داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

تازه عروس عمو

سلام .نوشته ها بر اساس اتفاق افتاده و دوستانش ک دنبال غلد املایی و از این اراجیف بازیا هستند لطفاً بعد از خواندن و جلق زدن لطفاً بروند حموم و بعد بیاد اعمال نظر کنند …بگذریم داستان مال همین پارسال اواخر تابستان هستش و کلیه اسامی و مکان ها تغییر کرده …خودم اسمم سهیل۲۴ساله یه پسر سفید با قد ۱۸۰و تکواندو کار با وزن ۷۰ و خیلی هم خوشگلم و چشامو رنگیه و ساکن اصف هستیم و ما یه پسر عمو داشتیم ک تقریبا دوران بچگی با هم بزرگ شدیم و به خاطر وضعیت خوب مالی زندگی خوب و همه چیزمون براه بود و پسر عموم ک اسمش سیاوش و مهندس یه شرکت خصوصی و و خلاصه کار نداریم افتاد رو چرخ زندگی و یهو گفتم سیاوش نامزد کرد و تا به خودمون اومدیم دیدیم سیاوش دل داده به یار و رفت پی زندگیش و منم سرم تو زید بازی و ورزش و …خوشگذرانی و بود و بابام گفت آخر هفته میریم ویلا و همه خوشحالی و به امید آخر هفته و مامانم گفت سیاوش بنده خدا هم دعوتش نکردیم بیاد خونه و منم سریع گفتم بابا پسر شاه مگه همین چند وقت پیش دعوتشون کردین و مامان گف اولا که شما بیرون بودین بعدشم خونه دعوتن نه ویلا که بابام گفت ای بابا تمومش کنین و حرف مادرت گوش کن و فردا میان خونه و به زیور بگو بره تدارک یه روز خوب ببینه و مهمانی ویژه داریم …زیور کارای خونه رو انجام میده و مسئول خرید و یجورایی خدمتکار قابل احترام بابایی و خیلیم خشک و زشته خخخخو خلاصه روز موعود فرا رسید و سیاوش و زنش و عمو و همه اومدن و نشستیم داخل حیاط تو آلاچیق و میوه و مشروب و خواننده زنده و زرب و تیمپو و خلاصه یه روز عالی شد و منم زیاد به سیاوش و زنش نگا نمی‌کردم یه لحظه تو اون شلوغی و دورهمی چشمم خورد به یه داف تو دل برو و تا من دید رفت نشست کنار سیاوش و پشتش به من بود خودش لوس کرد بغل ا سیاوش و منم داشتم به استایل خفن و اون بدن سفید و موهای مشکی و لختش فکر میکردم و با خودم گفتم الکی نیست که سیاوش سرش رفته تو زندگی و رفتم داخل خونه و داداش کوچیکه هم اومد شیطونی و گف بریم بپریم استخر و منم گفتم ولم کن یه وقت دیگه و خلاصه دلم نیومد و گفتم فعلا حسش نیست و فقط خودت برو و با هزار مکافات پاشدم بردمش سمت استخر و خواست هلم بده یواشکی که من محکم انداختنش تو استخر و بابا و عمو تا منو دیدن اومدن سمتم و گفتن یا خودت با لباس و گوشی میپری تو آب یا تاتی ت میکنیم و خواستم فرار کنم که سیاوش نامزدش یهو معلوم نیس از کدوم گوری پیداش شد و سه تایی مست و پاتیل و منم مست که تا به خودم اومدم دیدم زیر آبم و سیاوش و بعدشم عمو و بابام اومدن سراغم که خلاصه زیر آب رفتم و از اونور اومدم بالا و با اساس چسبون که حالا قشنگ معلوم بود شرت پام نیست و خیس هم شده بود و دیدم همه یجوری نگاه کردن و خلاصه یلحظه چشمم خورد به سپیده زن سیاوش و نمی‌دونم تو اون وضعیت چند لحظه چش تو چشم شدیم و دلم هری ریخت و رفتم و در خونه قفل کردم و از داخل هی نگاشون میکردم که چجوری میپرن تو آب یکی یکی و نوبت سپیده که رسید گفت وای نههه و مامان با یه هل خودشو سپیده پریدن تو استخر و افتادن به جون هم و منم از ته دل می‌خندیدم و گوشی خشک میکردم گفتم دم اپل گرم که واقعا ضد آبههه و خلاصه همه تو سر کول هم میزدن و اون وسط بدن سفید سپیده و اون باسنش که وقتی میومد بالا ی اب می‌لرزید دلم ریخت و و یهو متوجه من شد که دارم نگاهشون میکنم و مانتو کامل انداخت و با سوتین و لی جذب پرید تو آب و منکه پاک دلم خواست و با همون لباس خیس رفتم از پارکینگ و ماشین برداشتم و رفتم دنبال زیدم که حسابی کسش پاره کنم و بنده خدا گفت چته چرااا خیس شدی عزیزم و بغلم کرد و منم خودمو لوس کردم واسش و خلاصه رفتیم یکم دور دور و گفت بازم تنهایی مست کردی و تا به خودم اومدم دیدم دارم رو تخت تلمبه میزنم و و هی آخ و …صدا بلند شد و یهو حس کردم در زدن و منم به رو خودم نیاوردم و نگو خونه اومده بودن دنبال منم گرم سکس و از همه جا بیخبر که یهو سیاوش بلند گفت مچشو گرفتم عمووو بیاین و نفهمیدم چطوری فقط یه شرت کردم پام و طفلی زبیده پرید تو کمد لباسام و منم به علامت تسلیم دستام بالا گرفتم و دوباره منو کشون کشون بردن و انداختن تو آب و اصن ضد حال بدی بود و زیدم خودشو مرتب کرد و اومد پایین و همه گفتن بهبههه چه مهمون ناخوانده آییی و پرتش کردن تو استخر و منم اونجا دیدم سپیده زل زده به ما و منم لبااام قفل کردم رو لباااش و پرید بغلم و خودم کشیدم لب استخر و لباش با ولععع تمام خوردممم و دیگه نزدیکای عصر میشد که هر کی تو فاز خودش بود و ماهم آخر همه نوبت حموم شد و یه سکس توپ هم تو وان با زیدم داشتم و اومدیم بیرون و عصرونه خوردیم و هر کی رفت دنبال زندگی و منم دست زیدم گرفتم و بردمش لژ بالا شهر و خلاصه اومدم خونه و همه از خستگی رو کاناپه لش بودن وحس کنجکاوی گل کرد و رفتم لپ تاپم باز کردم و مچ شدم رو لنز خونه و با دقت امور امروز مرور میکردم و اونجا که کیرم داخل اساس چشم ربایی میکرد دیدم سپیده لباش گاز ریز میزنه و جوری که کسی بویی نبرده دست مالید رو کوصش و به دلم رفت که تازه عروووس عمو عزم خودشو جذب کرده واسه دادانننن و افکار سکسی و تجسم سکس با سپیده مدام تو ذهنم بود و نفهمیدم چی شد که صبح با صدا آلارم بیدار شدم و رفتم باشگاه و طبق معمول روز عادی گذشت و شب دوباره بابایی گف آخر هفته میریم ویلا با خونواده عمو کامل و بدون زید سهیل و یه آن شوکه شدم و گفتم سربار کیه دوستم بابا و گفت همینکه گفتم و در ضمن شما حتما حتما حضور فیزیکی دارید پسرمممم و دستی به چانش کشید و منم سری تکون دادم و بدون شام رفتم خواب و گذشت و گذشت و روز پنج شنبه فرا رسید و همه تدارک از قبل تو ویلا بابا اوکی کرده بود و تا ما رسیدیم دیدم عمو و خانواده رسیدن و از ما استقبال گرم کردن و یهو جا خوردم و همه با هم گفتن آخی جوجو نیومده عمووو و بابام گفت می‌بینید که کاملا تنهاست و همه زدن زیر خنده و منم شامپاین که دستم بود باهاش بازی میکردم رو تو یه حرکت سریع باز کردم و با گازش خالی کردم رو سر همشون و همه با هم زدیم زیر خنده و گفتن خودت خواستی که نباید میخواستی و خلاصه نشستیم پا مشروب و منم دلم پر بود ک اینقدر خوردم ک سرم سنگین شد و چشام سیاهی می‌رفت و یهو حس کردم کل بدنم یخ کرد و نگو لعنتیا منو انداختن تو استخر وبا آنچنان صدایی خنده میکردن که اون زیر فهمیدم و از آب که اومدم بیرون شروع کردیم با بادبادک آبی به هم و دیگه زدن و بعضیاشون رنگدانه داشتن و رنگ میزدن به بدن موقع اصابت ک از شانس من یکیشون خورد تو صورت سیاوش و با سر شیرجه زد تو آب و منم یدونه انداختم سمت سپیده و دیگه سکوتمون شکست و هر کی به هرکی میزد کشیدم گوشه ویلا و میس کال زید دیدم وگله زاری پیامکی خلاصه شیطون رسیده بود در ویلا و بابا گفت کجا شازده و منم جریان گفتم و موافق نبود و سیاوش مأمور کرد که بره دکش کنه و منم اعصابم به هم بود و سیاوش بلند گفت الان زیدتو میفرستم خونه بالاییییش و رفت و منم رفتم بالا و پیام دادم زیده گفتم برو سیاوش داره میاد که سیاوش زنگم زد و گفت خیلی دیوثی و گوشی قطع کردم و یه لحظه حس کردم سپیده اومد تا لابی و بازم برگشت و دوباره سیاوش برگشت داخل و زنگ زدم ترنم زیدم و شماره سیاوش بهش دادم و گفتم یکم دست به سرش کن حوصلشو ندارم و از شانس تا گو شیش زنگ خورد سپیده جواب داد و گفت از شرکت هستن و سیاوش تلو تلو رفت و لپ سپیده بوسید و اشاره کرد سمت در و بابا ریموت زد و رفت بیرون و منم قشنگ از اون بالا نظاره گر بودم که سوار ماشین شد و زمانی که ماشین شروع کرد به رفتن قلبم سریعتر میزد و نیم نگاهم به سپیده بود و اون بدن خیس خورده و لباسهای جذب بدنش و سعی کردم با دست بهش اشاره بدم که اصن متوجه نمیشد تا یهو دیدم و اشاره کردم بیا بالا و جواب داد و چند دقیقه بعد اومد بالا و لباش گره کرد و گفت جریان چیه و با دست اشاره کردم هیس و بیا اینجا رو نگا کن و خلاصه اومد و گفت ماشین کیه و گفتم ترنم زیدمه و سیاوش کنارش و خیلی ریلکس گف خوب که چی که جسارتم بیشتر شد و کشیدمش جلو جودم و گفتم با دقت نگاه کن و چیزی مشخص نیست و گفتم دارن واسه هم لاو میرن و اون داف نگاه چه تکون تکون می‌ره و با دست جلو دهنش گرفت که صداش بلند نشه و منم از پشت چسبیدم بهش و با لبام پشت گردنش داغ کردممم و گف سهیل میفهمی چیکار می‌کنی و با دستام چنگ زدم به سینه هاشو و گففف نکننن مگه من مث زیدتو جندم وو برش گرداندم و چشم تو چشم شدیم زیر لب گفت فقط لب و لبام چسبیدن به لباششش و داغ داااغ و زبون فرستادم و لباااش حسابی خوردم دیدم راغب نیس و همش نیم نگاهش به پاگرد پله و و گفتم من ارضا نشدم و قول میدم سریع تمومش کنیم و گفت بیخیال یه زمان دیگه و نگاه کرد به چشمااای خمارممم و گففف درش بیااار جلق بزن و دوید سمت پله و منم نتونستم برم دنبالش از بس خندم گرفت و …این کلید خوردن رابطه من با سپیده که به سکسای ضربدری کشید …

نوشته: سهیل

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها