داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

گناه عشق 173

ناصر دید که به هر راهی که متوسل میشه فایده ای نداره .قدرت نوشین خیلی بیشتر از اونیه که احساس می کنه و در اون سمت نادر و نلی که هدف مشترکی داشتند سر صحبتو باز کرده بودند .
 نادر : من که فکر نمی کنم ناصر قبول کنه که دست از سر زنش بر داره . اون  آدمیه که نشون داده در وجودش جز درنده خویی و خبث طینت چیز دیگه ای نیست .
 نلی : تو نمی تونی در موردش این طور حرف بزنی . اون خلاف اون چیزی که نشون میده قلب مهربونی داره  خیلی دوست داشتنیه . مهربونه . انسانه … 
نادر : این چیزایی رو که داری میگی داری واسم جوک تعریف می کنی یا همه اینا هست ; اون چند بار می خواست منو بکشه . یک بار چند نفر علیه من استخدام کرده بود و دفعه قبل که خودش به من حمله ور شده بود و من و اون هر دو تا مون شانس آوردیم که یک ماشین از در غیب خورد بهش و اونو انداخت . اون خیلی نامرده . حالا من نمی دونم تو چه جوری و از رو چه حسابی میگی که اون  انسان خوبیه . اون اصلا انسان نیست که خوب باشه . نلی : بس کن باید با هاش راه اومد . نوشین نمی دونست چه بر خوردی داشته باشه . 
نادر : آها تازه گرفتم . اگه نوشین از همون ساعت اولی که ناصر خان تشریف می بردن بیرون به دنبالش راه می افتاد و نمی ذاشت که شما همدیگه رو ببینین زن با لیاقتی بود ; من همیشه به خودم میگم که وجود تو در واقع یک نعمتی بود که نوشین رو از شر ناصر خلاص کنه با من آشنا کنه . 
در همین لحظه سر و صدایی ناصر و نلی رو به خودشون آورد که هر دو شونو دچار حشت کرد 
  ناصر : کثافت آشعال هرزه ! برو گمشو حیوون . من پدرت رو در میارم . من نمی ذارم آب خوش از گلوت بره پایین …
 نوشین : برو بمیر بی شرم  . اگه پشت گوشت رو دیدی منو هم می بینی که بر گشتم سر خونه زندگیت.. تو اگه بمیری سر خاکت هم نمیام فاتحه خونی . برو خودت رو بکش . زور که نیست . چطور می تون با زنی که اونو هرزه خطاب می کنی زندگی کنی . چطور می تونی زنی که دوستت نداره و جلو چشای تو دستشو می ذاره تو دست عشقش و از اون میگه زندگی کنی . ناصر تو یک آشغال خود خواهی . مردی که همه چی رو واسه خودت می خوای . ..
 ناصر خواست به طرف نوشین حمله کنه ولی توانشو نداشت .. و قبل از این که نوشین فرار کنه ناصر دستشو محکم گرفت در همین لحظه نادر رسید و دست ناصرو گرفت …
 نادر : ولش کن نامرد . یه چند تا طلب ازم داری می تونم همین جا باهات تصفیه حساب کنم  . ول کن دست عشقمو … دست نازنین منو ول کن … ناصر سرش گیج می رفت 
ناصر : آخه اون زن منه .. 
نادر : بی شعور اون عشق منه . معشوقه منه .. و این معناش خیلی بالاتره .. 
ناصر ول کن نبود و ونادر با دست دیگه اش مشتی بر صورت ناصر زد که اون دستشو ول کرد ..
 نادر : خوک کثیف دلم می خواد بیشتر از اینا بزنمت ولی تا همین جاش کافیه . می دونی چرا ; چون من مثل تو نامرد نیستم . همین قدر زدمت که عشقمو از دست تو نجات بدم .
 صورت ناصر پراز خون شده بود .. 
نادر : نلی خانوم این حیوون رو از جلو چشای ما دور کن تا مث سگ نکشتمش . حیوون اومده به زنش میگه بیا بریم خونه . تو همین جا جلو چش ما داری بهش میگی هرزه .. نلی رفت چیزی بگه که نادر سرش داد کشید ……نادر : نلی خانوم شما هم خفه شو . یادت رفته که مقصر اصلی این جریان خودتی ; هرچند تا ناصر نمی خواست فریب نمی خورد . ولی خودت نقش اصلی رو داشتی .. پس این قدر خود شیرینی نکن .. ناصر خان بگرد تا بگردیم .  هر غلطی که بکنی خودت رو با خاک یکسان کردی . ما خواستیم یه احترامی واست قائل شیم آبرومندانه به این قضیه فیصله بدیم . حالا که خودت نمی خوای تو رو به خیر و ما رو به سلامت .
 چهار تایی شون از اون فضا دور شدند .. نلی سر و صورت ناصرو شست .. 
نلی : بهت گفته بودم که تاثیری نداره . ولی تو نمی خواستی قبول کنی . 
ناصر : من هر دوشونو می کشم . هر دو شونو می کشم . نمی ذارم آب خوش از گلوشون بره پایین . من می کشمشون .
 نلی : من اجازه نمیدم دستت به خون کسی آلوده بشه . 
ناصر : تو چیکاره ای که نذاری . 
این حرف ناصر مثل خنجری بر دل نلی نشست .
 نلی : حالا داری باهام این طور حرف می زنی ; یعنی تو کسی رو دوست داری که دوستت نداره ; تو خودت هم اونو دوست نداری . تو به خاطر غرور از دست رفته ات می خوای با اون باشی . و این خوشبختت نمی کنه . دوست داری با نوشین باشی و اون بهت خیانت کنه ; اون زن بدنشو روحشو در اختیار مرد دیگه ای گذاشته .. ناصر : نلی من دارم منفجر میشم . بس کن دیگه . دیگه نمی خوام حرفاتو بشنوم … ادامه دارد … نویسنده ….. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها