داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

عاقبت عاشقی

باسلام
الان نزدیک سه چهار ساله که از این ماجرا میگذره و من هنوز نتونستم فراموشش کنم
کلاس اول دبیرستان بودم یه پسر شر و شیطون ک همش دنبال رفیق بازی بود.خوش اخلاق بودم با خیلیا گرم میگرفتم.توی محل چند تا رفیق بودیم که همش باهم بودیم همه کارمون باهم بود و نمیتونستیم یه روز همو نبینیم.یه دختر تو یکی از محله های نزدیکمون بود که خیلی ناز بود.دختری با موهای رنگی چشمای درشت و اندامی مناسب و صورتی زیبا.هر موقع میدیدمش میگفتم خدا یعنی میشه من باهاش دوست بشم.تااینکه یه روز راجبش با یکی حرف زدم و دست بر قضا اون طرف شمارشو داشت.شمارشو که گیر آوردم به خودم جسارت دادم ک بهش نزدیک بشم.واسش پیام دادم و وقتی که آشنا شدیم بهش پیشنهاد دوستی دادم اول قر اومد و ناز میکرد اما با اصرار های من راضی به دوستی شد.رابطمون اون چند ماه اول فقط به اندازه ای بود ک تو کوچه و خیابون همو ببینیم اما بعد از چند ماه من یه خونه خالی جور کرده بودم و اونجا باهاش قرار میذاشتم.رابطمون فقط در حد حرف زدن بود و حتی دست هم نمیدادیم بهم.همینجور که پیش میرفت من بیشتر دیوونه و عاشقش میشدم و کم کم چشم باز کردم دیدم دنیام شده اون دختر.حس میکردم بدون اون هیچی نیسم.کم کم رابطمون هم گرم تر شده بود و حالا بوسه های کوچیک اومده بود بینمون.گاهی لباشو میبوسیدم و تو بغلم میخوابید اما کوچکترین حس شهوتی به خودم اجازه نمیدادم ک بینمون باشه.حالا داشت نزدیک سه سال از این ماجرا میگذشت و ما دیوونه وار عاشق هم بودیم.تا اینکه یروز که تو بغلم بود گوشیش زنگ خورد.گفت مامانمه ولی من صدا رو تشخیص دادم و فهمیدم که صدای پسره.یکم شک کردم ولی چیزی نگفتم و پیگیر ماجرا شدم.کم کم حس میکردم که باهام سرد شده و شدیدا دنبال این موضوع بودم ک مچشو بگیرم.عکسش رو صفحه موبایلم بود یه روز که تو یه جمعی رفته بودم یکی از بچه ها عکسشو دید و گفت این دختره کیه گفتم عشقمه.گفت پاشو بیا بیرون وقتی رفتم گفت این با یکی رفیقامه.اول باورم نمیشد زنگ زد به رفیقش و رفتیم پیشش و تموم ماجرا را واسم باز کرد ک کجا ها رفتن و چیکارا کردن و چند وقته با همن اما قسمش دادم پیش دختره چیزی نگه…خودمم چیزی ب دختره نگفتم و واسه فرداش قرار گذاشتم باهاش.طبق معمول تو دلم خوابید و شروع کریم لب گرفتن.10دقیقه ای که لب گرفتیم دستمو بردم سمت دکمه شلوارش ک یهو جا خورد و خودشو جمع کرد.گفت دیوونه شدی گفتم نه ولی منوتو که تاابد مال همیم منم خیلی تو کف ام و نیاز دارم…گفت دیوونه من دخترم گفتم خب عزیزم منم که با جلوت کاری ندارم.بهونه آورد و گفت نه و فلان که سریع رفتم سمتش به زور خوابوندمش و خوابیدم روش و دکمه شلوارشو باز کردم.هر دومون شدیدا تلاش میکردیم.بغض کرده بود و حالا دیگه قسم میدا اما فایده نداشت دلم پر از کینه بود.همینجور که دست و پا میزد پاش خورد تو صورتم منم عصبانی شدم و یه سیلی بهش زدم.همین که سیلی را خورد شروع کرد به گریه زاری و یهو شل شد…دیگه تلاشی نمیکرد و فقط التماس میکرد.رو شکم خوابوندمش.موهاشو چنگ کردم و اروم همه چیزو با سند و مدرک دم گوشش گفتم…وقتی شنید پشماش فر خورد و تعجب کرده بود.اومد حرف بزنه گفتم خفه شو و زار زار گریه میکرد.شرتشو کشیدم پایین و همچنان التماس میکرد.لای کونشو باز کردم .وقتی چشمم به صورخ کوچیک و صورتی رنگ و خشکلش افتاد داشتم دیوونه میشدم.کیرم شق شده بود و دوست داشتم هرچی زود تر جرش بدم.اما گفتم اون نامرده چرا من مثه اون باشم؟یه تف انداختم لای پاش و از روش بلند شدم.و بهش گفتم پاشو گورتو گم کن.پاشد لباساشو پوشید و فقط گریه میکرد و التماس میکرد.منم حالم ازش بهم میخورد.پاشدم از خونه بیرونش کردم و از اون لحظه دیگه اسمشو نیاوردم و اصلا جوابشو ندادم.چند ماه پیش فقط پیام داد ک حلالم کن و دارم شوهر میکنم که من جواب ندادم…
دوستان این داستان سکسی نیس و فقط یه درد دله و یه اعلام خطر به همه ی عاشقا.مراقب همدیگه باشید.واسه هم جوری باشید که هیچکدومتون نتونه خیانت کنه هر چن بالاخره آدم لاشی زیاد هست…
ببخشید که طولانی شد.دمتون گرم…

نوشته: داغدار

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها