داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سفر در زمان (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

دوستان عزیز، نوشتن داستان بخشی از زندگیم صرفاً واسه جق زدن شما نیست که کاربری مثل احمد میاد و زیر تمام داستانهای دوستان مینویسه خاطرات یک جقی!!! اینجا خیلی ها میان جق بزنن و از تجربه های بقیه استفاده کنن. حالا تو و امثال تو عرضه کس کردن ندارین لال بشین و جقتونو بزنین.
منم به اندازه کافی کس و کون کردم و اگر مینویسم واسه اینه که دوستان بدونن کون کردن بدون مقدمه نیست و آدابی داره تا هی نگن خوابوندم و تا دسته کردم توش!!!
هم زنها و هم مردها وقتی به مقابل هم میرسن سعی در پنهان کردن بخشی از وجودشون دارن . وقتی این پنهان کاری نباشه رابطه بهتر پیش میره. باید برای زندگی به درکی برسین تا بتونید طرف مقابل را تو خودتون هضم کنید تا هردوتاتون لذت ببرید.
اما ادامه :

از فردای اون روز باهاش تماس داشتم و من به هر بهانه ای میرفتم بانک. دوران مجردی اگر طولانی بشه دیگه زن بگیر نیستی و من کامل این جمله را درک کرده بودم. تنوع تو رابطه با زنها و دخترها من را چشم و دل سیر کرده بود و تا زمانی که کسی قدم پیش نمیذاشت امکان نداشت من از حد خودم بیشتر جلو برم.
رفت و آمد بانک باعث شده بود رییس بانک هم که زنی 45 ساله به اسم یلدا بود باهام صمیمی بشه. به نسترن گفتم و واکنشش عادی بود. وقتی گفت از شوهرش جدا شده و با دوتا پسرش زندگی میکنه خندید. اول نگرفتم ولی با خنده اش متوجه موضوع شدم. خیلی راحت جواب دادم: یکبار که بکنمت متوجه میشی تخصص من خانومهای خوشگل مثل توست و دیگه پسر نمیکنم!
جا خورده بود.هم خندش گرفت و هم میخواست عادی جلوه کنه. واسه همین موضوع را کشوند سمت مدیر بانک. پرسید: نظرت دربارش چیه؟ تو چشماش نگاه کردم و گفتم: خوش کس و کونه!!! البته خودم یکی دارم که 60 سالشه و تا حالا زایمان هم نداشته .هر بار میرم خونش انگار شب زفاف داریم بس که تنگه!!!
دروغ هم نگفته بودم. شهره زنی بود که بچه ای نداشت و شوهرش بیست سالی بود که فوت کرده بود. دو هفته یکبار باهاش قرار داشتم و از کسانی بود که پنج سال قبلش مشارکتی خونه پدریش را ساخته بودم و از همون موقع فقط برای رفع نیازش با من رابطه داشت.
دیگه داشت عصبی میشد و داشتم از برانگیختن حسادتش لذت میبردم. سری تکون داد و گفت: فکر کردم آدم شدی! حق داری.با این گردش حسابت و دخترهای بیست ساله و تنگی زن 60 ساله باید هم زن نگیری!
دلم میخواست بغلش کنم و ببوسمش. هنوز همون نسترن دوست داشتنی بود. وقتی پرسیدم کسی تو زندگیت هست؟ بلند شد و گفت آره!!! قلبم ریخت. خودش هم حس کرد و گفت: یک دختر ناز که زندگی منه و باید براش مادری کنم.
باهاش خداحافظی کردم و از بانک زدم بیرون. ساعت از یک گذشته بود و حسابی گرسنه بودم. رستوران روبروی بانک را رفتم داخل و پشت میز نشستم. سفارش غذا دادم و رفتم دستهامو بشورم. وقتی برگشتم با کمال تعجب یلدا رییس بانک پشت میز من نشسته بود! حسابی جا خوردم و بعد سلام و احوالپرسی گفت: ناراحت نشدی که پیشت نشستم؟ خندیدم و گفتم: نه چه سعادتی بالاتر از این.
خیلی لوند و جذاب بود و به گارسون اشاره کرد و به من گفت: امروز مهمون من هستی البته من نه دختر بیست ساله هستم و نه زن 60 ساله!!!
یخ زدم. تمام صحبتهای من و نسترن را شنیده بود! دیگه جای تعارف و جا زدن نبود. باید تمام راه را میرفتم. گفتم: البته من حد میانه را بیشتر میپسندم چون نه لوس بازی توشه و نه غر زدن!!!
میدونستم قلابم گیر کرده و بعد ناهار باید بریم خونه. تجربه رابطه با رییس بانک را داشتم و میدونستم عاقبت خوبی داره. در حین ناهار کلی صحبت کردیم و بیشتر حرفش این بود که نسترن نباید از این رابطه بویی ببره. منم همین را میخواستم. ناهار سبکی خوردم و رفتم بیرون و سر کوچه پایینتر از بانک ایستادم تا بیاد. با ماشینش اومد و من هم با ماشین خودم حرکت کردم و دنبالم میومد. نیم ساعت بعد وارد پارکینگ خونه شدیم و پارک کردیم. پیاده که شد پرسید جای کسی پارک نکرده باشم؟ وقتی گفتم 6 تا از پارکینگها هنوز خالیه و نفروختم لبخندی زد و گفت: پس باید یک واحد ازت بخرم!
داخل خونه که شدیم مانتو و مقنعشو در آورد و کش و قوسی به خودش داد که به انتخابم آفرین گفتم. گفته بود شراب دوست داره واسه همین گیلاسی برای خودم و خودش ریختم و نشستیم. مدام خونه را تماشا میکرد و پرسید: واسه آدم مجرد خیلی بزرگه. خیلی هم شیک و تمیزه. بلند شد و مشغول بازدید خونه شد. همینطور که راه میرفت براندازش میکردم. حدود 170 قد و هیکلی نسبتاً لاغر ولی باسن برجسته و سینه های 75.
به اتاق خواب اصلی که رسیدیم و تخت را که دید گفت: چه جنایتها که رو این تخت نکردی! معطل نکردم و گیلاس را از دستش گرفتم و گذاشتم رو عسلی. انگار خودش هم منتظر بود.لب را که گرفتم نفس عمیقی کشید و محکم بغلم کرد. چند دقیقه طول کشید تا به هیجان اومد و خواست بره دوش بگیره. در حمام را باز کردم و دوتایی رفتیم تو. لباسهاشو در آوردم و نذاشت شورت و سوتینش را در بیارم. خودش لباس منو در آورد و از روی شورت دستی به کیرم کشید. سوتین را درآورد و سرم را کشید طرفش.
سینه های زیبایی داشت. سینه را میخوردم و دستم را بردم و آروم شورتشو در آوردم. دست که زدم خجالت کشید و گفت: آماده نیست و موهاشو نزدم. کمی زبر بود ولی جوری نبود که نشه خورد.شورتم را درآورد و کیرم را که تو دستش گرفت خندید و گفت: یا خدا. این منو میکشه! واسه همینه زنها ولت نمیکنن؟
دوباره به هم چسبیدیم و شروع کردیم. زیر دوش نمیخواست موهاش خیس بشه واسه همین آبی به تن زدیم و خشک کردیم و رفتیم روی تخت. بی معطلی شروع به ساک زدن کرد. شهوتش را از مکیدن کیرم حس میکردم . تخمهام را تو دهن میچرخوند و پاهام را بالا برد و شروع به مکیدن و لیسیدن زیر تخمهام و سوراخ کونم کرد.شاید سه سال بود کسی با این مهارت برام ساک نزده بود. حس تو آسمون بودن میکردم و پاهام سر شده بود.
این زنی نبود که با یک یا دوبار ارضا شدن سکس را تموم کنه. بیش از یک ربع ساعت مشغول بود و دیگه خسته شده بود. بلند شدم و رفتم دو تا لیوان ویسکی ریختم و با هم مشغول شدیم. میدونستم ویسکی که بخورم مدت زمان اومدن آبم به یکساعت میرسه واسه همین لیوان اون را که یک قلپ خورده بود را گرفتم و سر کشیدم. براش شراب آوردم که بهترین معجون برای خانومهاست.
تو بغلم بود که یکدفعه گفت: راستش نسترن ازم خواست امتحانت کنم تا ببینه اگر باهات باشه بهش خیانت میکنی یا نه!!! خندیدم و گفتم: حدس میزدم چون نسترن نه دوست دخترمه و نه بعد بیست سال شناختی ازش دارم. بغلم کرد و گفت: پس میتونیم با هم باشیم. بوسیدمش و گفتم اگر نخوای منو محدود به خودت کنی آره! فقط یک جمله گفت: با من راحت باش!
بعد از بوسه ای طولانی و مکیدن زبونهامون نوبت من بود تا هنر خودم را نشونش بدم.آروم پایین رفتم و با زبونم از گردن تا نافش را لیس میزدم. سینه های اناری و خوش فرمی داشت. پایین رفتم و با گذاشتن زبونم روی چوچولش نفسش بند اومد. کمی با زبون بازی کردم و ناله هاش بلند شد. چنان خیس کرده بود که تمام صورتم از ترشح کسش خیس بود. بعد از چند دقیقه زبونم را تو کسش فرو کردم. بر خلاف انتظار کس تنگی داشت و از جای عمل سزارین زیر نافش مشخص بود با کس تنگی باید بجنگم.
با خوردن کسش سریعتر از انتظارم ارضا شد اما بدون وقفه منو خوابوند و روی کیرم نشست. سرش را که فرو کردم دردش اومد اما خواست ادامه بدم. میدونستم بزرگی کیرم اذیتش میکنه واسه همین سپردم به خودش که تا جایی که راحتتر هست داخل کنه. با زحمت نصفش را داخل کرد و شروع کردیم. باز بعد از چند دقیقه ارضا شد و کنارم دراز کشید. برای جلسه اول خوب بود گرچه ارضا نشده بودم اما دوباره همون ساک بینظیرش را شروع کرد.
دیگه وقتش بود تا کام خودم را بگیرم. به حالت داگی خوابوندمش و سرش را فرو کردم. شهوت این زن تمومی نداشت. کم کم تمام کیرم را فرو و شروع به عقب و جلو کردن کردم. نفس نفس میزد و از بزرگی کیرم تعریف میکرد. جفتمون خیس عرق شده بودیم و دیگه داشت فریاد میزد. باز هم ارضا شد و شاکی که من نشدم . روی تخت دراز کشیدم و دوباره همون ساک رویایی را شروع کرد. به پنج دقیقه نکشید که حس کردم تمام بدنم داره خالی میشه و چنان آبی ازم اومد که سابقه نداشت. حتی یک قطره را نذاشت حروم بشه و تمامش را قورت داد.
نفسمون بالا نمیومد و محکم بغلم کرد و تو بغلم غرق شد. ساعت 6 بعد از ظهر را نشون میداد که بلند شدیم و برای قدم زدن تو پارک دم خونم راه افتادیم.
پیاده روی اون روز خیلی خوب بود و با زنی آشنا شدم که فقط برای سکس و یک دوستی خالص قدم پیش گذاشته بود. دخترها و زنهای زیادی تو زندگیم بودن اما بعد مدتی یا عاشق میشدن یا بخاطر سردی رابطه جنسی ازشون جدا میشدم. با یلدا که صحبت این مسائل را میکردیم میخندید و میگفت: فکر کنم بخاطر آتیشی بودنم از دستم فرار میکنی!
حق داشت چون تو رابطه واقعاً کم نمیذاشت. جفتمون انگار بعد سالها همدیگه را پیدا کرده بودیم. کارمون شده بود هر روز ساعت 2 برم خونه و منتظرش بشم. به مرور تجربه های جدیدتر را تو سکس امتحان میکردیم و حس خوبی بهمون میداد. حتی روزی که سکس از کون خواستم نه نگفت و دوست داشت تجربه کنه.
از رابطمون به نسترن چیزی نگفته بود و سعی میکردیم مواقعی که سر کار هست تماسی نداشته باشیم. نسترن که پرسیده بود شهرام چراغ سبز بهت داد یا نه؟ خیلی راحت بهش گفته بود باهاش ناهار خوردم و فقط دنبال اینه که از تو اطلاعات زندگیتو بگیره!
وقتی گفتم اینطوری که نسترن فکر میکنه من چشمم دنبالشه و بدتر میشه خنده ای کرد و گفت اونو بسپار به من! نمی دونستم چه چیزی تو فکرشه! کوچکترین مسائل زندگی نسترن را میدونست و حتی خبر داشت که نادر تو آمریکا عضو کلوپ پلی بوی شده و با یک سیاهپوست کیر کلفت آمریکایی زندگی میکنه.
خودش دوتا پسر 17 و 21 ساله داره که تمام نگرانیش درس اونهاست. حتی زمانی که پسر بزرگش که دانشجو هست دنبال کار در رابطه با رشته معماری میگشت خواستم بفرسته پیش من تا تو دفتر مشغول بشه. البته اومدنش به نفع من شد چون پسر با استعدادی هست و ظهرها کارهای خودم را به اون میسپارم و خیالم راحته.
خلاصه اینکه اومدن یلدا تو زندگیم ورق تازه ای بود که رو شد و آرامش خوبی به زندگیم داد. بعد اولین ملاقاتمون تو خونه من سعی کردم نسترن را از خودم دور نکنم و با بانک رفتنم به بهانه کار بانکی، دو نشون با یک تیر میزدم.
سه ماهی از رابطمون میگذشت که یک روز تو سکس ازم خواست نسترن صداش کنم! اول متوجه نشدم ولی با توجه به اینکه همه چیز را با هم در میون میذاشتیم خواسته اش را راحت بیان کرد:
دلم میخواد نسترن هم کنارمون باشه و من باهاش عشقبازی کنم!!! با تعجب نگاهش کردم که خندید و گفت: چیه من نمیتونم چشمم دنبالش باشه؟ خندیدم و گفتم: خوب چرا تا حالا نگفتی؟ سرش را برد زیر بغلم و در حالی که خودش را لوس میکرد گفت: یکسالی هست که تو شعبه قبلی باهاش همکار شدم واسه همین وقتی اومدم محل کار جدید پارتی بازی کردم و اونو با خودم آوردم. تو دوره نوجوونی با یکی از دوستام این رابطه را داشتم ولی الان حسش با دیدن زن به این خوشگلی و خوش هیکلی زنده شده. هر وقت دستش را میگیرم بی اختیار خیس میشم!
بهش گفتم: خوب چرا راحت بهش نمیگی؟ تو چشمم نگاه کرد و گفت: اگر منو رد کنه چی؟ گفتم: لااقل احساست را بهش گفتی و خودت را اذیت نمیکنی. اگر از اول بهم میگفتی من سعی میکردم رابطم را باهاش نزدیکتر کنم و کم کم بهش بگم. با خنده گفت: ای پدر سوخته! خودت هم بدت نمیاد نفر سوم باشی!!!
لبهاش را مکیدم و گفتم: چیزی که تو بخوای منم میخوام. زل زد تو چشمام و سکسی داغتر از همیشه را شروع کردیم. وقتی نسترن صداش میکردم خودم هم بیشتر تحریک میشدم و این سکس واقعاً با دفعات قبل فرق داشت.

ادامه…

نوشته: شهرام

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها