داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

خانم مهندس قسمت سی وهفتم

حالا دیگه سینه های لختمو حس می کردم که در تماس با سینه های بهروز در حال آتیش گرفتنند . دیگه تمام این موش وگربه بازیها از یادم رفته بود . حالا به تنها چیزی که می خواستم فکر کنم هوس بود و لذت سکس . وتقریبا موفق هم شده بودم . اون افتاده بود رو من و منم دستامو دور کمرش حلقه زده بودم و بدن مردونه اش به تن خودم بیشتر می چسبوندم . گرمای هوسو از گرمای تنش و صدای نفسهاش حس می کردم . می خواستم حرفای هوس انگیز و عاشقونه بیشتری واسش بزنم ولی با خودم گفتم که شاید جنبه شو نداشته باشه . یه اثراتی از شک و تردید در من باقی بود ولی اون با حرارت خودش این شک رو هم داشت از بین می برد . یه جوری منو می بوسید که فکر می کردم این هیجان اولین بوسه هوس منه . دوست نداشتم لباشو به زودی از رو لبام ورداره ولی وقتی که اون این کارو انجام داد تا به فکر حسرت لحظه های قبل باشم طوری با لذت و هوس صورت و زیر گلومو غرق بوسه کرده بود که حس کردم یه لذت و آرامشی بیشتر از بوسه قبلو برام به همراه داره . ولبام آزاد شده بود . می تونستم واسش حرف بزنم . بی پروا هوسمو ریختم بیرون . چون می دیدم که اونم داره واسم پرپرمی زنه و تن و بدن من تسلیمش کرده . پس هردوما می تونستیم غرق در هم شیم و یک وجود . -بهروز بهروز .-می دونم چی می خوای . تب هوس تو داره منو می سوزونه روشنک . بذار ار از ذره وجودت لذت ببرم . هر قسمت تنت واسم هیجان هوسو داره . منم واسه رسیدن به اون نقطه ها بی تابم . بذار برای رسیدن به اون در هیجان باشم بسوزم -بسوز بسوز بهروز تو که منو سوزوندی . بالای سینه هامو میک زد و از اونجا رسید به خود سینه های داغ ودرشتم -بهروزززززز نههههههه چقدر با هوس داری میکشون می زنی . نوکشو نوکشو .. آخخخخخخخ حس کردم گوشه کنارا و مغز کوسم از هیجان به تپش افتاده . اون نوک سینه هامو بهتر از هرمرد دیگه ای میک می زد . حس کردم بیشتر از هر کس دیگه ای بهم لذت و هیجان می ده . پاهام با این که ثابت بوده و به دوطرف حرکتشون نمی دادم ولی حس می کردم که خواسته و ناخواسته کوسمو دارم تو جای خودش حرکتش می دادم . یه چرخشهای خاصی داشت که بهروز متوجه اش شده بود . واسه یه لحظه دهنشو از روسینه ام برداشت و گفت به اون سوخته گریون بگو که این قدر عجله نداشته باشه گاماس گاماس به اونجا هم می رسیم . متوجه شده که هیچ درمانگر دیگه ای مثل دکتر بهروز نیست که به دادش برسه . از این که این حرفو زده یه خورده بهم بر خورد . حس کردم بازم یه خورده تحقیر شدم . منم باید یه چیزی می گفتم ولی حوصله شو نداشتم.فعلا که هوس از سر و روی اونم در حال باریدن بود و چشاش یه سرخی خاصی پیدا کرده بود . طوری که اگه نمی خواستم بهش بدم می ترسیدم که مثل وحشیا بیفته رو من و با خشونت بخواد که باهام سکس کنه . کف جفت دستاشو رو سینه هام می کشید و منم دستامو گذاشته بودم رو سرش با موهاش بازی می کردم . خیلی خوشش میومد طوری که حس کردم دوست داره رو سینه هام بخوابه . بازم مثل لبام دوست نداشتم که لباشو زود از رو سینه هام ورداره ولب به جاهای دیگه هم باید می رسید . حتی نوک زبونشو طوری به نافم می چسبوند و روی اون حرکت می داد که نمی تونستم چشامو از هوس زیاد بازشون کنم . به آخرین پوشش باز مانده من یعنی شورتم که رسید پهنای زبونشو رو شورت خیسم کشید . -آخخخخخ نهههههه نههههههه بهروز .. -چیه روشنک نتریس بگو .. بگو که می خوای شورتتو بکشم پایین و کوستو بخورم . بگو که دوست داری کیر بهروزو تو کوست حس کنی . بگو از این که این همه وقت و فرصتو از دست دادی پشیمونی و تاسف می خوری که چرا زودتر از اینا خودتو در اختیار من نذاشتی . حس کردم که بازم داره اسیر یه غرور کاذب میشه .. ولی من اون لحظه هوس داشتم چطور می تونستم خودمو ازش رها کنم . به نیاز خودم به اون چه که وجودم می خواست و به حرف -دلم باید گوش می دادم . -بهروز .. خواهش می کنم .. شورتمو طوری ازپام کشید پایین که هوسو تو حرکات دستاش احساس می کردم . حتی لحظات درآمدن شورت از پام هم واسم هوس انگیز و هیجان بخش بود . لبای داغ بهروز رفت رو کوسم . دلم می خواست خشکش کنم تا وقتی میک میزنه از تماس لب و چونه اش با کوسم احساس لذت بیشتری بکنم . ولی اون خیلی سریع کارشو شروع کرده بود با این حال نمی تونستم لذت و هوس خودمو پنهون کنم . انگشتامو توی شونه های بهروز فرو کرده بودم و اون جیکش در نمیومد . پنجره پشت سرم باز بود . نسیم ملایمی فضای اتاقو خنک کرده بود . دیگه کولر روشن نکرده بودیم . صدای امواج دریا وبر خورد اون با شنهای ساحل هوسمو بازم بیشتر می کرد . بهروز طوری کوسمو می خورد و میک می زد که بین ذره ذره اون عدالت و مساواتو رعایت می کرد . با هر تیکه از کوسم می دونست چه طور حال کنه و حال بده . …. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها