داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

خانم مهندس قسمت هشتاد و دوم

دیگه اون روز حسابی جشن گرفته بودیم . یعنی کیر ها و کس های ما جشن گرفته بودند . دیگه افتاده بودیم به جون هم صدای ضربات کیر بر کس پی در پی شنیده می شد . من و کاوه روحیه مون خیلی قوی ود . البته بهروز رو هم می دونم که خیلی خوشحال بود . چون دوستم داشت و به خاطر من خیلی دوندگی کرده بود . هر چند می دونستن اگه پاش بیاد زیر آبی زیاد میره و خارج از محدوده ما با زنای دیگه ای هم سکس می کنه ولی اگه من شاهد این قضیه می بودم حالشو می گرفتم . مثلا اگه می خواست دوباره با شیلا رابطه داشته باشه . من اینو از کجا می خواستم بفهمم . نه نه .. روشنک دختره خوب ! تازه بهت پیشنهاد ازدواج شده هنوز که اتفاقی نیفتاده داری این قدر حرص می خوری . خوش باش . این قدر خودت رو اذیت نکن و اسیر جنون خود آزاری نشو . در هر حال دسته جمعی اون جا رو کرده بودیم میدون جنگ .. اون روز رو هم به خیر و خوشی به پایان رسوندیم . بهروز رفته بود به دنبال مقدمات عروسی .. وقتی خونواده ها شنیدن که ما می خواهیم به این صورت از دواج کنیم شگفت زده شده بودند . در مورد یکی دو تا از از دواج ها البته نه از دواج من و بهروز یه مخالفتهای ریزی صورت گرفته ود ولی به خیر گذشت . دسته جمعی همون شمال موندیم و فک و فامیلای هشت گروه از تهران به طرف بابلسر سرازیر شدند . چون همه مون دسته جمعی پامونو کرده بودیم تو یه کفش که مرغ یک پا داره و عروسی حتما باید در ساحل و کنار دریا و این آب و هوا انجام شه . هر چند رفته رفته با نزدیک شدن تا بستون شمال می رفت تا شرجی بودن خودشو نشون بده و برای یک تهرونی سخت بود که با این آب و هوا کنار بیاد . در هر حال جمعیت زیادی اومدن به اونجا و تا از مراسم با شکوه چهار زوج و هشت نفر لذت ببرند . مراسمی به یاد ماندنی که در اون عروس و دوماد ها در ابتدای کار می خواستند که جا به جا شن . سکس ضربدری انجام بدن . چه حالی داشت ! چه شاعرانه و هیجان انگیز بود . هر چند میون  ما سکس دسته جمعی و گروهی و ضربدری و چند تا به یکی تازگی نداشت ولی این که بخواهیم زن و شوهر شیم و بالباس سفید عروسی خودمونو هماهنگ با مراسمی به نام زفاف کنیم واسمون تازگی داشت و می تونست خیلی جالب باشه . چقدر خونواده ها از این که ما داریم سر و سامون می گیریم خوشحال بودند . خیلی از فامیلای هم جنسم  همش از لحظه های سکس می گفتند  از این که باید خیلی مراقب باشم . چیکار کنم و چیکار نکنم – من که هنوز بچه نیستم . قند توی دل همه آب شده بود . چقدر هم جمعیت اومده بودند . علاوه بر ماشین شخصی بهروز خان شوهر گل من چند تا اتوبوس هم کرایه کرده بود تا جمعیت بیشتری خودشون رو از تهرون بر سونن اونجا . من لذت می بردم از این که بقیه چه جور دارن در مورد بهروز حرف می زنند و این که عنوان می کنند که اون شوهر روشنکه . این اعتماد به نفس خاصی به من می بخشید . دلم می خواست از این مجلس باشکوه به اندازه کافی لذت می بردم . دلم می خواست هیجان و آرزوهای یک عروس رو می داشتم . سکس و لحظه های اون برای من شیرین می شد . معمولا یک عروس وقتی که خودش رو برای حجله گاه آماده می کنه یک هیجان خاصی داره . . خودشو وارد دنیایی می بینه که تا حالا حسرتشو می خورده . می تونه به خواسته های جنسی خودش برسه . خودشو لخت در اختیار مردی که دوستش داره احساس می کنه . برای همین دوست داره از لحظه ها فرار کنه . فرار کنه و برسه به اون لحظه ای که این مهمونی برای اون گرفته شده . مهمونا می خوان از لحظه های مجلس استفاده کنند ولی عروس و دوماد می خوان زود تر به نهایتی برسن که شروع فصل دیگه ای از زندگی اوناست . یکی از دوستان که عروس شده بود این احساس خودشو برام تعریف کرده بود . ولی من می دونستم ما نفر می تونیم از مهمونی خودمون حداکثر لذت رو ببریم . دیگه هیچ عجله ای برای تموم شدن مجلس نداریم . چون چیزی رو که همه  عروس و دو ماد ها در نهایت مهمونی به اون می رسند ما در آغاز به اون رسیده بودیم . چهار تا عروس چقدر خوشگل شده بودیم . سپیده دیگه اون اخم و تخم گذشته رو نداشت . اون و کاوه چقدر به هم میومدند . شاید سپیده به این فکر می کرد که می تونه  اولین سکس امشبشو با بهروز افتتاح کنه . برای من موردی نداشت . چون دیگه می رفتم تا بشم همسر بهروز و در نهایت همه کاره اون . . و حساب ما چهار تا زن از حساب بقیه زنهایی که در آینده می خواستند زندگی و آرامش ما و گروه ما رو بر هم بزنند جدا بود . لحظه های خوشی می رفتند که از راه برسند . تالار بزرگ ساحل ..دریای شمال .. چقدر این دریا زیبا بود . هم روزش قشنگه هم شبش قشنگه .. هم دم صبح و هم غروبش زیباست . دلم می خواست یک عروسی بیست و چهار ساعته بر گزار می کردیم تا همه ببینند که دریای شمال هر بیست و چهار ساعتش قشنگه …. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها