داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

گناه عشق 48

نلی و ناصر با هم رفتن بیرون .. ناصر فقط دوست داشت که از اون جا دور شن .. تا می تونستن فاصله گرفتن .. -چقدر همه جا قشنگه ! چقدر چراغای روشن اینجا رو دوست دارم . صدای آبو وقتی که به ساحل می رسه .. -آره نلی این صدای مرگه .. وقتی امواج  آب به ساحل می رسه اونی که از همه جلو تره توی شنها محو میشه . انگاری آخر عمرشه .  آخر اون جایی که باید بره . جایی که سر نوشت واسش رقم زده .. -ناصر چرا این قدر حرفای نا امید کننده ای می زنی ;/; -حس شومی دارم . فکر می کنم حادثه بدی در انتظار منه .. -این قدر منفی گرا نباش . به جای این افکار بیا بریم یه گوشه ای تا کنار هم گرم شیم . هر چند اینجا هوا سرد نیست . کسی که سر مای زمستون تهران و جا های خشکو چشیده باشه به خوبی متوجه میشه که این نسیم خنک بادی از طرف بهشته تا جون من و تو رو به آرامش برسونه .. -بریم به جایی که در آغوش هم لحظه های پر حرارت و لذت بخشی رو داشته باشیم . -نمی دونم چرا هر لحظه حس می کنم سایه اون دو نفر مخصوصا نوشین پشت سر ماست . نیما که اصلا توی باغ نیست . -راستش برای من مهم نیست ناصر . اصلا ته دلم دوست دارم که اون توی باغ باشه تا بفهمه که من تو رو دوست دارم  که اصلا هیچ علاقه ای بهش ندارم . فقط تو رو می خوام . فقط می خوام که در کنار تو باشم . عشق و زندگیمو با تو قسمت کنم . دنیامو با تو قسمت کنم . دو تایی شون رفتند به آخرین نقطه ای که بتونن دریای سرمه ای در دل شبو ببینند و کسی اونا رو نبینه . پشت تپه های شنی . نور ماه همه جا رو روشن کرده بود . جمعیت زیادی دیده نمی شد . شاید به انداره پنج درصد تابستون هم اونجا آدم دیده نمی شد . تازه بیشتر اونا هم از همون بومی ها بودند . -نلی اینجا رو با منزل اشتباه گرفتی . ;/; آخه زن سرشو گذاشته بود رو سینه پسر دایی اش . ناصر در حال نوازش اون گفت ببینم  تو از چه چیز من خوشت اومده . من که همش دارم بهت متلک میگم . همش دارم از دستت در میرم . یا این که به جونت نق می زنم . .. -تو که حالا خیلی مهربونی . تو رو با همه بی رحمی هات دوست دارم . تو رو با همه داد زدنهات دوستت دارم .  تو رو حتی لحظه ای در روزی دیدن و داشتن بهتر از دنیایی داشتن و تا ابد بودن و تو رو نداشتنه . فقط یه عاشق می تونه بفهمه درد عاشق و درد جدایی رو . نلی دست بردار نبود . ناصر حق داشت . فضای اونجا رو با خونه اشتباه گرفته بود . لباشو به لبای ناصر مماس کرده و دلش می خواست آخرین فشار قبل از بوسه رو عشقش بر لباش وارد کنه . ناصر متوجه این حالت و انتظار نلی شده بود . نا امیدش نکرد . چون اونم به خوبی حس می کرد که تشنه اون لباست . مجبور بود برای اون لحظات فکر نوشینو از سرش به در کنه . مجبور بود وجدانو زیر پاش بذاره . عشق به همسرشو فراموش کنه . خیانت کنه … مگه نلی اینا رو نمی دونه … نلی همه اینا رو می دونست ولی نمی تونست درد جدایی تلخ رو تحمل کنه . -ناصر کاش اینجا بستری بود که می تونستم  تن داغ و بر هنه خودمو بدم به دست تو تا خنکش کنی .. -نلی دیوونه تو که خنک بشو نیستی ..-ناصر من هوس دارم . هوس تو رو … -ول کن تو رو خدا . الان  بهمون مشکوک میشن و ما رو می برن .. -اینجا کی به کیه . -آخه کسی نیست که کی به کی باشه . جسارت نشه دختر عمه .. یه وقتی فکر می کنن که من یه دختر بد رو گرفتم با خودم آوردم .. -پسر دایی چرا فکر نمی کنی که بقیه فکر کنن که من یک پسر بد رو تورش کردم و با خودم آوردم . اصلا چرا همه جا باید بگن دختر بد نگن پسر بد ;/; -واسه این که ما مردا هر کاری که دلمون بخواد انجام میدیم . -این جوری حرف نزن که ازت دلخور میشم . -اگه دلخورشی چیکار می کنی  . دیگه باهام قهر می کنی جوابمو نمیدی ;/; -تو هم که از خداته من ولت کنم برم  . به همین خیال باش . تا زنده هستم نمیذارم که از شر من خلاص شی . مث یه سایه دنبالتم . همه جا باهات میام . صدات می زنم . نگات می کنم . بهت میگم دوستت دارم ..-پاشو بریم .. بریم نلی ..-کجا -چیکار داری . فقط ازت می خوام که خیلی خونسرد باشی و طوری بی خیال رفتار کنی که انگار زنمی . و مثلا بامن هم صحبت شی و صمیمی که فکر نکنن که دوست دختر می یا دختر عمه من … می خوام اگه بشه برای یک ساعتی با هم بریم یه جای دنج . تو که می دونی پولش واسم مهم نیست .-آره می دونم پسر دایی اصلا هم مهم نیست . می خوای چیکار کنی -می خوام با زن نیما یعنی زن پسر عمه زنم عشقبازی کنم . حالا چی میگی -اوخ جووووووووووون .. اگه بدونی چقدر ثواب می کنی .. اگه بدونی چه حالی داره .. -این قدر قند تودلت آب نکن . فکر کردی بدون شناسنامه به آدم اتاق میدن اونم برای یکی دو ساعت ;/; ولی خب میشه چهره ها رو شناخت و هر کسی هم یه قیمتی داره ..  شایدم فکر کردن من و تو زن و شوهریم و بهمون جا دادن … یکی دو جا ازشون شناسنامه می خواستند تا این که در یکی از این پارکینگها ناصر به پلاژدار گفت که ماشینش خراب شده داده تعمیر گاه حالا هم بسته وبیشتر مدارک و وسایل اونجاست .. ولی کارت شناسایی خودشو گذاشت اونجا . یارو هم با چهره شناسی به اونا اطمینان کرد . به خصوص که نلی نقششو خوب بازی کرد و یارو هم پولشو می خواست .. وقتی ناصر و نلی  دو تایی شون موفق شدن که یه اتاقی رو واسه خودشون جور کنن نلی از خوشحالی داشت بال در می آورد . -پسر دایی اگه ما بخوایم دوساعت دیگه اینجا رو ول کنیم چی ;/; اگه طرف مشکوک شه .. -اوهو نلی تو مثل این که می خوای اینجا کنگر بخوری لنگر بندازی دو ساعت چه خبره -واسه من تا صبح کمه .. -هیچی اینم از هوس و دسته گل شماست دیگه . مجبور که نیستیم اتاقو تحویل بدیم . میریم یعنی من میرم و صبح بر می گردم همین جا کارتمو می گیرم و .. طرف چه می دونه فکر می کنه دیشب در کنار ساحل در حال راز و نیاز عاشقانه بودیم . ولی عجب جاییه . دریا کاملا روبروی ماقرار داره .. -خیلی دلم می خواست در روز روشن هم یه همچین جایی توبغلت بودم .. .. ادامه دارد … نویسنده ….. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها