داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

خانم مهندس قسمت هفتاد و چهارم

من ازش انتظار داشتم که در جا بیاد سمت من و اونم ازم انتظار داشت  که ازش بخوام . . نمی دونم باید چیکار می کردم . یعنی باید تسلیم حرکات اون می شدم ;/; یا شایدم وقار و متانت خودمو نشون می دادم . اگه از همین الان تسلیم حرکات اون می شدم باید همیشه بنده بی چون و چرای اون می بودم . ولی مسئله ازدواج بود . هرچند همه می تونستیم با هم باشیم ولی همین که اسم بهروز رو سر من باشه برای من از همه چیز مهم تر بود . این همون چیزی بود که سپیده هم می خواست و فکر کنم داشت موفق هم می شد .اون یه اخلاق خاصی داشت . در مراسم تولد کاوه اون خودشو خیلی شیفته اون نشون می داد و حالا هم طوری نشون میده که انگاری بهروز تنها مرد دنیاست . هر طرف که باد بیاد میره . فکر می کنه با این کاراش به اون چیزی که دوست داره می تونه برسه . ولی می دونستم که اگه با بهروز هم از دواج کنه بازم زیاده خواهی اون باعث میشه که از دواجشون دوام نیاره . هر چند بهروز نباید این قدر ساده و احمق باشه که خودشو تسلیم همچه آدمایی بکنه . من و کاوه در ساحل قدم می زدیم و داشتیم فکر می کردیم . -ببینم میگی چیکار کنیم روشنک . -هیچی بهترین کار اینه که اصلا خودمونو از جمع بکشیم کنار . من دیگه نیستم . -ولی روشنک این نشون میده که ما جا زدیم و خودمونو تسلیم جمع و خواسته های اونا نکردیم -ببینم تو جدی راضی هستی که اونی که دوستش داری و مدتها گرل فرندت بوده زن یکی دیگه بشه . به همین سادگی تسلیم شی . اصلا یا مثلا من دلم می خواد زن بهرام شم . ببینم همین دستو بهم نمی زنه ;/; -فعلا که هیچی نشده بهتره که بی جهت حرص و جوش نخوریم . -ولی بهروز جدی می گفت . راستش منم دیگه خسته شدم . دلم می خواد هر جوری که هست یه سر و سامونی بگیرم . واقعا این تحول برای همه ما نیازه . -در واقع هر کدوم از ما صاحب چهار تا همسر میشیم روشنک جون -آره یک همسر اصلی و سه تا همسر فرعی . از همین حالا داریم میریم به استقبال یک سکس گروهی و یک سکس ضربدری . روز بعد هم بک بر نامه سکس دسته جمعی داشتیم ولی من خیلی سرد  شده بودم . حرکاتم بیشتر مصنوعی بود . بر خورد سردی هم با بقیه به خصوص بهروز داشتم . کیارش : چته روشنک . مثل این که می خوای عروس شی اصلا هیجان نداری . همین جمع خودمونی هستیم . دیگه غریبه نیستیم که استرس داشته باشی . سپیده صداش در نمیومد . می دونست اگه حرفی بزنه و من ادامه اش بدم ممکنه به ضرر خودش تموم شه ولی کاوه به حرف اومد و گفت درسته بچه ها از دواج خیلی جالبه و هیجان داره و ما هفت تا به اندازه کافی همو می شناسیم و بهروز جونم که به عنوان نفر هشتم وارد جمع ما شده پسر خوبیه . و لی همین شق هشتم کمی معادلات رو بهم زده . این که چه کسی با چه کسی می خواد ازدواج کنه اگه یکی مخالف باشه شرایط بقیه چی میشه .. سپیده : این مردا هستند که تعیین می کنند کی باید با کی از دواج کنه . -کاملا درست میگی . من می خوام با تو عروسی کنم . ببینم حرفی هم داری . -بهروز رو هم باید در نظر گرفت -بر فرض اگه اونم بخواد با تو از دواج کنه در کشور ما دو تا مرد می تونن با یه زن از دواج کنن ;/; تازه روشنک چی میشه . همه چی در هم و بر هم شده بود . وقتی بهروز کیرشو از پشت کرد توس کسم خیلی بیحال و خونسرد گذاشتم هر کاری که دلش می خواد باهام انجام بده . اصلا از حرکاتش خوشم نمیومد . اون نباید این قدر زود خودشو به سپیده پررو که به خاطر اون رفاقت خودش با منو زیر سوال برده بود رو می داد . من که خیلی دوستش داشتم و بهش احترام میذاشتم . بهروز رو میگم . اگه هم می تونستم خودمو قانع کنم که زن کاوه شم حتما این کارو می کردم . حتی  عشقبازی با کاوه هم بهم حال نداد . بهروز : روشنک ازم چی می خوای ;/; -من باید چیکار کنم . اینو وقتی بهم گفت که  من رفته بودم به اتاق خودم و غرق تنهایی خودم شده بودم .. اومد در زد .اولش نمی خواستم در و باز کنم . -روشنک چرا داری لجبازی می کنی من باید چیکار کنم -هیچی برو با سپیده جونت از دواج کن -این کارو می کنما -بچه می ترسونی ;/; برو هر غلطی که دوست داری انجام بده . فکر کردی چی ;/; من تا آخر عمرم بی شوهر می مونم . ;; -پس کاوه چیکاره هست . -هیچی اونم با من هم عقیده هست . هر دومون از شما جدا میشیم . -جوابمو بده دختر دیوونه من باید چیکار کنم -هیچی فقط خودت باش . حرف دلتو گوش کن . گول ظاهر و ادا و اطوار ها رو نخور .. درو از داخل بست و قفل کرد -چیکار داری می کنی -مگه خودت نگفتی که خودم باشم . خب منم می خوام خودم باشم دیگه . منم دوستت دارم من می خوامت .. -بهروز تو که می دونی من در مقابل این حرفات چقدر ضعف دارم . چرا اذیتم می کنی . اگه واقعا منو نمی خوای و می خوای دست به سرم کنی این قدر اذیتم نکن . اومد سمت من و لباشو گذاشت رو لبام … ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها