داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

شیمیل جذاب من (۱)

سلام رفقا
امیدوارم از این داستان خوش تون بیاد عاشق همه تونم … خب بریم سراغ داستان

یک سالی میشد از همسرم جدا شده بودم من فرزاد هستم ۲۸ سالمه بعد طلاق دوست نداشتم حتی دوس دختر داشته باشم و وارد رابطه ای بشم خودمو با کار مشغول کرده بودم .
یه روز هوا بارونی بود و خیلی بی حوصله میخواستم برم خونه یه اسنپ زدم برم خونه که هیچ راننده ای قبول نمیکرد آخرش هم گوشیم خاموش شد
گفتم بی خیال با تاکسی مسیر میرم
زیر بارون هر چقدر وایسادم کسی نگه نداشت آخرش گفتم پیاده میرم
داشتم پیاده میرفتم که یه پرشیا نگه داشت
+آقا ببخشید میدان معلم از کدوم طرف برم ؟
-همین چهارراه رو بپیچید سمت راست دو چهار راه دیگه میدان معلم
+مرسی ازت … من یه بسته میگیرم از اونجا اگه دیرت نیست بشین برسونمت
-نه ممنون پیاده راحت ترم
+زیر این بارون ؟ عاشق شدی؟
-نه عاشق نشدم فقط بی حوصله ام
میخواستم برم که گفت:
+بشین صحبت کنیم هوا سرده
میخواستم مقاومت کنم که گفت بشین دیگه
اومدم نشستم تو خودم بودم که رسیدیم میدان معلم
+الان میام … راستی اسمت چی بود ؟
-فرزاد …
+فرزاد خجالتی و بی حوصله … بشین میام
-باشه

حتی به این فکر نمیکردم این از کجا پیداش شد فقط دلم میخواست برم خونه بخوابم
تو این فکرا بودم که اومد یه ساک دستی کاغذی خرید هم دستش بود گذاشت صندلی پشتی

+خب فرزاد جان بریم ؟
-بریم
+خب تعریف کن چی شده که بی حوصله ای ؟
-همینجوری اتفاق خاصی نیفتاده فقط دلم گرفته
+خب یه تفریحی یه استخری با دوستات برو دلت وا شه
-من دوستی ندارم تنهام
+خب من دوستت ؟ ☺️
-ببخشید من شما رو نمیشناسم بعدش هم شما دخترین من پسر مگه میشه استخر رفت ؟
+استخر نمیشه یه سینما که میتونیم بریم ؟
-ببخشید من خسته ام خوابم میاد همین چهارراه پایین نگه دارید باقی شو خودم میرم
یهو دیدم ناراحت شد و گفت:
+من و باش یه پسر مودب پیدا کردم که داره ازم فرار میکنه
-نه فرار نمیکنم فقط خوابم میاد خسته ام
+گفت باشه اوکی میتونی با گوشی من چند تا پیام بفرستی برای همکار هام
گوشیشو باز کرد بهم داد
دونه دونه مخاطب و متن پیام رو میگفت منم میفرستادم یهو نگه داشت ریموت پارکینگ یه خونه رو زد
-ببخشید اینجا کجاست
+مگه نگفتی خسته ای فرزاد؟ یکم استراحت کن بعدش میرسونمت خونه تون خب ؟
-آخه …
+آخه نداره منم تنهام کسی نیست پیاده شو بریم ؟
بدم میومد یکی مجبورم کنه کاری رو انجام بدم اصلا دلیل طلاقم همین اخلاق گند خانومم بود که همش میخواست حرف خودشو پیش ببره
رفتیم خونه معذب بودم گفت بفرما خونه خودته راحت باش
نشستم رو مبل اصلا به خونه نگاه نکردم
رو مبل بودم که اومد با سینی چایی
+یه چای نبات بزن خستگیت بره
-ممنون
چای نبات رو که خوردم یکم بهتر شدم
گفتم ببخشید من الان بهترم اگه گوشیمو بتونم بزنم شارژ بعدش یه اسنپ میگیرم و میرم
+باشه گوشیتو بده من بزنم شارژ ولی قرار شد خودم برسونمت
بازم کفری شدم گوشیمو دادم
نشستم که اومد
+نمیخوای اسممو بدونی ؟ یا اصلا سوال نشده …
اینبار من حرفشو قطع کردم
-ببین خانم محترم من نه میشناسمت نه میدونم از کجا پیدات شد نه میدونم چرا داری اینقدر پسر خاله میشی
تنها چیزی که میدونم اینه که یه ساله از همسرم جدا شدم و الان تنهایی بهم فشار میاره با شما دخترا نمیشه ارتباط داشت چون همیشه زور میگوید و حرف خودتونو پیش میبرین
الانم نه با شما نه هیچ دختر دیگه ای نمیخوام صحبتی داشته باشم
+باشه قبول گوشیت شارژ شد میبرمت خونه
-این صد بار خودم میرم … اگه قرار باشه منو برسونی نمیگفتم گوشیمو بزنم شارژ
یهو بغضش گرفت نشست رو مبل و گریه کرد
یه جوری شدم اومدم سمتش گفتم ببخشید عصبی بودم نباید تند مزاجی میکردم بابت جبران هم میخوام الان صحبت کنیم
اشکاشو داشت با دست پاک میکرد که دستمال دادم از رو میز بهش بفرمایین
+گمشو اونطرف
-ببخشید گفتم که عصبی بودم
یکم آرومش کردم با حرفام گفتم خستگیم رفت به لطف چای نباتی که دادی شام هم بریم مهمون من
بلند شدیم شام رفتیم بیرون برگشتنی گفت میشه شب پیشم بمونی میترسم تنهایی
دیگه نمی رسیدم پس خانواده کجاست چون خودم هم تنها زندگی میکردم
رسیدیم خونه اش و خوابیدیم یکم گذشته بود که بیدار شدم و وحشت کردم
دو تا دختر دیگه هم پیشش بودن
+خب جوری تفریح کنی که دلت نخواد تنها شی
دهنم بسته بود دست و پاهامم بسته بود
+اسم من مهتاب این دوستم سحر و اینم دوستم سارا

سارا: اسم کوجولومون چیه ؟
یه دستی کشید سرم و گفت چرا جواب نمیدی پس یکی زد تو گوشم
سحر: سارا زود نیست واسه میسترس بودن بیچاره دلش تفریح می خواست خب
سارا صورتمو لیس زد و گفت کاری کنم التماسم کنه تو گوشش بزنم
میدونستم میسترس و برده چیه ولی نمیدونستم دیگه چه خبره
سارا شلوارشو کشید پایین و گفت مخصوصا که عاشق ساک زدن میشه
مهتاب گفت فرزاد کوچولو بابت شامت ممنون الان من میخوام بهت شام بدم یه تو گوشی زد و دماغمو گرفت دهنم که باز شد کیرشو کرد تو دهنم
گیر سه تا شیمیل افتاده بودم که هر سه کیر کلفت بودن
مهتاب اونقدر تو حلقم تلمبه زد که یهو گفت آبم داره میاد یه قطره شو هم حروم نمیکنی
سارا گفت به نظرتون آب کدوممون خوشمزه است ؟
سه تایی داشتن میخندیدن که حلقم پر شد از آب مهتاب
بعد سارا کرد تو حلقم ولی آب شو نریخت تو دهنم و کشید بیرون
سارا: مهتاب مستقیم ریخت تو حلقت ولی من میریزم رو پاهای سحر اگه بخوریش سحر کیرشو نمیکنه دهنت و باز میکنیم بری قبوله ؟
داشتم اشک میریختم فقط که سحر گفت اگه از رو پاهام آب سارا رو پاک کنی خودم بازت میکنم بری
سارا دوباره کیرشو کرد دهنم و وقتی داشت آبش میومد ریخت رو پاهای مهتاب و گفت بخور با هزار بدبختی خوردم که خلاص شم ولی سارا گفت ببخشید یادم رفت رو پاهای سحر بریزم شرطمون پاهای سحر بود نه مهتاب
سه تا داشتن میخندیدن که سحر کیرشو زد رو لبام
فهمیدم امشب راه فرار نیست
سحر مثل وحشی ها موهامو میکشید و تو حلقم تلمبه میزد تا اینکه ارضا شد

ادامه دارد

نوشته: سامان معمار

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها