داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

حجله نشین شدم (۱)

این نوشته یه رمان یا داستان نیست که بخواید فکر کنید مثل خیلی از این داستان ها یه نفر از خودش در آورده این زندگینامه واقعی خود منه اگه زیاده فقط خواستم با تمام جزئیات و اتفاقات همراه با احساسات کامل خودم باشه که باید برای درکش بدونید ولی اهمیتی نمیدم که چه فکرای در مورد من میکنید این شاید مشکل خیلیها باشه .

اسمم رها هست البته اسم دخترونم چون اسم اصلی و پسرونه خودمو یادم نمیاد و دوستم ندارم بهش فکر کنم چون از اول احساسی بهش نداشتم ، از اول خانواده درست و حسابی نداشتم ولی وضع مالی مون خوب بود مادرم بچه بودم که جدا شده بود و منم با پدرم تنها زندگی میکردم اونم که همیشه غرق کارش بود و اصلا به من اهمیتی نمیداد من از بچه گی مشکل داشتم نمی دونم که چرا ولی هیچ کس بفکر زندگی من نبود شاید میخواستن ، ولی طلاقشون زندگی منو خراب کرد علاوه بر روحیه فرم بدنی من کاملا دخترونه بود ، برخلاف قد و هیکل و جثه ام که کوچیک و نحیف بود ، سینه هام بزرگ بود و پاهام و دستام و کل بدنم سفید و بی مو چشمام رنگی بود و موهام خرمایی ، ولی اسمن پسر بودم اونم چون آلت مردونه داشتم بهم میگفتن پسر ولی آلتم شبیه به کیر نبود خیلی کوچیک در حد یه دو بند انگشت که اختیاری برای سفت کردنش نداشتم ولی همین آلت بود که منو از خودم جدا کرده بود ، ذات و روحیم که کاملا دخترونه بود من خودمو اصلا پسر نمیدونستم ولی کاری از دستم بر نمی اومد این فکرم تو رفتار و قیافم هم تاثیر گزاشته بود با ناز و عشوه حرف میزدم و سعی میکردم مثل دخترا رفتار کنم تو مدرسه اذیت میشدم خیلی از کلاس بالایی ها میخواستم دستمالیم کنن ولی من میترسیدم بچه خوشگل مدرسه بودم و همه تو کف من خود منم دوست داشتم ولی نمیخواستم با همه رابطه داشته باشم میخواستم یه دوست واقعی و جذاب داشته باشم راستش بودن پسرهای خیلی خوب ولی یکی بود که فوق العاده بود یه دوست داشتم به اسم سامان که خیلی باهاش راحت بودم اون یه مرد واقعی جذاب بود هم بچه محل هم تو یه مدرسه بودیم با هم صمیمی بودیم خانوادش وضع مالی خیلی خوبی داشتن و خیلی راحت بودن یه خواهر بزرگ داشت با دوتا خواهر کوچیک تر از خودش خیلی با اون احساس خوبی داشتم قد بلند ، خیلی هیکلی و گنده بود کشتی کار بود بدنش انقدر مو داشت که سینش مثل جنگل بود دستاش خیلی پهن و انگشتای بزرگی داشت خیلی کیف داشت حتی دیدنش ولی برعکس من اصلا تو فاز این حرفا نبود زیاد حساس نمیشد به رفتارای من ولی خیلی باهاش حرف میزدم زیاد میرفتم بیرون و گردش خیلی سعی میکردم خودمو بهش نزدیکتر کنم ولی جرات نمیکردم بهش بگم احساسمو ، ولی دوست داشتم اگر بخوام با کسی باشم فقط با اون باشم فقط اون بود که میتونستم بهش عاشقانه نگاه کنم من یه دختر بودم که فقط آلت زنونه نداشتم و جاش یه لوله داشتم که حتی شبیه آلت مردا هم نبود اینقدر ریز و کوچیک بود که به زور تو دست جا میشد بقیه جاهای بدنم مثل همه دخترا بود صورتم و سینه هام و رونام و دستا و پاهام همه فرم دخترونه داشتن آخه پسری با چشمایی آبی قد کوتاه و بدن سفید و داشتن سینه سفید و برآمده که به لطف روحیه زنونه من سایزش به 65 رسیده بود و فکر میکنم داشت بزرگترم میشد کجاش یه پسر بود خیلی دوست داشتم تغییر جنسیت بدم ولی میدونم که تو ایران این کار مشکله خیلی مشکل . فهمیده بودم حس زنونه تو من بیشتر درون من رشد کرده ولی چکار باید میکردم بجر اینکه با خودم کلنجار برم و سعی کنم با خودم کنار بیام ولی کون سفیدم برق میزد دوست داشتم برقصم عشوه بیام و آرایش کنم و با پاهای سفید بلوریم تو حموم حال کنم توی رقص استاد بودم همه نوع رقصی رو بلد بودم مخصوصا عربی رو خیلی دوست داشتم چون همیشه تو خونه تنها بودم برای خودم یه کمد پر از لباسای زنونه داشتم که کم کم خریده بودم و همه وسایل آرایش حرفه ای هم داشتم تو خونه همیشه لباس زنونه و دامن میپوشیدم و آرایش داشتم حتی لاک میزدم و ناخن میزاشتم موهامو بلند میکردم و تو آرایش حرفه ای بودم بعضی موقعه ها لباسامو عوض میکردم با مانتو و روسری و زنونه میرفتم بیرون و گردش ، کلا دوست داشتم با لباس زنونه بیرون رفتن رو ، حسمو تکمیل میکرد برای خودم همیشه سینه بند میخریدم رنگ به رنگ و مدلشو داشتم سینه هام بزرگ بود و کاملا بلوری و تو دست جا میشد لباس زیر خیلی زیاد داشتم همیشه میپوشیدم و جلوی آینه کیف میکردم یه شب با یه ست شرت و کرست صورتی برای خودم آرایشی کردم که وقتی خودمو تو آینه دیدم نشناختم ناز و دلبری شده بودم کیرم که خوشبختانه مثل لوله ریز افتاده بود و توشورت اصلا مشخص نمیشد بدنم رو همیشه با بهترین مواد شیو میکردم و روغن میزدم ، اصلا دوست نداشتم موی تو دستام و پاهام ببینم فقط جای یه مرد واقعی تو زندگیم کم بود عاشق سامان بودم ولی زیاد نمیشناختمش ، نمیتونستم بهش بگم احساسمو ولی فکر میکردم اونم دوست داره با من رابطه داشته باشه چون دلیل دیگه ای نداشت دوستی با من برای اون میدونستم سعی داره منو به خودش نزدیک کنه ولی اونم دنبال یه فرصت میگشت که بتونه منو داشته باشه اینو از طرز رفتارش حدس میزدم منم خودم خیلی اشتیاق داشتم وسیله لذت بردن یه مرد باشم تو فیلمای سکسی که بعضی موقعها نو نت چشمم بهشون میفتاد همش حواسم به زنه بود که چطوری داره به مرده میده منم دوست داشتم مثل اون مثل یه زن با من رفتار بشه و با یه مرد خوب تو یه جایی رویایی با یه کیر واقعی تا صبح تو بغل یه مرد مثل زنا بدم و حال کنم ولی به کی میتونستم بگم راستش از سکس با یه مرد میترسیدم اونم سامان که مشخصا آخر شهوت بود و خیلی هیکلی و معلوم نیست تو سکس چقدر میتونست وحشی باشه ولی کلا سکس رو دوست داشتم تو حموم بعد از اینکه با آب گرم خودمو کاملا خالی میکرم یه ظرف شامپو داشتم که شبیه کیر بود پاهامو میدادم بالا و میکردم تو کونم حسابی باهاش کیف میکردم ولی کیرم اصلا حس نداشت ولی وقتی ارضا میشدم میدیدم که آبم از سرش میریزه بیرون ولی اصلا صاف نمیشد ولی از اینش راضی بودم چون اصلا دوست نداشتم کیر میداشتم ولی با سینه هام حال میکردم تقریبا خیلی بزرگ بود ولی تنها جایی که دوستشون داشتم چون شبیه زنا بود همین ممه هام بودن نوکشون قرمز و خیلی برآمده بود خیلی حشرم میزد بالا وقتی باهاشون ور میرفتم ، خیلی به سامان فکر میکردم همیشه تو خیالم باهاش عشقبازی میکردم ولی اون خیلی رفیق باز بود و تقریبا خلاف زیاد داشت ولی من عاشقش بودم ، خیلی زیاد دختر بازی نمیکرد ولی زیاد مراقبش بودم نمیزاشتم زیاد به دخترا نگاه کنه اذیتش میکردم اونم زیاد به من بابت کارام گیر نمیداد کلا سر دختر ضعف داشت گوشی موبالشو همیشه چک میکردم نمیزاشتم شماره ای توش باشه اونم به من میگفت بچه مثبت ولی من دوستش داشتم نمیخواستم کسی دیگه به غیر من نگاهش کنه ولی اون نمیدونست ولی باید یه کاری میکردم یه روز که به بهانه درس خوندن کشونده بودم خونمون به خودم گفتم یه مقدار اذیتش کنم قبل اومدنش یکم آرایش کردم و یه پیراهن جذب با یه سینه بند توری پوشیدم که نوک سینه هام زده بود بیرون و بند کرستم هم از بغل تاپم معلوم بود یه شلوارک کوتاه نازکم پوشیدم و همه ناخونای پامم لاک زدم ، اومد و نشستم جلوش زیاد به سینه هام و پاهای سفید نازکم نگاه میکرد ولی چیزی نمیگفت با ناز و عشوه میخندیدم پرسید چرا میخندی تو چشماش خیره شدم و گفتم زیاد نگاه میکنی خندم میگیره گفت راستی همینو میخوام بگم … خیلی سفیدی ها و اصلا مو رو تنت نیست…بدنتم که… موفق شده بودم توجهشو جلب کرده بودم باید تموم میکردم این سکوت رو باید …باید…خودمو انداختم بغلش و لبامو چسبوندم به لباش چشمامو بستم و شروع کردم کام گرفتن از لبای مردونش اونم مثل این که برق گرفته باشه داشت تند تند لبامو میک میزد دیگه تو حال خودم نبودم تا حالا تو بغل هیچ مردی نبودم داشتم کیف میکردم که دستاشو گزاشت روی سینه هام یکم خجالت کشیدم و سریع خودمو از بغلش جمع کردم دیدم داره نگام میکنه تو بغلش بودم خواست حرف بزنه انگشتمو گزاشتم رو لباشو و بهش گفتم میخوام بهم از این به بعد بگی رها … سرمو انداختم پایین و زیر چشمی نگاهش کردم اونم خندید و دستمو گرفت و بوسید و گفت جون چه اسم قشنگی عزیزم چشمای آبیمو گرد کردم تو چشماش و از احساسم به خودش و ماجرای کامل زندگیم براش گفتم بیچاره فقط نگاه میکرد حرفام که تموم شد سرمو انداختم پایین دیدم داره نگام میکنه یواش پرسید …آلت مردونه … … نداری … یواش گفتم دارم ولی انقدر کوچیکه و نازک که … خندید گفت میشه نشونم بدی … خجالت کشیدم بهش گفتم الان نمیتونم ولی بعدا نشونت میدم خواهش میکنم درکم کن نگاهش کردم دوست داشتم بیشتر بغلش کنم ولی نتونستم یعنی روم نشد سامان از تعجب نمی دونست چی بگه ولی وقتی چثه و فرم بدنی و حس زنونگی منو میدید راهی نداشت که باور نکنه ، از اون به بعد بود که طرز رفتارش با من عوض شده بود خیلی هوامو داشت بیشتر از هر وقت دیگه زیاد نگام میکرد خیلی بیشتر سعی میکرد بهم نزدیک بشه من منظورشو میفهمیدم منم خیلی بهش وابسته شده بودم جلوش ناز میکردم و باهاش حرفای عاشقانه زیادی میزدم جلوی سامان خودمو یادم میرفت دیگه جلوش مراعات نمیکردم همه حرفای خصوصیمو بدون خجالت بهش میگفتم حتی وقتی که بدنمو شیو میکردم یا حتی حموم میرفتم و تنهایی لباس زیر زنونه میپوشیدم یا لباس زیر نو میخریدم حتی رنگشو ازش اجازه میگرفتم اونم فقط به همه حرفام گوش میکرد خیلی بهم نزدیکتر شده بودیم بعضی شبها تا نصف شب تلفنی با هم صحبت میکردیم از ته قلبم باهاش حرف میزدم ولی من نگرانش بودم خیلی بهش وابسته شده بودم میترسیدم یه روز ترکم کنه و دیگه نباشه 6 و 7 ماه گذشت ولی اون هر روز بیشتر بهم نزدیکتر میشد اونم از همه حرفاش برام میگفت عاشق رنگ چشمام بود برام دلتنگ میشد اصلا میدیدم دیونم شده بود هر جا میخواست بره به منم میگفت دستمو همیشه تو راه میگرفت هر چند همه جور دیگه نگاهمون میکردن ولی من دوست داشتم یه روز تنها بودم شروع کردم به آرایش و بعدشم لباس های زیر قشنگی پوشیدم و نشستم روی مبل و گوشی رو تنظیم کردم و از خودم یه عکس گرفتم میخواستم بفرستم برای سامان خیلی دوستش داشتم ولی دیگه روم نمیشد ولی باید بهش میرسیدم عکسمو براش فرستادم مثل دیونه ها باورش نمیشد خود منم میگفت تو واقعا خوشگلی خیلی ازم تعریف کرد و قربون صدقم رفت منم براش ناز میکردم میخواست عکسای بیشتری از من ببینه منم گفتم نمیفرستم ولی باخنده و عشوه گفتم عشقم خواستی بیا پیشم دوست داشت بیاد و منم قلبا خیلی دوست داشتم ولی نمیخواستم سریع این اتفاق بیفته راستشم یکم میترسیدم ولی میدونستم که یواش یواش باید برای شب وصالمون آماده بشم خیلی هیجان داشتم میخواستم با یه مرد هم خوابگی کنم داشتم به ارزوم میرسیدم میدونستم سامان خیلی هیکلیه و میشد پیش بینی کرد کیر خیلی بزرگی داشته باشه ولی من عاشقش شده بوم باید براش آماده میشدم ارزوم بود فقط منتظر یه موقعیت بودم ، خیلی از خودش برام میگفت دیگه تو حرف زدن نه اون خجالت میکشید نه من از همه اخلاقاش و همه چیزایی که دوست داشت میگفت خیلی سعی میکرد رازی پیش من نداشته باشه حتی وقتی با حرفای من تحریک میشد میگفت صدات خیلی دخترونست منم زیاد براش ناز میکردم راستش اخلاقاشو دوست داشتم هر چند میدونستم که بعد از سکس دیگه مثل قبل با من رفتار نمیکنه شایدم ولم کنه ولی من دیوانه وار میخواستمش یه روز به بهانه درس رفته بودم خونشون در اتاقو بستم و رفتم بغلش نشستم تعجب کرد صورتمو بردم جلوش و بوسیدمش اونم همراهی کرد و زبونشو میکرد تو دهنم خیلی عشقبازی کردیم تو بغلش با چثه کوچیکم مثل یه بچه بودم خیلی هیکلی بود عاشق هیکلش بودم مردونه بود خودمو تو بغلش رها کردم فقط با لباش بازی میکردم خیلی منو به خودش فشار میداد میدیدم کیرش از زیر داره بزرگ میشه نگاهش کردم بدون هیچ خجالتی بهش گفتم سامان میخوام بیای پیشم , تعجب کرد گفت رها جون من پیشتم گفتم نه میخوام مثل …ز…زن… زنت باشم پیشت بخوابم و سرمو تو بالش تو بزارم میدونستم که اونم خیلی میخواد با من سکس کنه از دلش خبر داشتم از خدا خواسته گفت منم میخوام ولی میبینی که نمیشه گفتم اون با من فقط یه شرطی داره که قبلش باید بدونی ، سامان قبول داری من یه دخترم ، میخوام مثل همه دخترا با من رفتار کنی و هر چند شاید الکی باشه ولی میخوام بین خودمون عقد بخونیم میخوام واقعی مال هم باشیم میخوام عروست باشم و با لباس عروس تو بغلت برقصم و نگاهت کنم تعجب کرده بود ولی عاشقانه قبول کرد ولی گفت آخه چطوری منم نمیدونستم ولی یکی از آرزوهام بود باید میشد ، قرارمون شد من موقعیتش را جور کنم ولی قبلش باید عقد میخوندیم اصلا مذهبی نبودم ولی دوست داشتم حسشو تجربه کنم رفتم از رساله همه جزئیاتشو در آوردم و نوشتم روی یه کاغذ ، میدونستم وضع مالشون خوبه به سامان گفته بودم جور کنه یه خونه بزرگ و قشنگ اجاره کنه برای خودمون اونم قبول کرده بود چون نمیخواستم اولین سکسم توی خونه خودم یا سامان باشیم توی استرس این که کسی بیاد و از این حرفا بعد یه مدت یه روز گفت میاد دنبالم که بریم جایی رو بینیم منم باهاش رفتم و یه خونه بزرگ و ویلایی و تمام مبله با همه امکانات که استخرم داشت از دوستاش اجاره کرده بود گفت آخر ماه باید بریم اونجا منم که از دیدن خونه دیونه شده بودم پریدم بغلشو لباشو بوسیدم و قرارمون این شد که هفته بعد بریم منم وقتی رسیدم خونه به پدرم زنگ زدم که با دوستام میریم شمال و یه چند روزی نیستم اونم که چیزی نداشت که بگه قبول کرد و منم رفتم برای آماده شدن ، سامان خیلی هیجان زده بود خیلی منتظر بود برای اون روز منم دیگه طاقت نداشتم باید همه چیرو ردیف میکردم میدونستم لباس عروس مادرم هست خیلی قشنگ بود قبلا چند بار تو خونه پوشیده بودمش ، همه جاش توری و پشتش بند داشت و باز بود با دامن چین چین توری و بلند که آرزوم بود تو اون روز خاص بپوشمش خیلی هیجان داشتم برای پوشیدنش ، داشتم به آرزوم میرسیدم این حرفا شاید برای کسایی که درک میکنن شیرین باشه پس فکر نکنید همه مثل شما هستند کسایی که جنسیتشون با حسشون فرق میکنه پس خواهشن درکم کنید سامان خیلی پسر خوبی بود بعنوان عشق زندگیم میتونستم بهش تکیه کنم خیلی دوست داشتم سریع تر روز وصال برسه ، رفتم بازار برای خرید میدونستم چی باید بخرم چند تا رنگ موی پودری آماده و چن قلم لوازم آرایش و لاک و ناخن مصنوعی گوشام سوراخ نداشتن یه دست گوشواره گیره ای خریدم که خیلی قشنگ بود بلند و سنگین که نگین داشت چند تا کرم که اینترنتی تهیه کردم و لباسم که زیاد داشتم تو خونه نیازی نبود رنگ و وارنگشو داشتم رسیدم خونه و رفتم تو اینترنت و شروع کردم به سرچ میخواستم همه چیرو درباره رابطه ام بدونم من هیچی در باره سکس نمیدونستم دیده بودم فیلمارو ولی حالا این خودم بودم که تو همچین موقیتی بودم میدونستم سامانم تا حالا با کسی سکس نداشته جفتمون بی تجربه بودیم ولی من نمیدونستم چطور باید این کارو بکنم راستش استرس داشتم میخواستم به یه مرد واقعی بدم و اجازه بدم از بدن من لذت ببره نمیخواستم نقصی داشته باشم فهمیده بودم سکس از پشت برای من خیلی درد دارهو برای سامان لذت بیشتر ولی برای درمان بدبختیهای من تنهای راه چاره بود میخواستم سامان رو خیلی خوشحال کنم دیگه دلم کیرشو میخواست میدونستم برای یک مدت مثل خودم اون جوری که آرزومه زندگی میکنم اونم تو خونه خودم که من زن اون خونه بودم راستش خیلی هیجان زده بودم وهمه وسایلمو جمع کردم تو چمدون و منتظر روز موعود بودم که مثل برق و باد رسید صبحش که با تلفن سامان بلند شدم نفهمیدم چطور پریدم حموم قرارمون این بود که با لباس عروس تو خونه خودمون عقد بخونیم و با لباس عروس برم خونه خودمون ، خیلی عالی بود با خودم کیف میکردم و دیگه انتظارم تموم شده بود رفتم حموم با اشتیاق و وسواس خیلی خیلی زیاد خودمو شیو کردم بدنم برق میزد حتی نزاشتم یه کرک رو بدنم بمونه توی حموم سوراخ کونمو حسابی با کرمی که خریده بودم مالش میدادم برای سامان بود مال خودش بود باید زیر کیرش جر میخورد بیچاره من . توی حموم خیلی به سکس با سامان فکر میکردم هیجان داشتم فکرشم برام لذت داشت زیر خواب یه مرد میشدم ،…جون … خودموبا شلنگ مرتب خالی میکردم تر و تمیز بودم خیلی وسواس داشتم رو این قضیه، میخواستم موهامو رنگ کنم ولی دودل بودم راستش قبلا رنگ میکردم ولی این بار میخواستم رنگ طلایی روشن بکنم سامان تو حرفاش گفته بود این رنگو خیلی دوست داره میترسیدم تابلو بشم ولی میتونستم قبل برگشتن دوباره تیره شون کنم هر چند فقط سامان برام مهم بود پس رنگ مورد علاقمو از بین رنگ موهای که خریده بودم برداشمتمو گزاشتم باور کنید دیگه اون قیافه قبلی رو یادم نمی اومد کلی عوض شده بودم رفتم بیرون میدونستم از این به بعد دیگه زن سامان میشم ، بدنمو کاملا روغن زدم خیلی بلوری شده بود سینه هام از شهوت خیلی سفت شده بودن فقط نوکشون هاله قرمز داشت همه جاش برق میزد رفتم سر کشوی کمدم و یه شرت لامبادای سفید برداشتم که پشتش فقط یه بند خیلی نازک فانتزی داشت اونم با نگین های خیلی ریز وظریف کار شده بود خیلی قشنگ بود قبلا برای انتخابش خیلی وقت گزاشته بودم جلوشم توری نازکی داشت که گلدوزی طلایی زیبایی داشت که دیدنش عقل از سر هر مردی میبرد خیلی دوست داشتم برای اولین سکسم اینو بپوشم سوتین ستشو برداشتم مثل شورتش کاملا توری دوز و نگین کاری شده بود هاله سرخ سینه هام کاملا مشخص بود فنری بود و سینه هامو خیلی سفت جمع کرده بود و کشیده بود بالا پوشیدم و نشستم برای آرایش ، اصلا صورتم مو نداشت ولی همه جاشو با دقت مثل یه آرایشگر حرفه ای بند انداختم و ابروهامو هم یکم مرتب کردم و زیراشو با تیغ برداشتم همه هنرمو به خرج دادم خیلی خوشگل شده بودم سایه چشمم رو هم الکیلی گرفته بودم که با رنگ چشمام بیان، مژه مصنوعی که گرفته بودم خیلی ناز بود با دقت گزاشتم ، ناخن مصنوعی بلندم هم گزاشتم وهمه انگشتای پامو لاک زدم و آخر همه ، گوشوارهامو انداختم دیگه یه عروس زیبا تو آینه بود موهای طلایمو با سشوار حالت دادم و با رنگ پودری که خریده بودم رگه رگه رنگ کردم و شونه کردم رو شونم رفتم و لباس سفید عروس مادرمو برداشتم و با وسواس خاص خودم پوشیدم خیلی این لحظه رو دوست داشتم عروس شده بودم و خیلی ناز و خشگل ، بدن سفید و روغن زده ام تو لباس ، زیبایی خاصی بخودش گرفته بود گل سر توری رو گزاشتم روی موهام تو اوج ابرها بودم دیگه خودمو نمیشناختم بدنم داغ شده بود خیلی هوسی شدم میدونستم که سامان الانه که برسه رفتم و کفشای پاشنه بلند مجلسی که تازه خریده بودم هم پوشیدم پاشنه های بلندش باسنمو داده بود بالا و موقع راه رفتن تق تق صدا میداد میدونستم الانه که سامان برسه سریع براش یه شربت درست کردم و نشستم منتظر عشقم . لبام با رژی که زده بودم برجسته تر شده بود صورت بند انداختم میسوخت ، نوک سینه هام از اضطراب بزرگتر شده بود قبلم تند تند میزد میترسیدم راستش ، داشتم به صورت کاملا واقعی با یه مرد عقد میکردم میدونستم بعدش این مسئولیت برای من داره ولی من سامانو خیلی دوست داشتم همه دنیام فدای اون فقط منتظر اومدنش بودم که زنگ در رو زد ، دیدم خودشه کاور کت و شلوار دستشه با یه ساک وسایل در رو زدم اومد تو حیاط درو که باز کردم از تعجب مونده بود چی بگه رنگ موهامو که دید نمیتونست حرف بزنه حتی موهامو براش رنگ کرده بودم دستمو گرفت و بوسید بهش گفتم عشقم وسایلتو بده ببرم بزارم تو کمد خودتم آمادشو کیفشو گزاشت رو زمین و محو نگاه کردن من شد رفتم و شربتو براش آوردم سامان مرتب از من عکس میگرفت و قربون صدقم میرفت میدونستم که طاقت نداره ولی اول بهش گفته بودم باید عقد رو میخوندیم رفت کت و شلوارشو پوشید مثل تازه دومادا شده بود جذاب تر بود تو کت و شلوار ، بهش می اومد چند تا عکس با هم انداختیم و نشستم و دستشو گرفتم و بهش گفتم سامان بهم قول بده همیشه دوستم داشته باشی اونم که خیلی هیجان داشت گفت عزیزم تو عشق منی ولی میدونستم سامان اهل این حرفا نبود بهر حال کاغذ رو دادم دستش و از روش شروع کرد به خوندن عربیش توری سفیدمو انداختم روی صورتم ، من تو دلم آشوب بود حس جدیدی بود خیلی منتظر این لحظه بودم ولی الان مثل دختر بچه ها ترسیده بودم با اون آرایش و لباسی که داشتم میدونستم دارم زن سامان میشم بعد از این که خوند و منم آروم با خنده بله رو گفتم ، دیگه وقتش رسیده بود که بریم سامان گفت باید عجله کنیم خیلی استرس داشتم ولی یه چادر سفید گل گلی سرم کردم و دامنمو با دستم گرفتم و رفتم توی حیاط فقط خدا خدا میکردم کسی رو جلوی در نبینم در کوچه رو که بستم سریع رفتم سمت ماشین چادر سرکردن بلد بودم ولی با اون لباس خیلی سخت بود موهام از زیر چادر ریخته بود بیرون وقتی نشستم توی ماشین سامان چمدونمو برداشت و گزاشت توی صندوق بعد حرکت کردیم زیاد دور نبود و رسیدیم خونه خودمون معلوم بود سامان بهش رسیده و تمیزش کرده همچی برق میزد همه چراغ ها روشن بود دست سامانو گرفتم و رفتم تو مثل رویا بود توی خونه خیلی قشنگ بود همه چی مرتب بود سامان همه کف خونه رو گل رز قرمز ریخته بود بوی عطرش آدمو دیونه میکرد نشستم روی مبل و زل زدم به سامان اومد تو و نشست کنارم سامان توری جلوی صورتمو کنار زد و با دستش چونمو گرفت و دستشو گزاشت روی صورتم به چشمام زل زده بود گفت عشقم از چی نگرانی تو دیگه مال منی تو عشق منی اینا رو که گفت دیگه چیزی نفهمیدم فقط خودمو انداختم تو بغلش لباشو بوسیدمو زبوشو میک میزدم بلندم کرد یه آهنگ گزاشت و شروع کرد با گوشی فیلم گرفتن گفت برام برقص عروس خانم ، تو حال خودم نبودم دیگه شوهر کرده بودم شروع کردم براش رقصیدن گفته بودم که تو رقص استادم فقط نگاهش میکردم یعنی سامان مال من شده بود این چشمای گرد مال منه داشتم جلوی عشقم با لباس سفیدم میرقصیدم بلند شد و کنارم وایساد ، قدش بلند بود و دستامو گرفت شروع کرد با من رقصیدن نمیدونم چند ساعت ولی خیلی با هم رقصیدیم دستامون توی دست هم چشمامون بهم گره خورده بود و فقط میرقصیدیم و لذت میبردیم ، شادی و خنده های بلندمون کل خونه رو پر کرده بود ، دیگه هیچ چیزی نمیخواستم غیر از یه چیز ، چشم ازش بر نمیداشتم دیونه دیونه شده بودم بدنم گرم بود من بیشتر از اون اشتیاق داشتم دستشو گرفتم و با عشوه فشار دادم ، سامان خودشو چسبوند به منو تو چشمام نگاه میکرد و آهسته اسممو صدا میکرد بدنش داغ شده بود میدونستم چی میخواد انتظارشو داشتم میخواستم زندگی جدیدمو با عشق شروع کنم ولی استرس داشتم ولی خودمم دلم میخواست سرمو انداختم پایین و با گوشه چشمم آروم به اتاق خواب اشاره کردم ، فهمیده بود منظورمو ، نگاهی به اتاق کرد و دستمو آهسته کشید برد سمت اتاق مردد بودم وایسادم و تو چشماش نگاه کردم ولی سامان با دستای گرمش منو بازم کشید میدونستم منظورش چیه دیگه قدرت اعتراض نداشتم ، همین جور که دستمو محکم میکشید پشت سرش مثل یه برده آهسته میرفتم تمام قدمامو داشتم میشمردم تا برسم به اتاق ، قلبم تاپ تاپ میکرد دستگیره درو گرفت و باز کرد قلبم دیگه ضربان نداشت ، تا رفتم تو اتاق داشتم دیونه میشدم سامان همه جا رو شمع روشن کرده بود و روی رو تختی سفید تخت ، کلی گل قرمز ریخته بود از استرس خندم گرفته بود سامان برای من حجله درست کرده بود نمیدونم چه خوابی برای من دیده بود ولی معلوم بود برنامه ریزی کرده ، بوی عطر گل دیونم میکرد مستم کرده بود دستمو کشید داخل و با هم رفتیم تو اتاق ، در اتاق و که پشت سرم بست و بعدشم قفل کرد ترسیدم ، میدونستم که مسیر زندگیم از این به بعد کاملا عوض میشه زندگی جدیدم از اینجا از روی این تخت شروع میشه از این اتاق با اون وضع دیگه سالم بیرون نمیام بدنم سرد شده بود تنم داشت میلرزید راستش خیلی ترسیده بودم سکوت خاصی بود میدونستم سامان داره به ترسم میخنده امشب شب پادشاهیش بود ، شب لذتش بود و شب درد من ، با اون آرایشی غلیظی که داشتم میدونستم که شب سختی پیش سامان دارم ولی شهوت مغزمو از کار انداخته بود منو سامان بعد از یه مدت زیاد با هم بودن الان تو اتاق خواب پیش هم تو خونه خالی و تاریک که فقط شمع توش روشن بود بدون هیچ سر و صدایی ،…با اون لباس و آرایش …از پشت سرم داشت با نگاهش منو میخورد ، فقط یک راه داشتم … سامان از پشت بغلم کرد برگشتم جلوش خیلی ناز شده بود پیش من قدش خیلی بلند بود ، چشماش برق میزد حس مردونگیش داشت خودشو نشون میداد نفسش گرم بود موهاشو ژل زده بود خیلی هیجان داشت میدونم فقط میخواست اون لحظه مالک بدن زیبای من باشه منم بار اولم بود تا حالا با یه مرد تنها نبودم و نمیدونستم چیکار باید بکنم البته تصاحب بدن قشنگ و سفیدم حقش بود مرد زندگیم بود مال خودش بود صورتشو نزدیکم کرد و شروع کرد لب گرفتن منو سامان مال هم شده بودیم و الان بعد از مدتها تنهای تنها بودیم ، دستشو گرفتم و ملتمسانه مالیدم به لبام نگاهش کردم نشستم روی تخت گفتم عشقم میدونم که الان مالک بدنم تویی و منم باور کن فقط میخوام قشنگترین و لذتبخش ترین شب زندگیتو پیش من داشته باشی ولی میخوام یه قولی به من بدی، میخوام امشب با همه عشقت نزدیک من بیایی من همه عشقتو میخوام ، سامان دستمو میبوسید میدونست خیلی استرس دارم ، همین جور که از شهوت به من نزدیک و نزدیکتر میشد گفت عشقم نترس من همیشه دوستت دارم و یه دفه… گرمی لباش بود که چسبونده بود به لبای سرخم … دیگه…همچی تموم شد ، فشار دستای سامانو روی تنم احساس میکردم ، دیگه فقط باید یه کار میکردم ، اندازه همه سختیهای زندگیم از این شب لذت میبردم باید همه چیرو فراموش میکردم باید مسیر زندگیمو عوض میکردم الان تو بغل مرد زندگیم بودم چیزی که همیشه توی زندگیم کم داشتم ، چشمام رو بستم و فکرم رو از همه چیز خالی کردم همین جور که لبام تو لبای سامان گره خورده بود جلوی آیینه قدی اتاق چرخیدم و موهای طلاییمو از روی شونم جمع کردم و با دستم بالا نگه داشتم از پشت بهش نگاهش کردم متوجه منظورم شده بود سامان خیلی آهسته بهم نزدیک شد و شروع کرد زیپ پشت لباسمو باز کردن همین جور که لباس از تنم پایین میرفت میدیدم که دنیام داره عوض میشه بعد از امشب دیگه اون آدم قبلی نمیتونستم باشم ، لباس که افتاد زمین از پشت سامان داشت برای اولین بار بدن سفید و بلوری منو با چشمای گندش نگاه میکرد یه فرشته زیبا و سفید جلوش بود ، شورت لامبادای سفیدم ازجلو توری گلدوزی شده داشت و از پشت فقط یه بند فانتزی نازک نگینی داشت که لمبرای کونمو بیشتر نشون میداد سوتین سفیدم توری دوز بود هاله سرخ برآمده نوک سینه هام کاملا مشخص بود سامان با چشمای گرد و گرسنش داشت نگام میکرد بی اختیار دستمو گزاشتم روی سینه هام ، یکم اون جوری خجالت میکشیدم ولی اون شوهرم بود محرم همه زندگیم ، اخ که نگاهش چه کیفی میداد ، گرمی دستای سامان از پشت روی سینه هام منو مست کرد عشقم داشت برای اولین بار بهم دست میزد خیلی احساس خوبی داشتم سامان با لبای گرمش گردنمو بوس باران کرده بود عطر تنم مستش کرده بود مثل دیونه ها دستاشو میمالید به بدنم سینه هامو فشار میداد چرخیدم جلوش و لباشو گرفتم تو لبام میک میزدم دیگه تو حال خودمون نبودیم بدنم نیمه لختمو کشیدم سمتش و سامان دستاشو گزاشت روی کمرم و منو چسبوند به خودش سوتینمو از جلو باز کردم و مثل هدیه خدایی گرفتم جلوش افتاد به جونش با دندون سرشو گاز میگرفت و میک میزد با عشوه و نازگفتم سامان…عش…قم… عشقم تو رو خدا یواش درد میکنه ولی گوش نمیکرد با شدت بیشتری ادامه میداد سر سینه هام از شهوت خیلی باد کرده بود سرخ سرخ بود دیگه کار از کار گزشته بود اینجا ایستگاه اول عشقمون بود باید خودمو برای دردای بیشتر آماده میکردم سامان حال طبیعی نداشت صورتش قرمز شده بود شهوت دیونش کرده بود منو برد گوشه تخت و برگردوند به پشت و سینه بندمو آهسته درآورد و مثل دیونه ها پرت کرت گوشه اتاق و منو به پشت نشوند گوشه تخت و با صدای بلند گفت جوووون…چه بدنی… دستشو کشید لای کمرم و لمبرای کونمو لمس میکرد گودی کمرمو دادم پایین سامان میخواست سوراخ کونمو ببینه داشتم از پشت نگاهش میکردم دست گندشو آهسته از پشت گزاشت روی شرتم خیلی آهسته طوری که بدنم چیزیش نشه بند نازک پشت شورتمو گرفت و کشید کنار فقط یه بند نازک توری بود بعدش آروم لای کونم از هم باز کرد این اولین بار بود که عشقم داشت سوراخ کونمو میدید مثل یه مرد داشت سوراخمو دید میزد یه سوراخ ناز و صورتی گودی کمرو دادم پایین که راحت تر در اختیارش باشم دست انداخت روی لمبرای کونمو و سوراخم که خیلی مرطوب شده بود وقتی برای اولین بار سنگینی انگشتای مردونشو روی سوراخم احساس کردم ناخودآگاه یه آه بلند و نازک کشیدم همین موضوع بیشتر حشریش کرد و جسور تر شد پاهمو از هم بیشتر باز کرد با زبون افتاد به جون سوراخم یه سوراخ صورتی و ملوس ، تا گرمی زبون سامان رو روی سوراخ کونم احساس کردم چشمام از شهوت گرد شد نمیفهمیدم چی میگم فقط ازش خواهش میکردم سوراخمو که مال خودش بود بیشتر لیس بزنه خیلی لذت داره وقتی که میبینی عشقت با شهوت مردونش داره سوراخ کونتو لیس میزنه و ازش لذت میبره ، کشیده شدن ته ریششو به لای پام و باسنم احساس میکردم حس خوبی داره وقتی میبینی یه مرد داره از بدنت لذت میبره ، سامانو دیگه نمیشناختم زبونشو میکشید به سوراخ کونم داشتم دیونه میشدم همین جور که پشتم بهش بود نگاهش میکردم که با هیجان داره سوراخ کونمو با زبونش لیس میزه لذت اون موقع رو هیچ جوری نمیتونم توصیف کنم زبون مرد قوی من روی سوراخ کون تنگ و نازک من بود ، آخ جونم … چه حالی داشت… آخ …آه…آه… اوه سامان … سامان مال توام…آه… آه…عشقم …آه… برق از چشمام پرید دیگه وقتش رسیده بود برای عشقم لذت و هدیه بیارم خودمو باید وقفش میکردم چرخیدم و رفتم جلوشو کت وشو در آوردم همین جور که بدنمو جلوش با عشوه و ناز تکون میدادم و زبونمو میمالیدم رو لبام دکمه های پیراهنشو دونه دونه با انگشتای ناخن مصنوعیم به زور باز کردم نگاهش کردم چشماش قرمز قرمز شده بود هنوز گرمی آب دهن سامان رو روی سوراخ کونم احساس میکردم زیر پیراهنشو که درآوردم جنگل موهای سینش شهوتمو دوبرابر کرد سینش پهن بود و پراز مو دستامو گزاشتم روی سینش و جلوش زانو زدم نشستم روی زمین و رفتم سراغ شلوارش کمربندش برای دستای کوچیک و ضعیف من سفت بود لبخندی زد و سگگ کمربندشو برام باز کرد باید کیرشو برای اولین بار میدیدم خودش شلوارشو درآورد با حالت زبونم روی لبای ماتیک سرخ زده ام گوشه تخت بهش فهموندم که شورتشو هم دربیاره وقتی شورت سفیدشو کشید پایین یه غول کلفتو گوشتی و بزرگ با یه کله قلمبه با دوتا تخم بزرگ و کشیده که یکم اطرافش مو داشت افتاد جلوم زبونم بند اومده بود انتظار همچین چیزی و نداشتم وای به حالم نگاه کردنشم ترس داشت من تا حالا یه کیر واقعی رو از نزدیک ندیده بودم خودمم که اصلا نداشتم سامان مثل یه مرد فاتح از بالا منتظر من بود میدونست ترسیدم گوشه لبش به ترس من میخندید ولی میدونستم که راه فراری ندارم باید باهاش کنار می اومدم ولی چطوری بله دیگه با درد بیشتر یه کیر واقعی جلوم بود بزرگ و هیکلی مثل خود سامان به چشمام خیره شده بود منتظر زن خوشگلش بود که بهش لذت بده حقش بود این وظیفه من بود ، سرشو گرفتم تو دستم و شروع کردم به مالشش خیلی سنگین بود دستای نازک و سفیدم با ناخن های مصنوعی ، رنگ قرمزش پیش اون مثل چوب خشک بود اب زیادی ازش راه افتاده بود همش بخاطر من بود سرمو بردم طرفشو و آروم زبونمو مالیدم به کیرش و سرشو لیس زدم سامان یه آخ مردونه گفت و دستشو انداخت لای موهام ، با عشق نگام میکرد نمیخواستم کم بیارم میدونستم داره نگاهم میکنه سنگینی نگاهش روم احساس میکردم زبونمو انداختم زیر کیرشو و شروع کردم به لیس زدنش ، آخ که کیفی داره لیس زدن کیر کلفت سامان ، آروم سرکیرشو کردم تو دهنم لبامو گرد کردم دور کیرش ، توی دهنم حسش میکردم لبای سرخمو میمالیدم به تنه کیرش و سرشو تند تند میک میزدم… آخ جون …اخ قربونش برم آخ…چه کیری کلفتی …آخ…نمیفهمیدم دارم چی میگم از ته قلبم حرف میزدم دست خودم نبود…با حرفای من سامان بیشتر تحریک میشد… ، پیش آب کیرش مثل یه خمیر بی رنگ و نرم و لزج همین جور مالیده میشد به روی زبونم حس خوبی داشتم مزه شیرین داشت آب کیر شوهرم بود که میریخت رو زبونم خیلی زیاد می اومد مثل چسب روی زبونم میچسبید همین جور که کیرش تو دهنم بود نگاهش میکردم میدیدم داره لذت میبره ، سامان روی تخت دراز کشید و منو کشید سمت کیرش میخواست خودش استراحت کنه وقتی من دارم به کیرش حال میدم دیگه همه کارای که بلد بودمو باید شروع میکردم مثل فیلم های پورنو شروع کردم ، سر کیروشو میکردم تو دهنم موهام ریخته بود روی صورتم دستامو گزاشتم زیر تخمای گرمش و با ناخونام مالششون میدادم گرمی کیرش تو دهنم احساس خوبی بهم میداد مثل اینکه نبض داشته باشه تو دهنم ضربان داشت سامان فقط اخ و اوخ میکرد میدیدم داره لذت میبره دوست نداشتم از توی دهنم درش بیارم آب کیرش با آب دهنم قاطی شده بود و از بغل کیرش زده بود بیرون ، زبونمو از داخل دهنم انداختم زیر کیرش و لیسش میزدم ، حس میکردم بین پاهام خیسه و داره ازم آب میاد سوراخ کونم از شهوت باز شده بود منتظر بود باور کنید داشت مثل کیر سامان نبض میزد مد مد میکرد ، سامان رو دیگه نمیشناختمش داشتم خشن شدنشو میدیدم داشت از شهوت خفه میشد سر کیرشو تو دهنم میچرخوندم و میک میزدم و اصلا درش نمیآوردم از دور لبام پیش آب کیرش و آب دهنم قاطی شده بود بیرون میریخت که منو مست کرده بود و سامان با دیدنش دیونه میشد دستاش لای موهام بود و سرمو به سمت کیرش محکم فشار میداد آب سفیدی که تو دهنم میچرخوندم خیلی خوش طعم بود مزه سامانم بود عشمم ، مرد رویاهام و همه زندگی من بود زبونمو بردم زیر تخماش که صداش بلند شد آخخخخ آخخخ . لیس زدم و لیس زدم تخماشو با زبونم خودشونو جمع میکردن خیلی لذت داره لیس زدن تخمایی عشقت دیدم داره نگام میکنه چشمامو گرد کردم تو چشماش یکی از تخماش تو دهنم بود با زبونم چرخوندم و درش آوردم و سریع تا سر کیرش با زبونم لیس زدمو سر کیرو کردم تو دهنم همین جور که نگاهم میکرد با موهامو لاله گوشم و گوشواره ای که انداخته بودم بازی میکرد دستش که به گوشوارم میخورد احساسمو زیادتر میکرد فهمیده بود و مدام تو دستش با گوشوارم بازی میکرد دوست داشتم برای لذتش همه کار بکنم زبونمو سر کیرش میچرخوندم و کیرشو روی زبونم تکون میدادم داشت داغون میشد از لذت تو حال عادی نبودیم، اتاق تاریک و تخت شده بود حجله و شب ، شب زفافم بود کیر سامان بد جوری باد کرده بود رگاش معلوم بود کاملا همه جاش تا روی تخماش با آب دهنم خیس بود مثل یه کوه بزرگ و قوی بود ، شهوت جای ترسمو گرفته بود سامان خیلی هیکل گنده و اندامی بود من با جثه کوچیکم تو بغلش مثل یه دختر بچه کوچولو بودم نمیدونم چرا یادم رفته بود من که قبول کردم عروسش بشم و مثل شب زفاف بهش بدم این کیر به این بزرگی رو کجا باید جا کنم حتی برای آلت زنونه هم این کیر خیلی بزرگ بود چه برسه به سوراخ کون تنگ و بیچاره من ، مثل جنده های حرفه ای کار میکردم تو کیر عشقم غرق شده بودم میدونستم تنها راه نجاتم فقط قربونی کردن سوراخ کونم بود همون جور که کیرشو تو دهنم براش میخوردم نگاهش کردم و با حالت چشمام ازش خواستم که شروع کنه دیگه طاقت نداشتم دستشو برد زیر صورتم و به زور از روی کیرش بلندم کرد میخواستم بیشتر لیسش بزنم کل صورتم پر بود از اب کیر سامان مزه مزه میکرم و با انگشتم بقیشو از صورتم جمع میکردم و میخوردم خودمو فراموش کرده بودم از شهوت نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم خیسی سوراخ کونمو کاملا احساس میکردم لمبرای کونم با خیسی سوراخ کونم مالیده میشد به هم ، شورت سفید و قشنگم کاملا خیس بود سامان روی تخت با کیر شق شدش کاملا لخت روبروم نشسته بود و من فقط یه شورت تنم بود سینه هام بدجوری بزرگ شده بود نوک شون باد کرده بود با دستام نوکشونو گرفتم با تموم سلول های بدنم فقط سنگینی سینه هام پر موی سامانو میخواستم داشت با انگشتاش با لبام بازی میکرد دیگه چشمام سیاهی میرفت شهوت داشت کورم میکرد اتاق زیاد تاریک نبود ولی دیگه درست چشمام نمیدید سامان روی بدنم نیم خیز شد خیلی آهسته منو کشید روی تخت سرمو با دستاش گزاشت روی بالش خودشو کشید لای پاهام ، سنگینی دستاشو که روی شرتم احساس کردم اون موقع فهمیدم سامان چیکار میخواد بکنه …آخ …جون… دیگه وقتش رسیده بود که مثل همه زنا بخوابم زیر کیر شوهرم ،سامان میخواست با درد کشیدن من لذت ببره مثل همه مردا خشن شده بود بی رحم ، داشت شورتمو میکشید از کمرم پایین خیلی راهت پایین رفت، بدن روغن زدم مثل شیشه صیقلی بود ولی درش نیاورد بندشو گیر داد به پاشنه بلند کفشم وقتی چشمش به آلتم افتاد نگاهش میکردم پوزخندی زد و مطمئن شد من واقعا یه پسر نیستم آلتم انقدر کوچیک و جمع شده بود که دیدنشم خنده آور بود صورتم سرخ شد دستمو آرم گزاشتم روش خیلی خجالت کشیدم سامان دستمو کنار زد و آلتمو مثل اینکه بخواد تحقیرم کنه گرفت تو مشتش محکم فشار داد خیلی جمع و کوچیک شده بود طاقت فشار های سامان رو نداشتم بد جوری داشت با دستای گندش لهش میکرد ولی قدرت اعتراضم نداشتم دردم گرفته بود ولی سامان به دردای میخندید دستمو گزاشتم روی انگشتای گندش و با چشمام ازش التماس کردم ول کنه اونم بعد از یه فشار ولش کرد دستمو آروم گزاشتم روش تا دیده نشه دیگه کاملا لخت زیر هیکل گنده سامان بودم سامان با دستاش سینه هامو گرفته بود و با انگشتش نوکشو فشار میداد گرمی لباش رو با آب دهنش میمالید سر پستونام ، سرش تو دستام بود با ناخون هام با موهاش بازی میکردم یکم جابجا شد و هیکل درشتشو کشید روی بدنم با دستاش پاهای بلوریمو خیلی آهسته برد بالا و از هم باز کرد شرت سفید و نازکم مثل پرچم از پاشنه کفشم آویزون بود نگینای روی بند پشتش رو هوا برق میزد کمرشو کشید جلو ، سنگینی کیرشو روی شکمم احساس میکردم دیگه کاملا روی بدنم مسلط بود دستشو که از جلو مالید روی سوراخ کونم بی اختیار بدنم شل شد و سوراخ کونم رو دادم بالا سامان با حرکت من کارش راحتر شد و بدنشو کاملا کشید روی تنم کیرشو گذاشت رو سوراخم ترسیده بودم امکان نداشت اون هیکل گنده با اون سر قلبه اش بره تو ، اصلا غیر ممکن بود باید کاری میکردم ملتمسانه نگاهش کردم و با دستم کیر سامانو از زیر گرفتم مالشش میدادم از بالاسر تخت کرم رو برداشتم درشو به زور باز کردم ناخونا خیلی اذیت داشت یکم از کرمو زدم کف دستم و بردم مالیدم به کیر سامان و یکم هم برداشتم بردم سر سوراخ کونم خیلی مرطوب شده بود پاهام از هم خیلی باز بود و درد میکرد، هیکل گنده سامان وسط پاهام بود با دستش کیر بزرگشو گرفت و با بی رحمی مردونش هل داد سمت سوراخ کونم جوری هیکل گندشو انداخته بود روی بدنم که هیچ تکونی نمیتونستم بخورم مثل دختر بچه های ترسیده نگاهش میکردم سر کیرشو با آبش میمالید سر سوراخ کونم و نگاهم میکرد تو اون لحظه چشمامو تو چشماش قفل کرده بودم ملتمسانه و ناز نگاهش میکردم میخواستم ادامه بده ولی میترسیدم ولی عشقم بود من زیر خوابش بودم دستمو گزاشتم روی بازوش و چشمامو بستم و سوراخمو براش شل کردم انگار برق بهش وصل کرده باشی سرعتش زیاد شد کیرشو ول کرد و با انگشتای گندش روی سوراخ کونم دست کشید و یکم با انگشتش فشار داد و سوراخ کونمو یه دستمالی کرد و سرکیرشو گزاشت روشو شروع کرد به فشار دادن ،کیرش گلوله آتیش بود ، خیلی چرب شده بود ولی سوراخم بیشتر از این باز نمیشد دردش تا مغر استخونم میرفت نمیتونستم تکون بخورم سامان بدون توجه به درد کشیدن من فقط فشار میداد دستمو گزاشته بودم روی دهنم نمیخواستم داد بزنم سامان دستمو گرفت و از روی دهنم برداشت میخواست صدای درد کشیدن منو بشنوه با گوشه لبش میخندید با دستم ملافه رو محکم چنگ ا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها