داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

سکس عاشقانه نیما و دخترعمو

سلام بچه ها من نیمایم 18 سالمه.بچه همدانم.قد بلندم و پوستم سفیده.موهامم بلند.یه دختر عمو دارم اسمش شیرینه تو اراک زندگی میکنن و6ماه از من کوچکتره.خیلی دختر تمیز و سفیدیه من از دوسال پیش تو کفش بودم تا اینکه عید سال پیش ازم شماره خواست منم از خدا خواسته بهش دادم.یه 15 روزی گذشت تا اینکه من بهش یه اس فلسفی دادم بعد چندتا اس دادن حالمو پرسید و از این حرفا یه دو سه ماهی باهم حرفای معمولی و درسی و از این حرفا زدیم و بعد چند ماه گذشت از دوستیمون اون با خواهرش اومدن خونه ی ما یه چند باری با هم تنها شدیم ولی نتونستم کاری بکنم چون روم نمیشد.
خلاصه چند روز بعدش اونا برگشتن اراک ومن موندم و یه کیر بدبخت کس ندیده.یه مدت بعدش تصمیم گرفتم ازش سوالای سکسی بپرسم تا بفهمم اونم کیر منو میخواد یا نه؟؟؟؟؟ یه شب بهش گفتم میای با هم راحت باشیم و… گفت اره چرا که نه.گفتم تو قبلا به من فک میکردی گفت دوهفته دیگه وقتی دیدمت میگم.

دو هفته گذشت و ما رفتیم عروسی پسر عمم.اونجا دیدمش باهاش دست دادمو حالشو پرسیدم.گفت بدک نیس.گفتم حرفی میخوای بهم بزنی؟؟؟گفت اره یه حرف خیلی مهم.گفتم بگو گفت الان نمیشه.گفتم پس کی؟؟ گفت فردا من تنهام بیا خونمون.منم قبول کردم.شب از فکر و خیال خوابم نمیبرد.هم میخواستم فردا بکنمش هم دلم نمیومد پرده ی این دختر پاکو پاره کنم.

فردا شد.اس دادم و بهش گفتم کی بیام؟ گفت ساعت 3/5 اینجا باش گفتم باشه.بقیه رو یه جور پیچوندم ورفتم خونشون.قلبم داشت میومد تو دهنم.بالاخره اومد درو وا کرد.یه ساپورت مشکی با یه سارافون مشکی و قرمز پوشیده بود.گفتم شیرین چرا ساپورت پوشیدی؟ گفت اخه میدونستم تو دو س داری.راستم میگفت دوس داشتم.وقتی از پله ها میرفتیم بالا دستشو گرفتم.گفتم شیرین حرفتو بگو برم یه وقت بقیه میان زشته مارو تنها ببینن.گفت نترس بیا تو قبل 6 نمیان.گفتم باشه و رفتم تو.داشتم تو اینه به خودم که عرق کرده بودم نگاه میکردم که یهو دستشو گذاشت پشتم اروم اومد جلوم وایساد دستشو گذاشت رو شونم. با ناز گفت نیما… گفتم جونم عزیزم.گفت یه چیزی بگم ناراحت نمیشی منم گفتم شایدم بشم گفت نیما من… ترسیدم گفتم توچی؟؟؟بگو ببینم.گفت من خیلی وقته عاشقت شدم.میخوام شوهر خودم باشی.هز کاری واسه به دست اوردن دلت میکنم.گفتم خاک تو سرت میدونی چقد ترسیدم.چرا قبلا بهم نگفتی؟؟؟؟؟گفت من یه دخترم.خیلی سخته به یه پسر بگی که عاشقشی ولی غرورمو شکستمو ازت شماره خواستم تا ببینم توام منو میخوای یا نه؟؟؟گفتم شیرین گفت بله.گفتم منم میخوامت گفت چقد؟؟ گفتم زیاد.گفت واسه زندگی یا سکس؟گفتم هردوش.گفت یعنی میای خواستگاریم؟گفتم اره.گفت منتظرت بمونم؟ گفتم اره.گفت وااااای یعنی میشه تو مال من باشی؟ گفتم الانم مال توام.یه دفه اومد بغلم و سرشو گذاشت رو شونم دیدم داره گریه میکنه. گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت باورم نمیشه نیما جونم. گفتم باورت بشه شیرین جونم.راستی میخوای تا شب سرپا نگهم داری؟اشکشو پاک کرد و گفت نه اقای من بشین برات شربت بیارم ولی نصفشو بخور.گفتم چرا نصفشو؟؟گفت دوس دارم از لیوان تو بخورم. گفتم دیووووووونه ای. گفت دیوونه ی زنجیریتم نیما جون.من نشستم و اون رفت شربت بیاره.خیره شده بودم به پاهاش.اخه سارافونش کوتاه بود.شربتو اورد اومد نشست.گفتم شیرین تا حالا نمیدونستم پاهات اینقد سکسیه خانومم.گفت از این به بعد بدون خب.با خجالت بهش گفتم میذاری دستمو بکشم رو پاهات اونم گفت بکش.منم اروم سارافونشو کشیدم عقب و دیدم یه شورت ابی تنشه بعدروی کونشو لمس کردم و کشیدم روی رون پاش.اروم داشت ناله میکرد.گفتم شیرین یکم بلند تر ناله کن خجالت نکش دوس دارم صدای ناله هاتو بشنوم.(اخه صداش خیلی خیلی حشریه) گفت اگه تو دوس داری باشه.بعد دستمو میکشیدم پشتش و اونم هی ناله می کرد گفتم شیرین میشه از زیر شلوار دستمو بکشم گفت نه. با هزار تا خواهش والتماس راضیش کردم.دستمو از پشت بردم تو شلوارش.شرتشو کشیدم پایین گفتم شلوارتو در بیار گفت دوس دارم تو دربیاری منم یکم لبامو مالیدم به کسش و شلوارشو کشیدم پایین.کسش واقعا رویایی بود.سفید سفید.یه کس کوچولو و تنگ.لباش به هم چسبیده بود گفتم منو لخت کن.گفت نه نیما.تا همین جا بسه.گفتم شیرین مگه تو خانوم خودم نیستی؟گفت چرا…ولی… گفتم پس لختم کن.اونم کرد.دستشو کشید رو کیرم.گفت نیما بزرگه.گفتم دوس نداری؟گفت چون مال تویه دوس دارم گفتم بشین روش.گفت بازم گفت نه.گفتم چرا؟؟ گفت پرده دارم.میخوام تا شب زفاف دختر بمونم.منم قبول کردم و گفتم لا اقل بذار روش.اونم کسشو جلو کیرم منم میکشیدم روش و لباشو از هم باز میکردم با دستای کوچولوش موهامو میکشید و میگفت عاشقتم مهدی جووون و لباشو میذاشت رو لبام و لبامو میخورد.بعد بلند شد واسم دستمال اورد تا ابمو پاک کنه.پاک کرد و گفت نیما همیشه مال من باش.گفتم باشه.یه لب ازش گرفتمو بعد لباسشو تنش کردم و اونم لباسای منو تنم کرد.باز بغلم کرد و گفت که عاشقتم منم نازش کردم و گفتم منم همینطور عشقم و ازش خدافظی کردم.بعد اون روز بهش خیلی وابسته شدم.واقعا از ته قلبم عاشقشم.دعا کنید ما بهم برسیم وگرنه دو تامونم دیوونه میشیم.بچه ها درسته این داستان خیلی سکسی نبود ولی دوس داشتم این واقعیتو یه جا بنویسم.بچه ها بدونید که هیچ چیزی شیرین تر از سکس عاشقانه نیست. ببخشید که خیلی شد.لطفا نظر بدین به داستانم.

نویسنده… نیمای عاشق

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها