داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عشق وثروت وقلب 4

من و نگار حس می کردیم که سالهاست که با هم آشناییم . انگار از همون بچگی ها در کنار هم بودیم . دیگه نمی تونستیم یک لحظه هم بدون هم باشیم . همه می دونستن که ما همو دوست داریم . ولی خیلی هم رعایت می کردیم که تذکر نگیریم . هر چند به ما دانشجوها ی پزشکی زیاد گیر نمی دادند و ما هم فرصت زیاد داشتیم که بدون مزاحم با هم باشیم . با هم درددل کنیم با هم از آینده بگیم . یه مدتی رو حس کردیم که عشق بد جوری رو درسامون اثر گذاشته . با خودمون عهد بستیم که یه کاری نکنیم که آخر ترم آبرو ریزی شه و پیش خونواده خجالت بکشیم . یه بار که خونه شون کسی نبود باهاش تنها بودم . تا اون روز که چند ماهی از اظهار عشق و دوستی ما می گذشت هنوز نبوسیده بودمش . ولی اون روز حس کردم که لبام تشنه لبای اونه . می خواستم حس کنم که یک بوسه تا چه حد می تونه نزدیکی دلها رو نشون بده . فقط نگاش می کردم و صورتشو نوازش می کردم . موهای کنار صورتشو می دادم کنار و با زبون چشام با چشاش حرف می زدم . -چیه نادر این جور ساکت شدی و خیره بهم نگاه می کنی یه چیزی می خوای . یه چیزی می خوای بگی . یعنی در رابطه با خواستنه . .. -نه چیزی نیست نگار . -نگار تو هیچوقت تصور نمی کنی که عشق من از روی هوس بوده باشه ؟/؟ -نه مگر این که تو دلت بخواد از این خیالا به سرم بزنه .-اگه من یه روزی بخوام ببوسمت تو چیکار می کنی . -منظورت چند سال دیگه هست که با هم از دواج کردیم ؟/؟ -خب آره فرض کن همون موقع هست . -نکنه منظورت قبل از ازدواجه .. -نمی دونم . تو چیکار می کنی . -هیچی ساکت می مونم تا حرکت لباتو رو لبای خودم حسش کنم . اگرم خسته شدی کمکت می کنم . -اگه الان بخوام ببوسمت چیکار می کنی -هیچی لبامو گرد و غنچه می کنم میارم یه سانتی لبای تو تا تو راحت تر بتونی کارتو انجام بدی . چطوره -عالیه ولی تا بخواد بجنبه خودم لباشو زود تر قفل کردم . اونو به سینه ام فشردم . حس کردم دلم می خواد زود تر مال خودم کنمش . عشقشو که داشتم . وجودشو جسمشو هم می خواستم . هر دو تا مون هیجان زده شده بودیم ولی ادامه ندادیم . -نگار اگه نذارن با هم از دواج کنیم چی -مگه دست اوناست . -ولی این که نمیشه احترام بزرگترا رو رعایت نکرد -نادر یه دختر اگه بخواد به خوبی ایستادگی کنه هیچ کس و هیچ چیزی نمی تونه مانعش شه .. ولی تا وقتی که فارغ التحصیل شیم و اگه بازم بخواهیم ادامه بدیم دیگه من پیر میشم و تو جوون می مونی -چی میگی نگار . من به این که تقریبا هم سن هستیم اهمیتی نمیدم . من عشق تو رو می خوام وجود تو رو می خوام . می خوام که دوستم داشته باشی همون جوری که من دوستت دارم به یادم باشی . مث من که شب و روز به یاد تو هستم . تصویر تو رو توی کتابام می بینم . همه جا با منی . نمی تونم خوب درسامو بخونم . همش از این می ترسم که نکنه یه روز از هم جدا شیم -میگم نادر چطوره همین حالا از هم جدا شیم که دیگه غصه آینده رو نخوریم . مرگ یک بار شیون یک بار -نگار تو اینا رو داری جدی میگی ؟/؟ یه نگاه چپی بهم انداخت و گفت پسر مثل این که از تو زرنگ تر نداشتیم که به گیر ما بیفته . پدر تو رو در میارم اگه بخوای ولم کنی .. یواش یواش به گوش خونواده هامون رسید که ما شدیم لیلی و مجنون . خونواده نگار با از دواج ما و این که با هم باشیم مخالف بودند . البته مامانش کمتر مخالف بود و همون نق زدنهاش واسه این بود که بابا ناصرنگار , مارو در شان خونواده خودش نمی دونست . اون یه داماد پولدار و آینده دار می خواست . از نطر اون من هنوز یه دانشجویی بودم که تا چند سال دیگه تازه می خواستم بشم پزشک عمومی و اگرهم در یه رشته تخصصی قبول می شدم معلوم نبود چه مدتی رو باید طی می کردم تا بتونم همونی بشم که اون می خواد . بااین حال من و لیلی خودم سالهای سال در کنار هم درس خوندیم و عشق ورزیدیم . دیگه مثل روزای اول عشقمون سبب نمی شد که از درس خوندن بیفتیم . من و اون دوره عمومی رو تموم کردیم منم رفتم توی طرح و یه سری کارهای مربوط به خدمت و بعدش هم با نمره و رتبه ای عالی تونستم در همون رشته ای که دوست دارم پذیرفته شم . من در رشته قلب و نگارهم همگام با من در جراحی عمومی که به نظر خودش ساده تر بود ادامه تحصیل دادیم . یواش یواش خونواده نگار نسبت به من مهربون تر شدند . چند علت داشت . یکی این که من از نظر این که یک دانشجویا پزشک فعال در امور عملی و تئوری بوده زبانزد همه شده بود م و در یک رشته پولساز هم درس می خوندم و با توجه به استعدادی که در من دیده بودند به آینده من امید وار بودند و یکی دیگه این که من و نگار تقریبا همسن بودیم و اگه به لجبازیهاشون ادامه می دادند به نظر خودشون دخترشون تر شیده می شد چون نگار دو تا پاشو کرده بود تو یه کفش که یا نادر یا هیچکس دیگه . …. ادامه دارد ..

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها