داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

گناه عشق 178

نریمان و نرگس هم از این که می دیدند دخترشون نوشین در کنار نادر احساس آرامش و خوشبختی می کنه خوشحال و راضی بودند ولی تا حدودی هم  سختشون بود از این که اونا بدون این که از دواج کرده باشن در کنار همن . و ممکنه فامیلا  هم اونا رو در این شرایط ببینن . هر چند به تعداد کم می دونستن که اونا با هم رابطه خاص دارن . ولی برای نوشین هیچ اهمیتی نداشت که چند نفر اطلاع داشته باشن . از نظر نوشین  حقیقت عشق اون نسبت به نادر انکار نا پذیر بود . اون دوست داشت که دنیا بدونه و بپذیره که عشق و  نیروی عشق بر ترین چیزیه که در طبیعت وجود داره و بالاتر از قرار داد کلیشه ای و دست و پا گیری به نام از دواجه که برای خلاصی از اون آدم گاه باید به پای مرگ هم کشیده شه . یکی از این شب ها که نادر و نوشین  لخت در آغوش هم بوده و نوشین سرشو گذاشته بود رو سینه نادر و واسش درددل می کرد  موبایل نوشین زنگ می خوره …
 نادر:  گوشی رو بر نمی داری ;
نوشین : اووووووفففففف بذار توی بغل تو آروم بگیرم . اون نلی دختر عمه و معشوقه ناصره .. همونی که دو روز با ناصر قهره و دو روز میره پیشش و نمی تونه ازش دل بکنه .. شوهرشم که مدتیه ازش جدا شده ولی هنوز ناصر با هاش از دواج نکرده … حالا این وقت شب با من چیکار داره رو نمی دونم . خسته شدم از بس به حرفاش گوش دادم و هر روز یه نقشه جدید یادم داده که هیشکدوم اونا هم فایده ای نداشته . این ناصری که من می شناسم کله خر تر از همه این حرفاست . اون تا زهر خودشو نریزه ول کن نیست . یعنی اون باید به من ضربه بزنه تا آروم بگیره . من اگه اونو خوب نمی شناختم بعد از جریان خیانت به خوبی با روحیه اون آشنا شدم . با ماموینی که گذاشته بود تا تو رو تا سر حد مرگ بزنن و همین حالا هم اگه نلی بهش کمک کنه می تونه خیلی راحت تر تیب ما رو بده …
نادر : ولی این بار دیگه مثل دفعات قبل  نیست . من ششدانگ حواسم جمعه ..
  گوشی نوشین دوباره زنگ خورد …. این بار نوشین گوشی رو بر داشت …  
نلی : چرا گوشی رو بر نمی داری .. 
 -پیش نادر بودم راستش زورم میومد از جام پا شم . نمی دونستم تویی ..
-بیچاره شدیم . بد بخت شدیم …
گریه امونش نداد تا ادامه بده ..
نوشین : چی شده . توضیح بده .. تو که منو نصف جون کردی … کسی مرده;
 نوشین به این فکر می کرد که پدر و مادرش که تا یکی دو ساعت پیش حالشون خوب بود و اگه خدای نا خواسته  مشکلی پیش میومد زود تر از بقیه از موضوع خبر دار می شد .
-ناصر خود کشی کرده .. اون خودشو کشته ..
نوشین یه لحظه یکه خورد …
-نههههههه چی گفتی ; ..مرده ; ..
نلی : هنوز هیچی معلوم نیست … اون رفته توی کما . معلوم نیست چند تا قرص خورده و چی خورده . برای همین خیلی سخته  مداوای اون … تازه هر لحظه بدنش داره سرد تر میشه …
نلی نتونست ادامه بده .. فقط همینو  گفت که اون به خاطر تو خودشو کشته ..
نوشین : به من چه مربوطه . اون که بچه نبوده . .. منم به خاطر نفرت از اون و تجاوزی که بهم کرد خود کشی کردم …
نلی گوشی رو قطع کرد … احساس می کرد که بدون ناصر نمی تونه زندگی کنه . یک بار دیگه واسه نوشین زنگ زد …
نلی : اگه اون بلایی سرش بیاد من خودمو می کشم .. نوشین خواهش می کنم تو زنشی . ….
بازم گوشی رو قطع کرد … نوشین نمی دونست که اون چی داره میگه .. به من چه مربوطه که اون خودشو کشته . می خواسته نکشه . مگه منو توی گور اون می ذارن که اونو توی گور من بذارن ;
 نوشین : این چه وقت زنگ زدنش  بود نادر ! تازه داشتیم به اوج لذت و آرامش می رسیدیم . بذاراین موبایلمو خاموش کنم و دو شاخه تلفن رو هم بکشم … می خوام توی بغلت آروم بگیرم …. اصلا به من چه … می خواست خودشو نکشه … همچین به من میگه تو زنشی که انگاری یار جون جونی اون مرد جهنمی باشم . دوست داشت زود تر بره جهنم و جاشو ردیف کنه … بر شیطون لعنت ..
 نادر : می دونم کنترل خودت رو نداری ..
 نوشین : باور کن نادر سر نوشت ناصر برام هیچ اهمیتی نداره . نمی خوام فکر کنی که من زن بد جنس و سنگدلی هستم . این ربطی به بد جنسی نداره . من اونو می شناسم . یه حسی به من میگه اون تا یه حدی خورده که نمیره . نلی هم شلوغش کرده . اگر هم الان می بینی که من عصبی ام به دو دلیله .. یک این که اون عوضی مظلوم نمایی کرده و دوم این که  می ترسم من و تو در حال لذت بردن از هم باشیم بازم برامون زنگ بزنن و این بار  بهمون بگن که این ناصر خان در محاسبات خودش اشتباه کرده و اضافه بر سازمان قرص کوفت کرده مرده …
نادر : نوشین تو همین جا باش و من میرم بیمارستان . هر چند به من ربطی نداره …
 -نادر من می ترسم . شاید نوروز و نسترن .. که مثلاپدر شوهر و مادر شوهرم هستند نسبت به تو حساسیت خاصی داشته باشن ..
 -برای من مهم نیست . برای من تو مهم هستی .. دیگه نمی ذارم  هر دقیقه و ثانیه نلی برات زنگ بزنه . خودم تماس می گیرم و حال و روز ناصر رو به اطلاعت می رسونم . به اونا هم میگم که اومدم کمک ..حالا اگرم نخواستنم بر می گردم .. فقط می خوام مطمئن شم حالش خوبه . با این که کلی بلا سر من و تو آورده بازم آرزوی مرگشو ندارم . 
نوشین : نادر دوستت دارم ..تو رو با احساسات و افکار قشنگت . بااور کن هیچ واسم مهم نیست که چی میشه . شاید یه لحظه واسه سر نوشتی که خودش واسه خودش رقم زده تاسف بخورم اما بیشتر از همه به خاطر دختری ناراحتم که تمام زندگی و آبروشو بر سر اون گذاشته . دلم واسه نلی می سوزه . …. ادامه دارد …. نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها