی و کمکت میکنیم صاحب خونه بشی . قرار شد یه واحد آپارتمان ها که ما برای خودمون میسازیم را سریعتر تکمیل کنیم و هزینه های اضافی و غیر ضروریش را مثل کناف کاری و تجملاتی را کم کنیم تا هم زودتر و هم ارزونتر تموم بشه و عمه سمیه بره اونجا ساکن بشه . یه روز به ذهنم یه فکری رسید وقتی خونه کاراش تموم بود و نازک کاری و نصب کابینت و آبگرمکن و همه تموم بود اول از روی کلید درب ضد سرقت ورودی یه دسته کلید کامل زدم که داشته باشم برای روز مبادا و بعد رفتم دریل آوردم و یه سوراخ مورب زدم توی دیوار نزدیک سقف حال و اتاق خواب آپارتمان عمه سمیه و الکی یه تکه لوله خرطومی کردم داخلش به سمت آپارتمان مجاوری که مال خودم بود و دو تکه سیم هم رد گم کنی کردم داخلش که کسی شک نکنه و مثلا جایی هست برای سیم کشی برق و کار بخصوصی که به هر علتی نیاز نبوده تکمیل بشه و یه موقعی اگه بخوام بتونم از توی آپارتمان خودم داخل آپارتمان عمه سمیه را ببینم امکانش باشه . حتی فکر نصب دوربین مخفی و اینا کردم ولی منصرف شدم چون ممکن بود لو برم . نمیخوام بگم قصد بدی داشتم یا نداشتم ولی دوست داشتم بیشتر بتونم کنترل کنم عمه سمیه را و سر از کارش در بیارم . گذشت و اسباب کشی کرد عمه سمیه و ساکن آپارتمانی شد که پدرم کمکش کرده بود تا بتونه صاحبش بشه . کار من شده بود آمار گرفتن و دید زدن عمه سمیه و گاهی گوش دادن مکالماتش با کمک اون لوله خرطومی و سیم ها که آخرای کار تکمیل آپارتمان تعبیه کرده بودم( نردبون میزاشتم و دید میزدم و گوش میکردم حرفای عمه سمیه را مرتب) . عمه سمیه سبزه و هیکلش بزرگ بود . بالای ۷۰ کیلو وزن و سینه هاش بزرگ بودن و لب های کلفتی داشت و بدن پشمالو و صورتش هم خوشگل بود . دو سه بار که از حمام اومد اتاق خواب موفق شدم ببینمش از طریق سوراخ لوله خرطومی و سیم کشی ساختگی که کرده بودم . عمه سمیه خیلی حشری بود و مشخص بود از کوس و کون قلمبه ای که داره توی سکس خیلی مهارت داره و حریف کیر های کلفت میشه و جثه و بنیه سکس خفن را داره . بعد دیدن هیکل لخت عمه سمیه بدجور دلم خواستش چون واقعی کردنی بود. دیگه کارم شده بود دائم مراقب عمه سمیه بودن . از گوش کردن مکالمات و لاس تلفنی زدن هاش مطمئن شدم دوست مردی که داره میکنتش و عمه سمیه خودشه که خیلی دوست داره به دوست مردی که داره کوس بده . گاهی خجالت گاهی تاسف گاهی شرم گاهی شهوت و هر دفعه یه حسی مثبت یا منفی بهم دست میداد از این دید زدن ها و کنترل کردن ها ولی یه جورایی شده بود تفریح برای من . یه روز که تماس گرفته بود عمه سمیه با دوست مردی که فرزاد صداش میکرد تلفنی متوجه‌شدم پریودی عمه سمیه تموم شده و قرار میزاره برای حال کردن مثلا رمزی حرف میزدن با هرهر و کرکر و دقیق تر که گوش کردم متوجه شدم میخواد صبح بچه را ببره بزاره مهدکودک و برگرده خونه و دوتایی مرخصی ساعتی بگیرن و خونه جدید عمه سمیه محل قرار شون هست . صد جور فکر اومد سراغم که بهترین وقت هست که اگه قراره با عمه سمیه و فرزاد برخوردی بکنم الان وقتش هست و بقول قدیمی ها دزد حاضر و بز حاضر هستن و میشه همه کاری کرد ولی دلم نیومد آبرو کسی ریخته بشه و شر درست کنم . فردا صبح با احتیاط رفتم توی آپارتمان خودم و ماشین را یه کوچه دورتر پارک کردم عمه سمیه نبینتش و کشیک کشیدم و منتظر قرار عمه اینا شدم تا اول عمه سمیه رفت بچه را گذاشتش مهدکودک و خیلی زود برگشت و بیست دقیقه بعدش هم فرزاد اومد . منم دوتا سوراخ لوله خرطومی را سیم هاش را قبلش اورده بودم و آماده و منتظر با نردبان نگاه میکردم . عمه سمیه لباس خواب بنفش پوشیده بود و از شدت شهوت شورت پاش نبود و به محض ورود فرزاد و بستن درب آپارتمان از پشت شروع کردن بهم لب دادن و قربون صدقه هم رفتن و لباسها فرزاد را در آوردن . من بعضی صحنه ها را می دیدم بعضیش توی زاویه دید روبروی سوراخ لوله خرطومی ها نبود و گوش می چسبوندم به سوراخ و فقط می شنیدیم چی بهم میگن . عمه سمیه که آماده ی آماده بود و تا فرزاد شلوار در آورد زانو زد جلوش و شروع کرد ساک زدن همونجا توی حال کوچیک آپارتمان و مشخص بود خیلی هوس کرده و فرزاد هم میدونست یه زن خیلی حشری الان چی میخواد دلش و نهایت استفاده را میبرد و حرفای سکسی به عمه سمیه میزد و میگفت من تو را امروز مثل جنده ها میگامت و چند روزه نکردمت معلومه باز کوست خارش گرفته و جنده خودمی و … عمه هم فقط اوووم اووووم جوووون جوووون آره آره و ساک میزد با تمام توان و کیر سفید و قلمی فرزاد را با جون و دل میخورد و فرزاد هم کمک کرد همون لباس خواب را از تن عمه در بیاره و عمه سمیه را مهیا کنه تا محکم بکنتش . توی حال آپارتمان روی مبل های راحتی عمه را یه کم مالوند و سینه های بزرگش را خورد و عمه سمیه بهش گفت فرزاد کوس منو نخورش که خیلی خیس شده و کثیفه و زود ارضا میشم بخوریش کوس منو فوری ابش میاد و بزار من خودم بشینم روی کیرت و فرزاد نشست روی کاناپه راحتی و عمه سمیه که هیکلش از نظر عرض و پهنا تقریبا دو برابر فرزاد بود نشست سر کیر فرزاد فیس تو فیس و راحت کیر فرزاد را تا تهش بلعید و صدای تلمبه ها و نفس زدن عمه سمیه بلند شد و قربون صدقه فرزاد میرفت و میگفت این کیر باید مال من باشه و فرزاد هم همزمان سینه های عمه دهنش بود و دستش را حلقه کرده بود دور کمر عمه و کمکش میکرد تا کوس حشریش را با کیر حال بیاره . شنیدن و دیدن بعضی حرفا و صحنه ها منو تو شوک برد و بعد ها که با عمه سمیه اوکی شدیم ازش پرسیدم بعضی چیزا را تا به دلیلش پی ببرم و خیلی حقایق زندگی شخصی خصوصی عمه سمیه و فرزاد را متوجه شدم . فهمیدم عمه عاشق پسر کوچکتر از خودشه عاشق مرد با صورت و بدن سفید است و … خلاصه فرزاد روی مبل ها چندتا پوزیشن عمه سمیه را حسابی کردش و توی حالت داگی عمه سمیه آب کوسش اومد و ناله هایی کرد که آدم از شنیدنش دیونه ی کردنش میشد و فرزاد هم که مشخص بود زیاد کوس کرده و بلده چیکار کنه زن جماعت خیلی خوشش بیاد عمه سمیه را سر مبل قمبلش کرد و کیر لاغرش را راحت با یه توف کرد کون بزرگ عمه سمیه و مشخص شد عمه سمیه کون زیاد داده قبلا چون لذت برد و اخ و ناله درد همراه لذت میکرد و از فرزاد خواست آب کیر را توی کونش بریزه و فرزاد محکم‌میکرد با صدای برخورد بدنش با بدن عمه سمیه و ریخت توی عمه سمیه و در آورد و پاک کرد و رفت سمت دسشویی و بعدش هم عمه سمیه رفت دسشویی و فرزاد گفت باید بره و عمه سمیه بهش گفت یه راند دیگه بکنیم بعد برو ولی فرزاد گفت باشه یه وقت دیگه و وقت کم میارم و کار دارم و اگه باز بکنیم تا ظهر طول میکشه و به هر زبونی بود عمه را راضی کرد یه دفه دیگه بزودی سکس میکنن و با احتیاط رفت از آپارتمان بیرون و رفتش دنبال کار و زندگیش . عمه سمیه داشت ردیف میکرد که بره بیرون و یه دوش چند دقیقه ای گرفت و شروع کرد آرایش کردن و اماده شدن . من فرصت را غنیمت شمردم و سریع رفتم پشت در اپارتمان عمه سمیه و تا در را باز کرد بخواد بره جلوش سبز شدم و رنگش مثل گچ دیوار سفید شد جا خورد و هول شد پلاستیک تیره ای که دستمال هایی که آب کیر و کثیف کاری کون کردنشون و عرق هایی که کرده بودن باهاش پاک کرده بودن همش توش بود را از دستش قاپ زدم و گرفتم و گفتم واستا باهات کار دارم و برگرد داخل باهات حرف دارم . اول خواست حاشا کنه و گفت دیوونه چیکار میکنی و بلدم چیکار کنم و تهدید کرد تا گفتم کیر فرزاد را خوردی توهم برت داشته یهو ساکت شد و برگشت داخل و منم پشت سرش رفتم داخل و درب آپارتمان را بستم . گفتم همه چیز را میدونم و فیلم و ضبط صدا دارم ازت تا بخوای و ترسوندمش حسابی تا جایی که گفت ببینم و من حرفا را که میزدن با فرزاد تکرار کردم و واقعی افتاد به غلط کردن . گفت کیا دیگه آمار دارن؟ گفتم تا الان فقط خودم ولی ممکنه بقیه هم بفهمن . فورا گفت چی میخوای ؟ گفتم همونکه خودت میدونی . گفت خیلی نامردی . گفتم تو نامردی که آبرو میبری و حداقل نگفتی که به احترام بقیه هم شده اینجا غلط زیادی نکنی . چند دقیقه با عمه سمیه بحث کردیم تا قبول کرد بهم کوس بده و منم قضیه را تمومش کنم و حرفی به کسی نزنم . قبول کردیم و شروع کرد به لباس در آوردن و من همونجا روی مبلی که به فرزاد کوس داد شورت عمه را درآوردم و خم شد برام تا بکنم توش . منم لای کون بزرگ عمه سمیه را باز کردم و لیس زدم به سوراخ کونش و گفتم منم کون میخوام . کون عمه سمیه بزرگ و بی مو و سبزه بود . حسابی برق انداخته بود برای فرزاد قبلش و حالا نصیب منم شده بود . جوری برای عمه سمیه حالت داگی و قمبل کرده سر مبل کوسش و کونش را خوردم که که شل شد و دل خودش هم خواست و از حالت بی تفاوت و بی حس که گرفته بود اول کار به حالت داگی کاربلد برام تنظیم کرده بود تا بخورمش و اه و ناله ش هم در اومد و گفت همین یه بار را میدمت ها باز هر روز نخوای منو بکنی و من بیشتر میخوردم تا لذت ببره و مست شهوت بشه . حدود یه ربع فقط برای عمه سمیه ساک زدم و‌ هر کاری با خوردن بلد بودم انجام دادم واسش و زبون توش کردم تا دیوونه ش کنم . یهو عمه سمیه گفت علی زود بکن توش تا بریم . گفتم اگه فرزاد جونتون بود هم اینو میگفتی؟ گفت چیکار کنم زود حال بیای و بریم ؟ گفتم برام بخورش و انگار منتظر این حرف بود سریع برگشت و دید کیر من چقدره و چطوری به عشقش شق شده . بی معطلی کیرم را گرفت و ساک پر توف و محکمی برام زد . کم کاری نمیکرد و واقعی لذت میداد بهم و خودش هم لذت میبرد ولی مستقیم توی صورتم نگاه نمیکرد . خایه هام و کیرم را خیلی عالی خورد . گفتم بهش خوش بحال فرزاد و کاش بجاش بودم . گفت جاش داری حال میکنی چته دیگه؟ گفتم مثل اون بهم مرتب حال میدی؟ گفت پرو نشو همین یه باره و تموم . بهش گفتم قول که منم مثل فرزاد باشم همه جوره . گفت منو بکن آبت بیاد بریم . روی مبل قمبل کردمش و حالت داگی کیر کلفتم را کردم توی کوس عمه سمیه و تا دسته جا کردم . گفتم تا حالا کیر اینقدری رفته بود توی کوست؟ گفت نه یواش بکن میسوزه و جر خوردم . دستم را بردم و لای پای عمه همون حالت داگی و همزمان با تقه زدن توی کوس چوچوله نسبتا بزرگ کوس قلمبه عمه سمیه را مالش میدادم . خواهش می کرد و دستم را گاهی می گرفت که همزمان نمالم چوچولش را و تلمبه هم بزنم چون میفهمید خودش دلش میره واسه دادن و اون حالتی میشه که اختیارش دست خودش نیست و منم میدونستم چیکارش کنم حال کنه و مزه کنه بهش حسابی . بعد چند دقیقه یهو حسابی شل کرد و گفت علی منو بکن جر بده ولی تو را خدا کسی نفهمه و هر وقت بخوای میدم بهت و دیوونه منم هوایی کردی و قرص ضد بارداری نمیخورم و فقط توی کوس من آبت را نریز و عجب کیری داری و …خندیدم و گفتم چه عجب بالاخره ما را هم قاطی آدم حساب کردی و گفت چه حرفیه عزیزم و دوستت دارم علی جون و ببخشین و بزار من روی کیرت بشینم و تعویض پوزیشن کردیم و نشستم روی مبل و عمه سمیه بی درنگ نشست روی کیرم و سینه های بزرگش را شروع کردم به مکیدن و اونم تقه میزد و اه و ناله و تعریف کیرم را میکرد منم یواش یواش بین سینه هاش و زیر گلو و گردنش را بوس میکردم و کمرش را با دستم نوازش و کنترل میکردم . یهو سرش را آورد پایین و لب هاش را جوری که بتونم بمکم آورد نزدیک و من بی درنگ لباشو مکیدم و زبون هامون را بهم زدیم و مثل کسی که قهر بوده و آشتی کنن تازه بی خجالت شد سکس مون و واقعی مثل عاشق و معشوق ها سکس کردیم و عمه سمیه بهم کمر میزد روی کیرم و جووون جووون میکرد . بهم گفت کار خودتو کردی بالاخره لعنتی و منو بزار همین مدلی ارضا بشم و منم همه تلاشم این بود بهش بیشتر حال بدم و کمکش دادم تا خودش با کمر زدن سر کیرم آبش را بیاره و وقتی ارضا شد محکم لبم را مکید و گاز گرفت و آروم شد و گفت آبت را تو هم بیار . از خدا خواسته گفتم منم کون میخوام مثل فرزاد و راضیش کردم یواش از کون بکنمش و زود آبم را بیارم . به شکم خوابوندمش و یه کوسن گذاشتم زیر شکمش که باسنش بیاد بالا و گفتم با دوتا دستش لای کون بزرگ و سبزه ش را باز کرد . یه توف زدم به کون و با انگشت راهش را باز کردم و باز یه توف زدم به سوراخ کون عمه سمیه و سر کیرم را یواش فرو کردم توش و با حوصله همشو جا دادم کونش و خوابیدم روش و گفتم لب بهم بده . برگشت و لبم داد و منم کردم با تلمبه های ریز تا خایه هاش را توش کردم و حسابی گشاد که بود گشادترش کردم و گفت دیوونه دیگه با این کیرت که کردی توی من اصلا کیر فرزاد را حسش هم نمیکنم . گفتم آب کیرم را تو کونت میریزم و آبم را آوردم و توی کونش همش را خالی کردم . حسابی کیر و کوس و کون حال اومده بودن و کثیف هم شده بودن . با عمه سمیه رفتیم باز زیر دوش و همدیگر را شستیم و با هم اوکی شدیم و هر جور بود از دلش درآوردم تا بتونم از این کوس کون نازش بازم لذت ببرم . فرصت بشه یکی دوتا ماجرا دیگه هم میگم از کارهایی که کردیم . پیروز و موفق باشید

نوشته: علی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها