داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

گناه عشق 126


من و ندا وقتی از جامون بلند شدیم و من دستشو گرفتم تا به طرف ماشین هدایتش کنم یه غم خاصی رو تو چهره اش دیدم . ظاهرا دوباره داشت دچار افسردگی میشد . هر وقت همچین حالتی بهش دست می داد یا خیلی پر خاشگر می شد یا خیلی وراج .-وایسا ماشین داره میاد این قدر دستتو شل نکن -به درک که ماشین اومد بزنه منو له کنه از شر این زندگی خلاص شم -دوست نداری دیگه آفتاب زندگی رو ببینی ;/;-آفتاب زندگی من خیلی وقته که غروب کرده -حالا زود باش بریم اون ور خط بعدا از این حرفا بزن . از قضا اون شب جناب ناصر خان تشریف برده بودن تهرون و من باید سرپرست خانوم بچه ها می شدم . از اون شبای بیست هزار تومنی بود . از اون بالا حتی به خوبی با دوربین می شد بیشتر جا ها رو دید . هر گوشه ای از خونه یه چشمی کار گذاشته شده بود . اون موقعها تازه داشت از این چیزا مد می شد . ندا خانم طبع شعر و شاعری و نویسندگیش گل کرده بود . از من خواست که برم بالا . تازگیها یه خورده رفتار کلیش نسبت به من بهتر شده بود . به من گفته بود که دیگه این قدر تشریفاتی و مثل برده هایی که اربابشونو صدا می زنن خطابش نکنم . یعنی باهاش خودمونی باشم و ضمن این که جایگاه خودمو بدونم و حفظش کنم صداش کنم ندا . یه حسی به من می گفت که سه چهار ساعتی رو باید خر حمالی کنم . این بیست هزار تومن هم قرار نبود مفت بره تو جیبم . فاطمه خانوم و نادر مشغول تماشای تلویزیون بودند و من و ندا تو اتاقش بودیم -نوید می خواستم یه چیزی ازت بپرسم -بپرس فقط طول نکشه . من صبح باید برم سر کار -دیگه پررو نشو نوید . وقتی بهت میگم راحت باش تو دیگه نباید این قدر سوءاستفاده کنی . مگه یه سرباز تو سربازی موقع نگهبانی می گیره بخوابه که تو می خوای سر پستت بخوابی -نگهبانی که دوساعت بیشتر نیست -حالا چها رصبح به بعدو خواستس بخوابی عیبی نداره -چیه بازم داری تنبیهم می کنی ;/;دیگه چه خلافی ازم سرزده ;/;-می خواستم بپرسم اگه آب رود ولگا هر سال بخواد بریزه تو دریای مازندران چند سال طول می کشه تا این جایی رو که ما توش هستیم آب بگیره . این جا یه جایی تو مسیر پارکینگ سه هستش . با دریا هم تقریبا یک کیلومتری فاصله داره -من نمیدونم میزان بارندگی سالیانه رو باید در نظر گرفت و میزان تبخیر رو واون آبی رو که ول میدن تو دریا -نمیشه از اون دخترایی که امروز لب آب داشتن در موردش صحبت می کردن بپرسی ;/;یواش یواش داشتم به یه چیزایی مشکوک می شدم -خب من اونا رو از کجا گیر بیارم -من می شناسمشون از دوستام بودند . حرفایی رو که در مورد دریا و شهر می گفتند شنیدم حالا دیگه به من دروغ میگی ;/;من همه حرفاشونو که در مورد من بود شنیدم فکر می کردم که باهام روراستی فکر می کردم که برام ارزش قائلی . فکر می کردم می تونی درکم کنی و منو از دیدگاه یه آدم عادی ببینی -ندا من دارم میرم پایین تو اتاقم بگیرم بخوابم . من همون موقع ازت پرسیدم که آیا حرفای اونا رو شنیدی یا نه . تو هم گفتی نه . با این حساب آیا درست بود من اون بلایی رو که سرت اومده به رخت بکشم ;/;به روت بیارم ;/;اون دردهاتو واست زنده کنم ;/;تو همینو می خواستی ;/;تازه تو به من میگی دروغگو ;/;دروغگو خودتی . خودت . مگه من ازت نپرسیدم که آیا حرفای دخترا رو شنیدی یا نه و تو خودتم گفتی نه . پس دروغ اول رو تو گفتی . اگه واست اهمیت داشت حقیقتو می گفتی . من صلاح دونستم که با دروغ تو با مصلحت تو پیش برم . گناه کردم که خواستم به تو توجه نشون بدم ;/;اینه درک تو از شخصیت آدما ;/;تو فقط بینایی اتو از دست ندادی . تو عقلتم از دست دادی . من رفتم پایین بخوابم . بابا جونت که برگشت می تونی کاری کنی که عذرمو بخواد . فقط یه خورده به کارهات فکر کن . تو دوست داری همه مثل خودت بشن تا درکت کنن . فکر نمی کنی این جوری هم درکت می کنیم ;/;شب بخیر لجباز -نه حق نداری بری . از این در که رفتی بیرون حق نداری برگردی -تو منو استخدام نکردی که اخراجم کنی . می تونی ازم بدگویی کنی ولی حق اخراجمو نداری . اگه می تونی وجدانتو زیر پا بذاری برو ازم بد بگو .-نرو باهات کاردارم -من باهات کاری ندارم . ازبس حرص داشتم پنج تا طبقه رو از پله ها رفتم پایین و تا چند ساعت خوابم نبرد . همش از این می ترسیدم که وقتی باباهه برگشت ندا واسم مایه بیاد . این دختره خیلی کله خر و لجوج بود . منطق حالیش نمی شد . دست و دلم به کار نمی رفت . دوست داشتم ناصر خان زودتر برگرده و از شر این اضطراب خلاص شم . صد رحمت به ندای خائن خودم . حداقل مثل این ندای از خود راضی این قدر دیوونه نبود . ظاهرا پدر ندا دوسه شب دیگه هم قصد داشت تهرون بمونه . این دختره یه خورده گیج می زد . شب بعدش دوباره احضارم کرد . بعد از شام رفتم بالا . بازم اون غرور همیشگی اشو داشت .-چیه تو که دیگه نمی خواستی پاتو بذاری اینجا . منم در جا بهش جواب دادم تو که نمی خواستی راهم بدی . یه خورده فکر کرد و گفت دلم واست سوخت . یه لحظه یه سنگینی و فشردگی خاصی رو روی قلبم احساس کردم دلم گرفت -یه سگ ولگرد و کثیف هم این روزا از گرسنگی نمی میره که من محتاج تو باشم . باید از همون اول میدونستم که تو هم مثل ندای بی وفای من بد جنسی . توی این دنیا به عشق اون دلم خوش بود . اون یکی دیگه رو به جای من تو قلبش کاشت . از همون اول باید می دونستم که صاحبان این اسم سنگدلن و ذاتشون بده . بی مرامن .. حس کرد که دارم میرم اومد منو بگیره که نرم نمی تونست منو ببینه و افتاد زمین . نادر و مادرش اومدن این طرف -چی شده آقا نوید -هیچی به خیر گذشت -دخترم چیزیش نشده که -نه مامان من خوبم … مادره و پسره رفتن و همین جریان باعث شد که من اونجا میخ بشم . با یه حالت سر د با هم اخت شده بودیم . اون از عشق بیوفای خودش واسم گفت . از کسی که بهش اعتماد داشته دوستش داشته و قصد ازدواج با اونو داشته -می گفت تا دم مرگ کنارت می مونم هیچوقت تنهات نمیذارم در غمها و شادیها در تلخیها و شیرینیها شریکتم . ولی وقتی اون تصادف واسم پیش اومد ولم کرد و رفت . حرفشم این بود که نمیخواد موجب ناراحتی من شه . ولم می کنه تا من راحت باشم . آدما رو باید تو سختیها شناخت . اسمشم بود نوید . اسم تو رو داشت . توچی نمیخوای از دوست دخترت بگی ;/;-داستان من با داستان تو فرق می کنه . من و اون یه مدت کوتاهی با هم بودیم . یه روزی اونو با یکی دیگه دیدم چیزی هم بهش نگفتم و رفتم همین . واسه همین از هر چی عشق و دوست داشتنه بدم اومد . اسمشم بود ندا. ناراحت نشو که من از این اسم خیلی بدم میاد . فکر می کنم همه نداهای دنیا بد جنسن و بی وفان -حتی من ;/;-در بدجنسی تو که شکی نیست . تو دل منو به درد میاری . تو تحقیرم می کنی . تو نمی دونی معنی فقر و نداری چیه . نمی خوام غمتو زیاد یا تازه کنم فقط ازت می پرسم اون موقع که این وضعو نداشتی بازم تا این حد ذاتت بد بود ;/;-من اون موقع دنیا رو این جوری نمی دیدم . الان همه جا واسم تاریکه -اگه دنیای دیگرانو تاریک و تباه کنی دنیای تو روشن میشه ;/;-من همچین قصدی ندارم . فکرکردی واسه چی دوست دارم بمیرم . وقتی بمیرم چشام خوب میشه . اون دنیا با چشام می تونم همه جا و همه چی رو ببینم . دیگه حسرت گذشته های از دست رفته امو نمی خورم . نه من نمیخوام بد باشم . بازم اشک از چشاش جاری شد . دلم واسش سوخت . هر کینه ای که نسبت بهش داشتم در یه لحظه تبدیل شد به دلسوزی . نباید تا این حد ازش انتقاد می کردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها