داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

پسر زیبای روستا (۱)

شاید یه جرات بتوان گفت که خداوند در خلقت نوع جنسیت برخی انسانها اشتباه کرده و باید آنها را جنس مخالف می آفرید .
من محسن ۲۳ ساله ، باقد و وزن مناسب و هیکل ورزشکاری ، فوتبالیست هستم . در روستا زندگی می‌کنم.
در روستای ما پسری بنام “شهروز” زندگی می‌کند که حدود، ۱۸ سال سن دارد ، هیکل خوب و توپی دارد . بسیار زیبا و خوشکل و از خانواده ی بزرگی در روستا بود. بخاطر وجود عموها و پدر و داداش هاش ، کسی جرات نزدیک شدن بهش نداشت.
همه در کف کون زیبا و دخترونه شهروز بودند ، روستای ما تیم فوتبالی دارد که هر هفته مسابقه‌ ای با روستاهاي همجوار برگزار میکنیم. من چون دفاع آخر و کاپیتان تیم هستم ‌، و از طرفی شوت های قدرتمندی می زدم ، همیشه مورد توجه و تشويق قرار میگرفتم. .خیلی رو شهروز زوم بودم ، و متوجه نگاههای خاص او به خودم می شدم. شهروز بازیکن قوی نیست و کمتر بازی بهش میرسد . اوهمیشه کنار زمین ، تیم را تشویق می‌کرد. یک روز صداش زدم و گفتم به نوع بازی و جاگیری من خوب نگاه کن و یاد بگیر چطور بازی کنی ، گفتم تمام مدت نزدیک من باش توضیحات خوبی بهش دادم . چون در اون مسابقه ۴ بر صفر جلو بودیم ، در ۱۵ دقیقه آخر بازی ، به مربی گفتم شهروز را بجای من بفرست تو زمین.
‌ مربی اول مخالف بود ولی با اصرار من قانع شد . اون ۱۵ دقیقه نزدیکش بودم و راهنمایی اش کردم . که کجا قرار بگیره و چکار کند . خوشبختانه بازی خوبی کرد و تیم گل نخورد. بازی تمام شد . شهروز بیرون آمد و محکم منو بغلم کرد . بدون اینکه کسی متوجه بشه ، گوشه لبش را بوسیدم. و دستی به باسنش زدم . خیلی تشکر کرد .گفتم کم کم باید تمرین کنی و جانشین خوب و کاملی برای من باشی . دوسه بازی همینجور تا ۳۰ دقیقه بهش بازی میدادم. تا بلاخره اعتماد به نفس گرفت و بغضی روزها کنار من جای افراد دیگری تعویض میشد و به بازی می آمد. همش میگفت مدیون تو هستم. من هم هر بار بیشتر بغلش میکردم و بدنش را لمس میکردم ‌ .
تو رختکن هم دستمالیش میکردم .
یه روز بهش گفتم :
شهروز میدونی خدا در خلقت تو اشتباه کرده و باید دختر بودی .
کاش تو دختر بودی ، حتما خواستگاریت می آمدم.
فقط خندید و سرش را پایین انداخت .
یه روز دیگه ، در رختکن تنها بودیم، دستی به باسنش کشیدم و از پشت محکم‌‌ بغلش کردم و کنار لبش را بوسیدم. و گفتم شهروز کاش یه روز مهمانم میشدی تا بدنت را ماساژ میدادم. .
گفت محسن ، جان خودت ، پیش بچه های دیگر تیم ، این حرفها را نزن . . گفتم . خیالت راحت . مگه من بچه ام!!!.
گفتم شهروز ، عزیزم ، من برای همیشه محرم راز و دوست دارت هستم .
. من میخوام تنها دوست صمیمی تو باشم.!!!
رنگش سرخ شد و‌چیزی نگفت.
به تدریج و با نفوذی که در مربی تیم داشتم، شهروز را کنار خودم بازی دادم‌. و فیکس تیم در دفاع شد . برخی روزها بعد از بازی، و در تنهایی محکم بغلش میکردم‌ و‌ می بوسیدمش . اونهم منو می بوسید.
دیگه اونقدر دوسش داشتم که تحمل دوریش را نداشتم. .هفته بعد بازی سنگینی داشتیم ، و‌خیلی خسته بودیم .بهش گفتم شهروز ، یا بریم‌خانه شما یا خانه من؟؟؟؟
واقعا به دوش آب ولرم‌ و‌ماساژ و استراحت خوب نیاز داریم .
گفت خونه ما که شلوغه. اصلا نمیشه اونجا استراحت کرد. گفتم پس بریم خونه من .
اولش تعارف کرد ولی کم کم قانع شد.
وارد خونه که شدیم . همون دم درب من لخت شدم و غیر از شورتم همه لباس هام را درآوردم.
گفتم شهروز تو هم از این لحطه راحت باش . دوس ندارم مرتب بهت بگم . فکر کن خانه خودتی .
رفتم سمت حموم .
بعد چند دقیقه صداش زدم . گفتم شهروز بیا دوش بگیر.
گفت تو حمام بکن بعدش من میام .
گفتم قرار بود تعارف نداشته باشیم.
درب حمام را باز کردم . با شورت آمد تو حمام.
خدایا کمکم کن زیر دوش و همین آلان کاری دست دوتامون ندم . واقعا کنترل کردن خود ، کنار ابن بدن زیبا کار هرکسی نیست. من هنوز به واکنش این پسر آشنا نبودم. . و‌ ممکن بود ،واکنش مطلوب من نداشته باشد.
دونفری زیر دوش بودیم . گفتم بشین تا ماساژت بدم. همونجا نشست و من هم از سر و‌گردن شروع به ماساژ دادن بدنش کردم. وسط پشتش ، شکمش ، بازوهاش ، ساق پاش و ران هاش را ماساژ دادم . بدنش چرا اینقدر نرم و سفید بود .خدایا بدن این پسر ، هیچ تفاوتی با دخترا نداره ؟؟!!!
کیرم سفت و بلند شده بود و داشت شورتم را پاره می‌کرد.
. گفت محسن جان خیلی خوب ماساژ میدی !!!. خستگی از بدنم کامل در رفت دستت درد نکنه. حالا من هم ماساژ ت میدم‌. ولی مث تو بلد نیستم.
همونجا رو زمین نشستم تا کیرم را نبیند . با دستان نرم و‌ ظریفش شروع به ماساژ کرد . ولی زورش کم بود. گفت تا حالا کسی را ماساژ ندادم . و‌کسی ماساژم نداده .بعد حدود پنج دقیقه ، گفتم الان ماساژت را کامل میکنم . برگشتم و روبروش قرار گرفتم . شکم و زیر بغلش را ماساژ دادم . کم کم دستم را به شورتش رساندم و اونو پايين کشیدم. گفتم اینو بزار کنار تا راحت ماساژت بدم . خجالت کشید ولی حرفی نزد . کیرش حدود ۱۲ سانت بود .واقعا کوچک بود. اطراف کیرش را هم مالش دادم . اوهم شروع به ماساژ شکم و بغل من کرد .
خجالت می‌کشید شورتم را پایین بکشه.
خودم شورتم را درآوردم. کیرم مث فنر بیرون پرید .یه لحظه شوکه شد و با وحشت نگاهش کرد .گفت محسن چرا اینقدر بزرگ و سیخ شده هست؟؟؟؟؟

کیرم‌را تو دستاش گرفت و باهاش بازی کرد .این پسر خیلی خجالتی بود ، هر کاری را باید براش تکرار میکردی.
اول من کیر شهروز را تو دهانم کردم و براش ساک زدم .ولی زیاد سیخ نبود. کم کم سیخ شد و لذت می‌برد. چشاش بسته بود و‌ نفس هاش تند شد.
اوهم با کیرم بازی می‌کرد. منو کنار زد و با زبانش سر کیرم را نوازش کرد و در دهانش فرو برد .کاملا ناشی بود .چون اصلا نمی دانست ساک بزند .
به زور تو دهانش جا میشد . من هم سرش را فشار میدادم . .
گفتم شهروز، چی دوس داری ؟ گفت .من میخوام‌‌‌ مهمترین راز زندگبم را بهت بگم. !!!
گفتم بگو و‌مطمئن باش.!!!
گفت از ده سالگی حس مفعول بودن دارم . ولی ندانستم چکار کنم . اصلا تا حالا نه فاعل و نه مفعول نبودم. چون محیط روستا کوچک هست و خودت وضعیت خانواده منو می بینی. آبرومان خیلی مهمه و کوچکترین اشتباهی به مرگ می رسد . .
گقتم خیالت راحت ، این راز تا ابد سر به مهر بین منو وتو می ماند .
گفت من چند ساله دنبال یه نفر با اعتماد میگردم ولی کسی نیست و به کسی نمیشه اعتماد کرد، !!!
گفت از همون روزهای اول که به تیم آمدم ، فهمیدم به من نظر داری . ولی نمیشد من چیزی بگم . توهم خیلی احتیاط میکردی!!!
من هم صبر کردم ببینم تا کجا با من هستی و ادامه میدی . و‌چقدر برات مهم هستم . دو ساله منتظرتم!!!
ارام‌ اونو تو بغلم کشیدم‌. لبم را بر لبش گذاشتم ، و‌محکم بوسیدمش. او هم لبم را بوسید.
بدن دوتامون لخت و زیر دوش حموم بودیم . از خوردن لبش سیر نمی‌شدم. اوهم مث من بود. زبانم را در دهانش کردم و او هم زبانم را می مکید. دستش رو کیرم بود و باهاش بازی می‌کرد.
همونجا کف حموم به پشت خواباندمش و رو بدنش دراز کشیدم. کیرم رو شکمش بود . دستم دور گردنش و زبانش را می مکیدم.
یه کم بالا رفتم و کیرم را تو دهانش گذاشتم . وکم کم فشار دادم. و اونو تا ته گلوش فرستادم. و نگه داشتم. چشاش کامل باز شد و با دست به عقب هولم داد . یواش در دهانش تلمبه زدم . کوس دختر زیاد گاییده بدیم. ولی دهان این پسر از همه شون بهتر بود .کامل تو دهانش ارضا شدم و همه آبم را ته گلوش ریختم. دو سه دقیقه در بغل هم آرام‌ بودیم . کم کم
بلند شدیم . خودمون را شستیم . گفتم شهروز عزیزم پرده کونت را باید تو اتاق خواب و‌مث یه دختر ناز و زیبا باز کنم!!!
گفت اختیار من دست تو هست.
گفتم پس میخوام ببرمت تو اتاق خواب و تو حجله عروس ات کنم .،
گفت چشم هرچه تو بگی !!!.
خودمون را خشک کردیم و رفتیم بیرون.
استراحتی کردیم و بعد از شام‌ بردمش اتاق خواب . کامل لختش کردم . روبرو آیینه رو صندلی نشست .
،یه دونه مو تو بدنش نبود .مث عروس شده بود .
دستش را گرفتم و بردمش رو تختخواب . آرام دراز کشید. و من هم کنارش دراز کشیدم.
گفتم شهروز تو‌حجله ممکنه کمی اذیت بشی . باید بخاطر من تحمل کن.

گفت محسن عزیزم،
امشب بهترین شب زندگی منه ، امشب من زن تو میشم، بعد از ۱۸ سال زندگی و ۸ سال حس زنانه و مفعول بودن ، امشب به آرزوم میرسم … پس امشب شب وصال من است .
این شب را برام خاطره انگیز کن ،

با کرم و وازلین ، باسن و اطراف سوراخش را خوب چرب کردم و انگشتم را کم کم در سوراخش فرو بردم . صدای نفسش عوض شده بود . و بخودش می پیچید.
بعد دو انگشتم را در سوراخش فرو بردم‌. خودش را یه کم جمع کرد . و همزمان لبم را می‌خورد. و خودش را تو بغلم بیشتر فشار میداد .
متکایی زیر شکمش قرار دادم . باسنش بالا آمد .‌‌کاملا سفید و دخترانه ،و‌چشم نواز بود. برای لحظاتی احساس کردم که دختر ۱۸ ساله ای زیرم قرار داره.
از پشت روش دراز کشیدم ‌ گردنش را خوردم .گوشش را لیسیدم . زبانم را تو گوشش میکردم .‌داشت دیوانه میشد. گقت تحمل ندارم . زود باش.
.رو هر دو رانش نشستم. سر کیرم را رو سوراخش گذاشتم و آرام فشار دادم . بیشتر از تصوراتم تنگ ولی نرم بود.
یه کم فشارش دادم . سر کیرم وارد سوراخش شد .
عاااااااااااااای بلندی کشید … و پتویی که جلو صورتش بود را تو دهانش کرد و گاز ش گرفت .
گفت محسن توراخدا تحمل ندارم ‌ در بیار . غلط کردم‌. نمیخوام .
گفتم .‌یه کم تحمل کنی الان دردش تمام میشه .
گفت بخدا پاره شدم … جررر خوردم. چشام سیاهی میره .
تمام بدنش عرق کرده بود . و به سختی نفس می‌کشید. ‌من هم محکم نگه اش داشتم و پشت و اطراف باسنش را ماساژ دادم .خیلی تلاش کرد از زیرم در بره .ولی محکم‌‌گرفته بودمش…
بعد از چند دقیقه آرام تو‌ کونش فشار دادم‌، و‌چند سانت دیگه فرو رفت. آه و ناله اش خونه را فرا گرفته بود سعی کردم با انداختن وزن بدنم رو بدنش، توجهش را از درد کشیدن پرت کنم . حالا نصف کیرم تو کونش بود ، رو پشتش دراز کشیده بودم و پشت گردن و گوشش را میخوردم . و باهاش حرف میزدم . گفتم شهروز دیدی آخرش زنم شدی ، دیدی صفر کونت را خودم باز کردم !!!.
شهروز. تو خوشکل و‌ ناز منی، !!!
کون تو از امروز مال منه ، !!! هیچکسی حق نداره بهش دست بزنه .
یه کم‌‌‌‌آرام تر شد . ولی هنوز در فشار بود . داشت گریه میکرد . ولی باید کار را تمام میکردم. ‌ و‌حتما به مرحله لذت بردن می‌رسید.
بلاخره تا آخر در کونش فرو بردم . یک لحظه سرش را به پتو و تخت کوبید . و از رانم نیشگون سختی گرفت. همونجا نگه داشتم حدود پنج دقیقه بعد آرام شد . گفت محسن واقعا سر کیرت را وسط شکمم حس میکنم ‌ خیلی نامردی… محسن شق شدم.
گفتم عزیزم ، بلاخره این درد را باید تحمل میکردی. حالا اجازه بده تلمبه بزنم . هر بار یکم بیرون میکشیدم و دوباره تا ته فرو می‌بردم. صدای ناله اش کل خانه را فرا گرفته بود . حدود ده دقیقه تلمبه زدم ، که کم کم لذت می‌برد و باهام حرف میزد . گفت یه کم فیلم بگیر . گوشی خودش را بهم داد . و فیلم گرفتم . وقتی کامل کیرم را از کونش بیرون می کشیدم. اندازه ی تخم مرغ بزرگی سوراخش باز میشد . و دوباره فرو می کردم . کیر او هم بلند شده بود یه کم با کیرش جلق زدم.
گفتم حالا جهار دست وپا و حالت سجده قرار بگیر .
سیما و‌نمای کونش در حالت سجده، فوق العاده زیبا بود . دوباره سوراخش را چرب کردم و کیرم را تو کونش فرو بردم و‌تلمبه میزدم . او هم با کیرش بازی می‌کرد. نفس هاش تند تر شد و با فرباد بلندی ، سوزاخش سفت وتنگ و‌حالت نبض زدن دور کیرم را گرفت و آبش بیرون پاشید . سرش را تو پتو فرو برد و شل شد . من هن چند تلمبه محکم زدم و کل آبم را درون سوراخش ریختم ، گقت محسن چکار کردی ، سوختم بخدا؟!!! چرا اینقدر آب داغ ریختی تو شکمم ؟؟!!!

ادامه داره …

نوشته: محسن ،

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها