داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

عروس محترم حاجی کارمند من

باسلام خدمت دوستان انجمن کیر تو کس امیدوارم از خاطره ای که براتون مینویسم خوشتون بیاد اسم من سیروسه واز قبیل افرادی هستم که تونستم اعتماد عمومی را به خودم جلب کنم و در انظار مردم آدم قابل اعتماد و در کل بچه مثبتم ودرکل تا حالا خدا خواسته گره کار خیلی ها باز کردم ولی در کل جاهائیکه شیطون بهم چشمک میزده درست یا غلط ناامیدش نکردم اما بریم سراغ خاطره:

حدود دوسال پیش کارمند دفتریم که اهل کرمان بود و خیلی هم ازکارش راضی بودم به علت انتقال کار شوهرش به شهر دیگه از دفترکارم رفت و من مجبور شدم آگهی استخدام کارمند بدم ودرضمن خدمتتون عرض کنم که یکی از گزینه ها استخدام برای من در کنار توانایی زیبایی ظاهری خانوما نیز هست چندروزی که گذشت سروکله متقاضی های کار پیدا شد که متاسفانه هرچه زمان می گذشت یکی از یکی یال غوزتر بودن(شایدم من خیلی مشکل پسندم)تا اینکه بعد از چند روزکه داشتم کم کم ناامید میشدم یه خانوم خوش سروسینه وریزه نقش به نام میترا برای مصاحبه به دفتر اومد که تو همون نگاه اول خیلی ازش خوشم اومد وبعد از مصاحبه متوجه شدم که عروس سوپرمارکت سرمحلمون قاسم آقاست که تو محله به اطلاعاتی وآدم فروش بودن معروفه درکل بعد از دو روز اوکی را واسه کار بهش دادم از میترا خانوم اگه خواسته باشم براتون بگم :یه دختر24ساله با قد متوسط چثه ی نسبتا ریز ولی کون و سینه برجسته و چشم گیر با پوستی گندمی که خیلی هم شوخ و شنگ و اهل شیطنت بود و با روحیه ی جدی کاری من کاملا متفاوت ،یه مدت که گذشت دیگه داشتم از شیطونی و وراجی های زیادش خسته میشدم ولی چیکار میشه کرد که این لب و سینه و باسنش بود که دست از سرکچل ما برنمیداشت کم کم زمان هایی که تنها بودیم صحبتو سر مسائل گرم و سرد مزاجی کشوندم که اونم خوشبختانه با شوق همراهی میکرد تا اینکه بحث به اصل مطلب یعنی مشاوره کشید و به عبارتی باهاش به قصد قربت درد دل کردم که من خیلی آدم گرم و هاتی هستم ولی متاسفانه خانومم خیلی سرد مزاجه که بیچاره جهت راهنمایی و حل مشکل ما داروی گیاهی برای گرم شدن مزاج خانومم معرفی میکرد ماهم که رند هر هفته که میگذشت بهش میگفتم که میترا خانوم متاسفانه داروها افاقه نمیکنه وتا حالا نتیجه ای حاصل نشده تا اینکه صحبتو بایه تکنیک فوق حرفه ای به روابط خودش و شوهرش کشوندم و ازش پرسیدم که شما تورابطه تون چطوریا هستید که ابتدا بعداز کلی سرخ و زرد شدن و ادا و اطفار گفت ما هردو گرمیم اما متاسفانه شوهرم بخاطر دیسک کمرش خیلی نمیتونه کاری بکنه منم که از خدا خواسته بهش گفتم که نمیدونم که خدا چرا هیچوقت دروتخته را باهم جور نمیکنه مثلا من اگه کسی مثل شما گرم و هات داشتم دیگه هیچی تو زندگی کم نداشتم

اوضاع به همین منوال میگذشت وروابطمون روز به روز نزدیک تر میشد ومنم هر روز به ترکیدن نزدیکتر میشدم تااینکه یه روز به بهانه آموزش کاری آخروقت درب شرکت را بستم و تو دفتر با هم تنها شدیم یه صندلی اوردم پشت میز کنار خودم برای احاطه ی بیشترش به کامپیوتر گذاشتم و شروع به آموزش کردم و هر از گاهی پامو به پاش میمالیدم و اونم اعتراضی نمیکرد خوب که دیدم اوضاع روبراهه وقتی پام را باپاش مماس کردم بهش گفتم راست میگفتی که خیلی هات و گرمی عجب پاهای گرمی داری و میتونم با دست پاهاتو لمس کنم که اینو که گفتم دیگه بهش اجازه جواب ندادم و دستمو که ازشدت شهوت میلرزید به پاهاش که شلوار استرچ مشکی تنش بود رسوندم و اونم از خداخواسته اعتراضی نمیکرد که کم کم دست را به بالاتر و نقاط حساس هدایت کردم و کس کچولو و پف کرده شو از رو شلوار میمالیدم بعد دستمو به زور از شلواراسترچش فرستادم بسمت کسش وای که چه داغ و حشری بود همین که لاشو انگشت کردم دیدم بله خانوم کلی خیس کرده بهش گفتم بلندشو بریم اونطرف میز که راحتتر باشیم که اول شروع کرد به نازکردن که شیطونی کافیه به کارمون برسیم که با لجاجت من راضی شد بلند بشه همین که بلند شداز پشت بغلش کردم و کیر سیخ شدم را گذاشتم به کون خوشکلش و دیگه این آلت بود که به من دستور میداد تکیش دادم به لبه میز و شلوارشو از پشت تا زیر کپلش کشیدم پایین وای خدا چی میدیدم یه کون قلنبه ی سرحال که رد تنگی شلوار استرچ بهش مونده بود از همون پشت بدون اینکه بفهمه زیپمو کشیدم و خان سیروسو انداختم بیرون این خان سیروس ماهم اینقدر چغل وکیریو کلفته که تا سوراخ میبینه عزم جهاد میکنه خلاصه قضیه را گذاشتم لای معامله و بدون هیچ آداب و رسومی مثل کس ندیده ها خوشکی خوشکی فشار دادم لای پاش که خوشبختانه سرقضیه تا نصفه وارد مهبل خانوم شد که ابتدا یه مقدار شوکه شدو خودشو جلو کشید منم با دست شکمشو گرفتم و به سمت خودم کشوندمش واینقدر تحریک شده بودم که اگه یه خورده تکون خودش میداد یا بیشتر میدادم تو از گرمی سوراخ و تنش من بی جنبه ارضا میشدم که در همین حال نگهش داشتم و بعد از یه مدتی بیرون آوردم تا شاید از بی جنبگیش کم بشه(این نکته را بگم که من کمر سفتی دارم ولی هرخانومی که برای بار اول بهش دست پیدا میکنم را نمیتونم خیلی جلو انزال زودمو بگیرم و اینم شاید بخاطر تازگی و نوبودن جنس باشه) خلاصه چرخوندمش و شلوارشو کامل پایین دادم،وای بنازم قدرت پروردگار را یه کس پفکی کوچولو به اندازه گردو آخه این کله چغل ونتراشیده ی قیضه ی من چطور میتونست تو اینطور غنچه ای رفته باشه بیچاره با دیدن وضع و حجم شوکه شده بود منم دیدم اگه فرصت بدم مورد پریده برای همیشه این بود که امون فکرکردن بهش ندادم و شروع کردم به مالیدن آلت به کس مبارک میترا خانوم و چون قدش کوتاه تر من بودن بغلش کردم گذاشمش رو میز کوتاه وسطت اتاق، خان سیروسی که از عقب با یه فشار رفته بود تو کس میترا خانم مگه از جلو فرو میرفت مثل اینکه فیل خواسته باشه کس مورچه بزاره بهرحال باهرزحمت و گرفتاری بود فرستادمش داخل این بدبختم رنگش مثل برف سفید شده بود و التماس میکرد که نمیتونم و جرمیخورم ولی کو گوش شنوا از داخل بودن که مطمئن شدم بغلش کردم و پاهاشو دو طرف کمرم انداختم و شروع به تلنبه زدن کردم اینقدر بدبخت تنگ بود که احساس میکردم باهرباربیرون کشیدن پوست و پی کسشم بیرن کشیده میشه خلاصه بعد از یه ده دقیقه تو این حالت گذاشتمش زمین و دوباره بهش گفتم دستشو بذاره لبه میز بدبخت نمیدونست من از خیر هیچ کونی نمیتونم بگذرم لا قاچ کونشو باز کردم، از اون کونای گوشتی و عمق دار باب طبع من بود یه تف انداختم و شروع کردم با کیرم رو سوراخش عقب جلو کردن که میترا خانم اعتراض کرد که چیکار میخوای بکنی منم گفتم هیچی فقط می خوام حال کنم کاری با اینجا ندارم اون بدبخت ازهمجا بی خبر هم رضایت داد منم بعد از ده دقیقه چرخوندن دور وزیر مقعد خانوم در یک حرکت غافلگیرانه سرتا نصفه را دادم تو و محکم گرفتمش تا در نره این بدبختم یه دادی کشید و شروع کرد به گریه که خیلی نامردی ، مردم تورا خدا درش بیار منم با هر بار التماسش بیشتر فرو میکردم تا جایکه همین مونده بود که تخماهم را جا کنم که با چندتا تکون سیروس خان همون داخل فوران نمودند منم که دیگه نای نفس کشیدنو نداشتم میترا را ولش کردم اون بدبختم سرشو گرفت و چارزانو نشت کف اتاق و هی میگفت خیلی نامردی، پارم کردی سیروس خان هم با دیدن این صحنه دوباره داشت جون میگرفت که بهش گفتم اگه ادا دربیاری دوباره این دسته بیل شق میکنه ودیگه نمیتونی جلوشو بگیری اونم با دیدن این صحنه زود خودشو جمع و جور کرد، این عروس محترم حاجی تا دو سال کارمند من بود و بعضا بعد از وقت اداری جهت بایگانی اسناد طی این دوسال نگهش میداشتم که خود حکایت بسیار دارد امیدوارم از خاطره خشنود باشید درضمن خانومایی که جهت امر خطیر بایگانی تبحر دارند پیام بذارن-متشکرم (از سواد کمتون اشتباهات این جانب را ببخشایید

نوشته: سیروس کون افکن

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها