داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

لز با دختر خجالتی 9

خودمو روی زمین می کشیدم . دستمو رو سینه هام می ذاشتم . . آخرش یه دستمو بردم لای شورتم . فقط دوست داشتم اونا رو ببینم . پی در پی جا عوض می کردند . سه تایی با هم چه لذتی می بردند . چه جوری روشون میشه  بعد از این کار تو روی همدیگه نگاه کنن . من که بدنم می لرزه به این مسئله فکر می کنم چه برسه به انجامش . ووووووی این بهاره چه کونی داره .. زلیخا کف دستشو گذاشته بود وسط کون بهاره و باهاش حال می کرد . عجب کار خطرنکی داره می کنه . اول سه تا انگشتاشو کرده بود توی کس بهاره و شستشو گذاشته بود قسمت بالای کون و  اون انگشتایی رو که تقریبا یه بندشو کرده بود توی کس حرکتشون می داد . این کارش خیلی خطر ناک بود .خوابم نمی گرفت . اگه میومدن طرف من چی میشد زهیدا هم رفته بود پشت خواهرش و از شونه ها به طرف کون خواهرشو آروم آروم می مالید . دلم می خواست درو بیشتر باز می کردم و صحنه های بیشتری رو می دیدم . . پاشدم شورتمو  از پام در آوردم . خیلی سختم بود . هورمونهای جنسی من بیش از اندازه فعال شده بودند . نمی دونم واسه چی شورتمودر آورده بودم . شایدنمی خواستم زیاد خیس شه . این دخترا خواب نداشتند ;/; صبح همه مون باید می رفتیم دانشگاه . باز من یه چرتکی زده بودم . چطور خودشونو میدن به دست اون یکی . دستمو گذاشته بودم رو کسم و حالا خودمو روی کف دستم حرمت می دادم . پشت دستم رو زمین قرار داشت . دیگه توجهی به این نداشتم که دخترا چی دارن میگن . فقط نگاهشون می کردم و همراه با حرکات اوناو خودمو حرکت می دادم . حس کردم که داره خوابم می بره . از بس خوشم میومد ولی اگه می خوابیدم و منو در این وضعیت می دیدند خیلی زشت می شد . حس می کردم کمرم سنگین شده . از دست خودم کاری بر نمیومد . خودم نمی تونستم خودمو سبک کنم .. می ترسیدم خوابم ببره به کلاس نرسم . اگرم تا صبح بیدار می موندم باید توی کلاس چرت می زدم . دلم می خواست بیدار باشم و آخر و عاقبت کار این سه تا دانشجوی پرستاری رو ببینم . لبامو گاز می گرفتم . دستمو می ذاشتم رو سینه هام با کسم بازی می کردم . خودمو همش به زمین می مالیدم . جز این که بیشتر آتیشم بده اثری نکرد زهیدا کف اتاق ولو شده بود . بهاره داشت سینه هاشو می خورد و زلیخا هم از پشت کون بهاره رو به دو طرف باز کرده و زبونشو می کشید روش . چه صحنه ای شده بود ! بااین که خوشم میومد که تماشا کنم ولی اصلا دوست نداشتم خودمو وارد جمعشون کنم . .. در یه صحنه دیگه زهیدا این بار خودشو به خواهرش زلیخا می مالوند . سینه هاشو میک می زد .. و در یک صحنه طوری بغلش زد و باهاش ور رفت که اولش هوسم زیاد شد ولی بعد یه حس عجیبی در من به وجود اومد که خودمو به تعجب واداشت . نمی دونم چرا ولی انگار دلم نمی خواست که زهیدا با کس دیگه ای حال کنه . یه حس حسادت خاصی در من به وجود اومده بود .. نه زیبا ! زیبا این طور نیست . تو که از کارای اون دختر خوشت نمیاد . بذار با خواهر و دوستش حال کنه ..اصلا به توچه زیبا که کی چیکار می کنه نفس تو سینه ام حبس شده بود .. زیبا بسه عادت می کنی . صبح باید بری مدرسه . درس حالیت نمیشه . واست عادت می مونه . اونوقت باید همش به کس و سینه ها و سایر اعضای بدنت دست بمالی تا تحریک شی . وقتی هم که تحریک شدی اگه نتونی از عهده به اوج رسوندن این حست بر آی جز این که فردا و فردا داهای بعدت رو تلف کنی تاثیر دیگه ای نداره . زیبا بسه .. شب اوله .. بازم از این شبا هست بگیر بخواب .. اینا عادت دارن . حال می کنن . اون دم صبح اصلا نفهمیدم چه جوری خوابم برد . یادم رفت واسه بیدار شدن ساعت موبایلمو زنگ بذارم ولی دخترا منو بیدار کردن .. زلیخا : چند بار باید به توی خانوم خوشگله بگیم که زو د بخواب تا زود بیدار شی . سحر خیز باش تا کامروا شی .. بهاره : زلی جون راست می گه . نگاه کن ما چقدر سرحال و بشاش هستیم . سحر خیز بودیم تا کامروا گشتیم . زهیدا : راست میگه زیبا جون ما شب زنده دارانی هستیم که مراد خودمونو گرفتیم ولی بازم شب زنده داری می کنیم .. زلیخا در حالی که خودشو به من نزدیک می کرد یه نگاهی خریدارانه به اندامم انداخت و گفت هنوز به بعضی از مراد هامون نرسیدیم . .. بهاره : آرزو بر جوانان عیب نیست . زهیدا : حالا به جای این حرفا یه چیزی بخوریم بریم . آدم توی دانشگاه حس و حالی واسه صبحونه خوردن نداره . .. زلیخا چشم ازم بر نمی داشت . حواسش فقط به کار خودش بود . -کاری می کنم که مراد خودش بیاد سراغ مرید … ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها