داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

زن نامرئی 63

راست میگی من الان باید به فکر تو باشم که ارضات کنم .. -بزززززن بززززززن زینال اگه می خوای باهات باشم باید نشون بدی که کیرت ارزششو داره که همرات راه بیفتم . درسته که نباید ارزشت کیری باشه ولی بیاید اینو در نظر داشته باشی که زن هم یه نیاز هایی داره . زینال کونمو رو دستاش نگه داشته اونا رو دوباره به دو طرف بازشون کرد و کیرکلفتشو محکم از زیر می زد به طرف هوا . -اوخ قربون اون کیر چماق نشونی تو بشه نازیلا تند تر فقط یه خورده . منم دستمو گذاشته بودم بالای کوسم و یه خورده از لبه های کوس رو که در حال آتیش گرفتن بود می مالیدم . یواش یواش اون احساس خوبی رو که انتظار داشتم داشت بهم دست می داد . -زینال بکوبون بکوبون .. دیگه خسته شده بودم .. می دونم زینال بد بخت هم خیلی خسته شده بود . انگشتی که فرو می کردم تو کوسم اومده بود به کمک کیر زینال .. احساس می کردم که یه چیزی داره ازم می ریزه . بالاخره حالم جا اومده بود . فشار انگشتم رو کیر زینال هم  اونو بیش از حد داغش کرده و اونم دیگه نتونست تاب بیاره .. -آههههههه نازیلا منو کشتی . دیگه هر چی داشتم ازم کشیدی .. با این که آب زینال در حال خالی شدن از کوسم بود نذاشتم کیرشو بیرون بکشه و به همون صورت کونمو بهش چسبوندم . دلم می خواست به همین حال مدتی رو بمونم و استراحت کنم . دقایقی بعد دسته جمعی دور هم بودیم . اگه به این مهران کارد می زدی خونش در نمیومد . دیگه خبر نداشت که این سه نفر منو میخوان با خودشون ببرن . وقتی هم که دیگه اینو شنید حسابی نور علی نورشد . نزدیک بود با هم گلاویزشن . در هر حال اون شبو من کنار جلیله خوابیدم و مردا کنار هم . یه جورایی مجبور شدند که با هم کنار بیان ولی من و جلیله با هم طور دیگه ای کنار اومدیم . اون شب دیگه رحم نکردیم به هم . همجنس بازی زنونه خیلی بهمون حال داد . وقتی بهش گفتم که ممکنه زور این سه نفر به مهران بچربه منو  با خودشون ببرن خیلی ناراحت شد و گفت ناراحت نباش من هم ماموریت های سیاری زیاد دارم شاید یه کاری بکنم که بعدا بیام پیش تو ولی مهران بیشتر توی همین تهرون می مونه . معلوم نبود این سه تا قالتاق شبونه این پاترول قدیمی رو از کجا آورده بودند که جلودر خونه پارک بود . حدود ظهر فردا من با این تبهکارا باید می رفتم طرف مشهد و از اون طرف هم باید تو مسیر زاهدان هم گانگستر بازی در می آوردیم . در هر حال عشق کوس سبب شده بود یه جورایی با من کنار بیان . بااین که می تونستم خودمو نامرئی کنم و هر وقت که اراده کنم از دستشون خلاص شم ولی حس ماجراجویی و این که یک خدمتی به جامعه و مردم کرده باشم یه لحظه راحتم نمیذاشت . این همه خودمو در احتیار این و اون قرار داده بودم این چند روزه هنوز کار مثبتی انجام نشده بود . راستش من فقط شنونده حرفای این سه نفر بودم که چیزی هم از حرفاشون نمی فهمیدم . فقط یکی که راننده بود دوتاشون میومدند پشت ماشین و باهام ور می رفتند و خسته هم نمی شدند . هر چند منم با اونا زیاد حال می کردم ولی اونا طوری باهام رفتار می کردند که انگار اولین بارشونه منو میگان .  وقتی که رسیدیم مشهد در جا رفتیم  یه خیابونی که بهش می گفتن آزاد شهر .. از اونجایی که ما  از جاده هراز و گلستان به مشهد رفته بودیم تقریبا همون اوایل مشهد مسیرمونو به سمت راست تغییر داده و تو یکی از خونه های منطقه آزاد شهر شبو سر کردیم . .. -بچه ها شما خسته نشدین ;/; تموم راه منو گاییدین .. -اتفاقا ما می خواهیم خستگی در کنیم .. اینو زینال به من گفت . زینال از اونایی بود که معمولا ماشین به دست این دو نفر نمی داد ولی اون روز تقریبا رانندگی نکرد و به غیر از یه ساعت تمامی مدت کنار من بود و یک پای شراکت بغل دستی در امر گاییدن من . -عماد جاسم اگه شما خسته این برین بخوابین . من می خوام یه جور دیگه ای خستگی خودمو در کنم -آقا رئیس اتفاقا ما هم این جوری خستگی مون در میره .. راست هم می گفتند . یه سکس جانانه حسابی بهمون چسبید و حال داد . هر چند یه ساعت بیشتر با هم حال نکردیم ولی همونشم خیلی عالی بود . موقع ظهر از خواب پاشدم . اون سه نفرو ندیدم . در عوض در باز شد و یه زن با لهجه مشهدی که ریخت و قیافه درست و حسابی هم نداشت اومد و وقتی ازش خبر اون سه تا  قالتاقو گرفتم گفت که رفتن جایی و تا شب بر نمی گردند .  یه خورده وضعم نامرتب بود . خودمو جمع و جور کرده و واسه صبحونه رفتم تو پذیرایی . هر چند پذیرایی اونجا هم شبیه به اتاق بود . خونه اش یه خونه کلنگی بود . مثل این که  اینجا هم از مرد بی نصیب نبودیم . یه بلند قد موفرفری سبیل کلفت هم به جمع ما اضافه شده بود و عین گرگهای گرسنه بهم نگاه می کرد . نمی دونستم این دیگه کیه . بهش نمیومد که شوهر این زنه باشه .. شاید اونم یکی از گماشتگان اون سه تا بود .. درهر حال حتما اینا به هم ربط دارند که اومدن شبو اینجا گذروندند . باید باندشون قوی باشه و به همین جا ختم نمیشه …. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها