داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

کون دادن در هتل آرمان تهران

سلام به همه شهوانی ها. داستان گی هست
من نیما هستم ۳۵ ساله وزن ۹۶ و قد ۱۷۰ اهل خوزستان
این داستان سال ۹۶ اتفاق افتاده ۶ سال قبل از داستان اصفهان
داستان قبلم که ارسال کردم رو هم بخونید کون دادن در اصفهان اسمش هست
ساعت ۹ شب بلیط داشتم برای پرواز به تهران از اهواز برای ی کار اداری
نزدیک ۱۱ شب بود که دیگه از فرودگاه تهران زدم بیرون
هوای تهران خیلی سرد بود برف همه جا رو سفید کرده بود
ی راننده دوید جلوم گفت کجا میری ،گفتم منو ببر ی هتل که تقریبا مرکز شهر باشه
چند تا هتل چرخیدیم همه ظرفیت تکمیل بودن جلوی ی هتل به اسم هتل آرمان پیاده ام کرد رفتم داخل مسئول هتل تو چرت بود پرسیدم اتاق دارید گفت فقط دو تخته شبی ۱۶۰ تومن داشت(سال۹۶)
تاکسی رو رد کردم رفت شناسنامه رو به مسئول هتل دادم کلید اتاق ۱۰۰ رو بهم داد با آسانسور رفتم بالا
اتاقش تمیز بود حمام هم داخل اتاق بود
تا رسیدم تو اتاق رو تخت خودم رو پرت کردم و کمی خستگی راه رو از تن در کردم
یکم که سرحال شدم رفتم یه دوش گرفتم اومدم خودم رو خشک کردم و دوباره رفتم روی تخت دراز کشیدم
گوشی رو برداشتم تو سایت ی چرخ زدم درخواست فاعل کردم
یکی جواب داد امیر ۲۸ ساله هستم سایز درشت
بعد از ی مقدار صحبت برای فردا غروب قرار گذاشتیم چون صبح تا عصر کار داشتم
نزدیک شام بود پیام داد دارم میام منم آدرس هتل رو پرسیدم گفتن خیابان اکباتان و …
امیر اشتباهی رفته بود محله اکباتان از شانس بد من
از صبح درست غذا نخورده بودم گشنه ام شده بود اونم میگفت تا بیاد اونجا خیلی طول میکشه
رفتم رستوران هتل شام بخورم
طبقه زیرزمین رستوران بود
اونجا موبایل درست آنتن نمیداد شام رو خوردم نشسته بودم روی میز هنوز دیدم ی پسر خوشگل اومد کنار میز گفت شما آقا نیما هستید؟
وای قند تو دلم آب شد گفتم بله دیدم گفت امیر هستم بهتون پیام داده بودم
اصلا باور نمیکردم ی پسر خوشتیپ خوش هیکل و خوشگل
گفتم شام خوردی ؟گفت نمیخورم فعلا بنا به دلایلی
بریم اتاق؟گفت بریم
آسانسور کنار راه پله ابتدای راهروی ورودی در هتل هست
جلوی کانتر مسئول هتل چند نفر ایستاده بودن و ما از این موقعیت استفاده کردیم سریع رفتیم تو آسانسور و رفتیم بالا
از اونجا رفتیم تو اتاق و کسی متوجه امیر نشده بود
قلبم تند تند میزد ی ذره با امیر صحبت کردم که یخمون آب بشه و اون هم از خودش و محل کارش صحبت کرد
بد جور کرم کونم داشت لول میخورد دیگه طاقت نداشتم بلند شدم و لباسم رو در آوردم و چراغ رو خاموش کردم ولی روشنایی خیابون باعث شده بود اتاق زیاد تاریک نباشه
دیدم امیر گفت پسر تو چه گوشتی هستی سفید و کم مو
حرفهاش بدجور موهای بدنم رو سیخ کرده بود دوست داشتم زود لخت بشه دیدم نه خیلی ریلکسه خودم دست به کار شدم و دکمه شلوارش رو باز کردم زیپ رو کشیدم پائین یه شرت قرمز پاش بود و برجستگی کیرش مشخص بود شورت رو کشیدم پائین یه کیر که تقریبا ۱۷ تا ۱۸ سانت بود ولی کلفت بود جلو چشمم در اومد بدون معطلی نشستم و کردمش تو دهنم بد جور اوبم فعال شده بود با تمام وجود داشتم براش ساک میزدم گفت بیا دراز بکش رو تخت روی شکم درازم کرد و شروع کرد کونم رو دستمالی کردن رونهام رو دست می کشید و انگشت تو سوراخ کونم میکرد و از داغی بدنم و کونم و نرمی اون صحبت میکرد منم شدیدا تپش قلبم رفته بود بالا
ی کِرِم از تو جیبش در آورد مالید به سوراخم و انگشتش رو میکرد تو کونم سر کیرش رو چرب کرد و گذاشت لای پاهام و از بالا تا پائین میکشید داشتم از لذت بیهوش میشدم خواست دراز بکشه روی کمرم بهش گفتم اصلا این پوزیشن رو دوست ندارم و روی کمر دراز کشیدم پاهام رو گذاشت روی شونه هاش و سر کیرش رو چسبوند به سوراخ کونم با دستهاش سینه هام رو میمالید و از سفیدی و داغی سوراخ کونم میگفت
دلم داشت از خوشحالی مثل آب جوش قل میزد آروم حس کردم کیرش داره میره تو کونم با اینکه درد داشت ولی خیلی خوشحال شدم زمانی که شکمش چسبید به کونم فهمیدم که تا آخر رفته داخلم شروع کرد تلمبه زدن نزدیک هشت تا ده دقیقه زد که دیدم ی آه بلند کشید و فهمیدم تا قطره آخر آب کیرش رو ریخته تو سوراخ کونم
نگذاشتم کیرش رو در بیاره تا چند دقیقه گذاشتش تو کونم
خیلی خوب بود کیرش رو آروم کشید بیرون ی دستمال هل داد جلوی سوراخ کونم و خودش هم یکی گذاشت رو کیرش سریع چرخیدم روی شکم دراز کشیدم که آبش بیرون نریزه و به تمام جاهای کونم آب برسه امیر رفت خودش رو شست منم بعد از اون رفتم حمام بیرون که اومدم از امیر بابت سکس تشکر کردم و بعد از چند دقیقه صحبت لباسم رو پوشیدم و تا جلوی در هتل باهاش رفتم
ببخشید اگر طولانی شد و یا غلط املایی داشتم
درضمن من از سکس با کاندوم اصلا خوشم نمیاد و دست دارم آب کیر توی کونم ریخته بشه تا کرم اوب کونم سیراب بشه

نوشته: نیما

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها